پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)
۱. جبون. ترسو. بی شهامت ۲. بزدلانه. از روی ترس مثال: The craven spectators did nothing to help the defenseless victims. تماشاگران ترسو و بی شهامت ه ...
حمایت. طرفداری. دفاع مثال: As a politician, he is well known for his advocacy of women's rights. او به عنوان یک سیاستمدار برای حمایت و دفاع از حقوق ...
۱. آشفته. نابسامان. درهم برهم، مغشوش ۲. نامنظم. نامرتب ۳. دعوایی. اهل کلنجار. مثل خروس جنگی مثال: I'm afraid your last essay was a very scrappy piec ...
دموکراتیک کردن. مردمی کردن مثال: They could democratize the royal professions that lord it over our health, education, welfare and criminal justice b ...
صفحة سویچ. صفحة گزینه مثال: The BBC switchboard was jammed with furious calls. صفحه سویچ بی بی سی با تماس های بی امان مختل شده بود.
هولناک. وحشتناک. ترسناک. دلهره آور مثال: Some people find interview situations very intimidating. بعضی از مردم شرایط مصاحبه را خیلی دلهره آور و وحشت ...
جنگ میکروبی/ جنگ بیولوژیکی مثال: Biological warfare can cause far more damage than ordinary wars. جنگ بیولوژیک و میکروبی می تواند باعث خسارت بسیار ب ...
۱. بزرگی ۲. اندازه. مقدار ۳. اهمیت. نفوذ. ۴. ( اخترشناسی ) قدر مثال: The magnitude of a galaxy is difficult to fathom. فهمیدن بزرگی و اندازه کهکشان ...
۱. تصویر کردن. نشان دادن ۲. شرح دادن. توصیف کردن مثال: The artist and the author both tried to depict the sunset's beauty. هنرمند و نویسنده هر دو تل ...
۱. لانه سگ ۲. ( سگ ) به لانه بردن. در لانه نگهداشتن مثال: They keep their dog in an outdoor kennel. آنها سگشان را در یک لانه سگ خارج از ساختمان نگه ...
( مربوط به ) خاخام یا خاخام ها مثال: An ancient rabbinic teaching reminds us that we are wealthy when we are happy with what we possess. یک تعلیم با ...
۱. تحت تاثیر قرار گرفته ۲. خوشحال. خرسند. سپاس گزار ۳. خل مثال: And I am touched, so that tears come to my eyes. و من هم تحت تاثیر قرار گرفته ام و ب ...
واقعیات. امور عملی مثال: We only think of practicalities. ما فقط به واقعیات و امور عملی فکر می کنیم.
مخلوط کردن مثال: All these three things, then, have to be meld together. بعد همه این سه چیز باید با همدیگر مخلوط بشود.
۱. سلامت عقل ۲. شعور. قوه تمیز مثال: There were moments when he doubted his own sanity. وقتهایی بود که او به سلامت عقل خودش شک داشت.
۱. تصعید کردن. والایش بخشیدن. تعالی بخشیدن ۲. ( ماده ) تصعید شده یا تصفیه شده مثال: Sometimes we have to sublimate our desires. بعضی وقتها ما باید ...
عید فصح ( توضیحات بیشتر درباره این روز را برادر گرامی آقای حسین کتابدار داده اند ) مثال: Because at Passover, we have to eat unleavened bread. چون ...
( نان ) فطیر مثال: Because at Passover, we have to eat unleavened bread. چون در عید فصح ما باید نان فطیر بخوریم.
۱. بطور نمادین. بطور سمبولیک ۲. بطور نمایشی. در ظاهر مثال: It was a simple gesture, but symbolically important. آن علامت و نشان ساده، اما بطور نمادی ...
۱. طومار ۲. ( معماری غیره ) نقش طوماری ۳. طوماری / ۱. ( تصویر تلوزیون و غیره ) بالا و پایین رفتن ۲. بالا و پایین بردن مثال: He put it in the ark with ...
۱. دوباره ارزیابی کردن. دوباره برآورد کردن. دوباره سنجیدن. ۲. دوباره ارزشیابی کردن مثال: I have to reevaluate my plan. من باید نقشه ام را دوباره ارز ...
۱. نامتعارف. خلاف عرف. نامعلوم ۲. بدیع مثال: It was unconventional for a woman to wear trousers in the early 1900s. در اوایل قرن ۱۹ برای یک زن نامتع ...
( آدم ) سرگردان. آواره مثال: A wanderer who is determined to reach his destination does not fear the rain. یک آدم سرگردان و آواره که مصمم است به مق ...
بیکاره. ولگرد. آسمان جل مثال: A couple of hobos found shelter for themselves under the bridge. یک چند تا ولگرد و آسمان جل برای خودشان زیر پل یک سرپن ...
۱. خانه بدوش. آواره ۲. ( آدم ) ولگرد مثال: The vagabond youths traveled across the country, enjoying their freedom until their money ran out. این ج ...
۱. خلاقانه. با خلاقیت. مبتکرانه. ابتکاری مثال: she teaches you to think creatively. او به شما آموزش می دهد که خلاقانه و مبتکرانه فکر کنید.
۱. چادرنشین ۲. خانه بدوش. بی خانمان. آواره مثال: When I came to my house I saw a naked nomad in my bedroom. وقتی به خانه ام آمدم یک بی خانمان و آوار ...
۱. سوسو. کورسو. نور ضعیف ۲. ( مجازی ) بارقه. جرقه ۳. ( مجازی ) نشان. علامت. نشانه ۴. سوسو زدن. کورسو زدن. چشمک زدن مثال: the glimmer of their torche ...
۱. کینه توز. بی گذشت ۲. سخت. بی رحم ۳. نامساعد مثال: The island is an unforgiving place in winter. جزیره در زمستان {از نظر آب و هوایی} یک مکان سخت و ...
کامل. جامع. تمام عیار. فراگیر مثال: It is the end product of exhaustive research and development. این محصول نهایی از ( یک ) تحقیق و توسعه ی کامل و ...
جرم شناختن مثال: The use of opium was not criminalized until fairly recently. استفاده از تریاک تا کم و بیش در این اواخر جرم شناخته نمی شد.
۱. نقل قول ۲. مثال ۳. تقدیر. تشویق ۴. تقدیرنامه ۵. احضاریه مثال: The article, with its many citations, was well documented. این مقاله، با نقل قولهای ...
۱. متحرک. در حال حرکت ۲. محرک. محرکه ۳. ترحم انگیز. سوزناک. تکان دهنده. متاثر کننده مثال: And the mountains will be set moving and become a mirage و ...
سراب مثال: And the mountains will be set moving and become a mirage و کوه ها به حرکت در خواهند آمد و به سراب تبدیل خواهند شد. �وَسُیِّرَتِ الْجِبَال ...
به غلط. به دروغ. از روی نادرستی . دروغی. کاغذبانه مثال: And they denied our signs mendaciously. و آنها آیات و نشانه های ما را به دروغ تکذیب کردند. ...
۱. تابان. تابناک. فروزان ۲. شاد. بشاش. با طراوت ۳. ( فیزیک ) تابشی
۱. خوشایند. مطبوع. مطلوب. خوب. دلپذیر ۲. موافق مثال: And set in it lofty [and] firm mountains, and given you agreeable water to drink و در آن کوه ها ...
۱. ویرانگر. مصیبت بار ۲. ویران. خرابه. مخروبه ۳. ( هزینه ) کمر شکن. ورشکست کننده مثال: They will say, this is, then, a ruinous return. آنها خواهند ...
۱. عظیم. چشمگیر. قابل ملاحظه ۲. کلان. هنگفت ۳. حیرت انگیز. شگفت انگیز. تحسین آمیز مثال: Is your creation more prodigious or that of the heaven and fa ...
۱. مسئول. متعهد ۲. مشمولِ ۳. مستعدِ ۴. در معرض ِ ۵. محتمل مثال: Though you are not liable if he does not purify himself. هر چند اگر او خودش را تزکیه ...
۱. پناه. ملجا ۲. پناهگاه ۳. ( ترافیک ) جزیره ایمنی مثال: His refuge will indeed be paradise. براستی ملجا و پناهگاه آنها بهشت خواهد بود. �فَإِنَّ ا ...
۱. شکاف. چاک. درز. ترک ۲. ( زمین شناسی ) درزه ۳. ( پزشکی ) شیار مثال: Then we split the earth, making fissures in it سپس ما زمین را شکافتیم، در آن شک ...
۱. مشغول. مجذوب ۲. گرفتار. نگران ۳. بی توجه. حواس پرت ۴. سر سری. با حواس پرتی مثال: That day each of them will have a task to keep him preoccupied. ...
۱. تیره و تار. گرفته. ابری ۲. غمگین. افسرده ۳. هوای ابری. آسمان ابری مثال: Overcast with gloom افسرده از غم و اندوه
۱. بسیج کردن. فرا خواندن. احضار کردن. جمع کردن ۲. جمع شدن. گرد آمدن. اجتماع کردن. ۳. اجتماع. جمع ۴. سان. رژه مثال: When the wild beasts are mustered ...
قابل اعتماد. وفادار. مطمئن. امین مثال: One who is obeyed and trustworthy as well. کسی که از او فرمان برده می شود و همچنین قابل اعتماد و امین است. � ...
۱. رانده شده. مطرود ۲. بی خانمان. بی کس. در به در مثال: And it is not the speech of an outcast Satan. و این سخن شیطانی رانده شده نیست. �وَمَا هُوَ ...
متقلب. فریبکار. گول زن مثال: Woe to the defrauders who use short measure, وای بر فریبکاران و متقلبان که پیمانه ها را کم می گیرند. �وَیْلٌ لِلْمُطَف ...
۱. کالا ۲. جنس ۳. محصول ۴. شیء ۵. ( به صورت جمع ) لوازم
۱. محو کردن، زدودن ۲. ( از نظر ) پوشاندن، تیره کردن، ۳. کشتن، نابود کردن مثال: When the stars are blotted out. آنگاه که ستارگان محو و نابود شوند. � ...