پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٦٢١)
روح {کسی در بدن دیگری} حلول کردن. تناسخ یافتن مثال: Some people believe they may reincarnate in the form of an animal. برخی از مردم بر این باور هست ...
غیب بین. غیب دان. غیبگو. نهان بین، روشن بین مثال: I refused politely because, to be honest, I don't really believe in clairvoyants and fortune - tell ...
فالگیری. طالع بینی مثال: I refused politely because, to be honest, I don't really believe in clairvoyants and fortune - telling. من مودبانه قبول نکر ...
۱. روانی. روحی ۲. فراروانی. فراروانشناختی ۳. دارای قدرت فراروانی. دارای علم غیب / ۱. {فراروانشناس} واسطه. ۲. غیبگو مثال: Have you ever visited a for ...
اعتقاد درمان. باور درمان {کسی که از طریق اعتقادات و باورهای مذهبی به درمان می پردازد} . دعا نویس {دعا کننده برای شفای بیمار} مثال: Have you ever visi ...
ارتباط افکار با یکدیگر، دوهم اندیشی. ( پیرا روان شناسی ) دور آگاهی، دور همدردی، اندیشه خوانی، ارتباط ذهنی مثال: Telepathy is a form of psychic experi ...
۱. {زبانشناسی} خط شناسی. شناخت نظامهای خطی ۲. خط شناسی {مطالعه دستخط افراد به منظور شناخت شخصیت آنها} مثال: Listen to an expert in graphology talking ...
خوانا. روشن Your signature is legible. امضای شما خوانا و روشن است.
ناخوانا. بدخط Your signature is a bit illegible. امضای شما کمی ناخوانا و بدخط است.
خوانایی. خوانا بودن مثال: The legibility of your signature is important. خوانایی و خوانا بودن امضای شما مهم است.
کف بینی. کف شناسی مثال: Do you believe in palmistry? آیا به کف بینی اعتقاد داری؟
خودخواه، خودپسند، خود محور، ثابت ونامتحرک، متوجه نفس خود، خودگرای، خودشیفته مثال: He is too self - centered to understand others' problems. او خیلی ...
بی خیال. بی قید. راحت مثال: She has a laid - back attitude toward life. او یک نگرش راحت و بی قیدی نسبت به زندگی دارد.
۱. مصمم. با اراده ۲. یک دنده مثال: She was incredibly strong - willed. او به طور باور نکردنی مصمم {و با اراده و یک دنده} بود.
بیماری خطرناک. بیماری تهدید کننده زندگی. بیماری کشنده. بیماری مرگ آور مثال: It’s exhausting trying to convince yourself that you might have a life - ...
بی میل. بی شوق. بی ذوق. بی علاقه. بدون شور و حرارت. بدون اشتیاق مثال: He was unenthusiastic to see her again. او برای دیدن دوباره اش بی میل {و بی عل ...
۱. نامحدود. بی قید و شرط ۲. کامل. تمام عیار. به تمام معنا ۳. فاقد صلاحیت. بدون صلاحیت لازم. ۴. غیر مجاز. بدون مجوز مثال: They were talking about rea ...
بدون اجاره. رایگان مثال: The homeless should be allowed to live rent - free in empty apartment buildings and houses. باید به بی خانمان ها این امکان ...
بی آستین. رکابی. پیراهن رکابی مثال: This is the season for sleeveless dresses. این فصل لباسهای بی آستین و رکابی است.
نقش و نگار دار. نقش دار. منقوش. طرح دار مثال: The walls were covered with patterned wallpaper. دیوارها با کاغذدیواری نقش و نگار دار پوشانده شده بود.
به صورت زیبایی. به طرز جذابی مثال: Women, but not men, are always expected to dress attractively for work or on TV. آقایان نه، اما خانمها همیشه انت ...
۱. نقطه چین ۲. خال خال // نقطه دار. نقطه نقطه ای مثال: Fold the paper along the dotted line. کاغذ را در امتداد خط نقطه چین تا بزن.
۱. کلاهدار ۲. {چشم} خمار ۳. نقاب دار مثال: The class was held hostage by a hooded gunman. کلاس توسط یک فرد مسلح کلاهدار {و نقاب دار} به گروگان گرفت ...
۱. پارچه جین ۲. جین مثال: Ripped denim jeans شلوار جین پاره / شلوار {جنس} پارچه جین پاره
{بلوز یا پیراهن}آستین بلند I only wear long - sleeved shirts. من فقط پیراهنهای آستین بلند می پوشم.
۱. ژولیده پولیده ۲. کثیف It's rather old and scruffy, but who cares? آن نسبتا کهنه و کثیف و ژولیده پولیده است اما کی اهمیت میده؟
از خود راضی. پر مدعا. مغرور. پر افاده مثال: I don't want to seem bigheaded but I frankly don't think it will work. من نمی خواهم از خود راضی و مغرور ...
۱. شمن. جادو پزشک ۲. جادوگر قبیله مثال: Shamans heal people by dealing with their deep emotional problems شمن ها با مواجه شدن با مشکلات عمیق عاطفی م ...
مذهب شمنی. شمنیسم // پیروی از عقاید جادوگران و کاهنان دوران اولیه تمدن بشر، جادوگری مثال: They did not initially believe that shamanism could help th ...
۱. کمون ۲. خانه اشتراکی ۳. جمعیت اشتراکی ۴. کالخوز ۵. انجمن اشتراکی 6. راز و نیاز کردن. خلوت کردن با. درد دل کردن با مثال: She walks in the woods wh ...
صدای طبل. ضربه طبل. آواز دهل مثال: The sound of drumbeats reverberates in the small conference room as the shaman goes into a trance. همان وقت که شم ...
{بیماری} آب سیاه. گلوکوم // ( پزشکی ) آب سبز، آب سیاه، آب آوردن چشم، گلو کوم، طب اب سبز مثال: She was suffering from glaucoma - a degenerative condit ...
{بیماری} حادتر شونده. وخیم تر شونده // فاسد کننده. تباهی آور، تبهگن زا، زوال آفرین، انحطاط آور، فسادآور، ( بدتر شونده ) روبه تباهی، روبه تبهگنی، روبه ...
{هواپیمایی} در حال پرواز . حین پرواز مثال: Listen to some in - flight announcements and match them to pictures. به چند تا {از} آگهی های حین پرواز گو ...
مامور گمرک. افسر گمرک مثال: The customs officer asked him to empty out the contents of his bag. مامور گمرک از او خواست محتویات کیفش را خالی کند.
شیشه آینه ای – شیشه ای که یک طرف آن شیشه عادی است و طرف دیگر آن آینه است مثال: The large two - way mirror in Customs, ( behind which customs officers ...
۱. ترفیع دادن ۲. بالا بردن ۳. کارآمدتر کردن. کارایی {چیزی را} بالا بردن. بهبود بخشیدن. مجهزتر کردن ۴. بهسازی ۵. بهبود. ترفیع مثال: Have you ever bee ...
بلندگو مثال: the doctor was paged over the loudspeaker. دکتر از بلندگو فراخوانده شده بود.
سخنگو. سخنران. ناطق مثال: Later a British Airways spokesman said “A pre - recorded emergency announcement was activated by error on our flight from M ...
۱. مسیر هواپیمایی. خط هوایی ۲. {به صورت جمع} شرکت هواپیمایی ۳. {معدن} هواکش مثال: Later a British Airways spokesman said “A pre - recorded emergency ...
۱. حماقت. بلاهت. خریت ۲. عمل احمقانه. حرف احمقانه مثال: It's sheer idiocy to go climbing in such bad weather. در چنین آب و هوای بدی کوهنوردی رفتن ...
۱. آرایش کرده. توالت کرده ۲. ساختگی. دروغین ۳. ساخته. آماده // اختراعی، جعلی، دروغین، بزک کرده، توالت کرده، ساختگی، سرهم بندی شده، تقلبی، مصنوعی مثال ...
قابل استفاده مجدد. چند بار مصرف مثال: I have a reusable shopping bag made of recyclable materials that I always use when I'm shopping. من یک کیف مخص ...
تصفیه خانه. آب شیرین کن مثال: we will be getting much of our water from the ocean ( through desalination plants ) . ما {در آینده} بیشتر آب خود را از ...
۱. شرم آور. ننگین. ۲. بدنام. انگشت نما. معروف // رسوا، بدنام، مفتضح، پست، نفرت انگیز شنیع، رسوای یاور، ننگین، بدنام مثال: The commander was infamous ...
۱. زودرنجی ۲. تندخویی ۳. تحریک پذیری // کج خلقی مثال: Patients usually suffer from increased irritability. بیماران معمولا از زودرنجی و تحریک پذیری م ...
فصل بهار // فصل بهار، جوانی، شباب، بهار زندگانی // بهاران، فصل بهار، بهاران، هنگام بهار مثال: Many birds mate in the springtime. بسیاری از پرندگان د ...
ریسک پذیر . ریسک کننده. اهل ریسک. اهل خطرکردن مثال: How many of the speakers consider themselves risk takers? چند نفر از گوینده ها خودشان را ریسک پذی ...
بانجی جامپ {سقوط از ارتفاع با استفاده از طنابهای الاستیک} مثال: Would you do a parachute jump or bungee jump for charity? آیا پرش با چتر و یا پرش با ...
موتور سوار مثال: Motorcyclists make up just 1% of all the vehicles on the road, but 33% of all deaths and serious injuries happen to motorcyclists. ...