پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)
۱. یادگاری. یادبود ۲. جاویدان. ماندنی. ماندگار. فناناپذیر ۳. عظیم. بزرگ. بی سابقه مثال: Shahnameh is a monumental literary work. شاهنامه یک کار ادبی ...
۱. نیرو. نیروی حرکتی ۲. حرکت. تکان. جنبش ۳. انگیزه مثال: The report may provide further impetus for reform. این گزارش می تواند انگیزه و حرکت بیشتری ...
۱. بلعیدن. در کام خود فرو بردن. فرو بردن ۲. فرا گرفتن. مستولی شدن بر. احاطه کردن مثال The entire village was engulfed by flames. تمام روستا توسط شل ...
اولیگارشی. جرگه سالاری. اشراف سالاری مثال: The nation calls itself a democracy but is in fact an oligarchy in which only high - ranking members of th ...
بلندمرتبه. عالی رتبه. ارشد مثال: The nation calls itself a democracy but is in fact an oligarchy in which only high - ranking members of the military ...
انتفاضه ( جنبش اعراب فلسطین علیه اسرائیل ) مثال: This is a moment from the beginning of the second intifada, in 2003, when it was still stones and M ...
کوکتل مولوتف مثال: This is a moment from the beginning of the second intifada, in 2003, when it was still stones and Molotov cocktails against an arm ...
۱. افزایش یافتن. بالا رفتن ۲. شدت گرفتن. تشدید شدن. گسترش یافتن. بالا گرفتن ۳. تشدید کردن. گسترش دادن مثال: In 2001, the uprising escalated into an a ...
مرتکب شدن مثال: He perpetrated several frauds. او چندین کلاه برداری مرتکب شد.
سردخانه ( محل نگهداری اجساد ) مثال: A mosque in northern Bosnia was destroyed by Serbian artillery and was used as a makeshift morgue. یک مسجد در ب ...
تبعیض نژادی. جدایی نژادی. آپارتاید مثال: He praised her role in the struggle against apartheid. او نقش او را در مبارزه علیه آپارتاید و تبعیض نژادی ت ...
نابود کردن. ریشه کن کردن. از صفحه روزگار محو کردن مثال: Hundreds of thousands of people were exterminated, slowly and painfully. صدها هزار نفر از مر ...
۱. ارسال ۲. محموله. کالا مثال: we forwarded you the shipment two days ago ما دو ر روز دیگه کالا را برای شما ارسال می کنیم.
سانسور نشده. بدون سانسور. بی کم و کاست مثال: I am a witness and I want my testimony to be honest and uncensored. من یک شاهد هستم و می خواهم بیانم صا ...
۱. مثال آوردن. مثال زدن. با مثال روشن کردن ۲. نمونه ( چیزی ) بودن. ( چیزی را ) نشان دادن مثال: What happened last night exemplifies why people in thi ...
قاطعانه. با قاطعیت. بطور قطعی مثال: The plan was decisively rejected by Congress three weeks ago. طرح سه هفته پیش با قاطعیت توسط کنگره رد شده بود.
( در شوروی سابق ) زندان سیاسی، زندان و بیگاری گاه سیبری مثال: Some researchers believe Wallenberg died in the Gulag penal system as late as the 1980s ...
سرطان زا مثال: This is hardly surprising: the two most carcinogenic compounds ever detected are produced by diesel engines. این به هیچ وجه تعجب آور ...
۱. خاکریز. پشته ۲. دیواره مثال: The car slid off the road and onto the embankment. ماشین از روی جاده به سوی خاکریز سر خورد.
سم زدایی. سم زدایی کردن مثال: She went on a 48 - hour detox, eating nothing but grapes. او به یک سم زدایی ۴۸ ساعته رفت و چیزی جز انگور نمی خورد.
دچار سوء تغذیه مثال: malnourished children with distended bellies بچه های دچار سوء تغذیه با شکم های بادکرده و متورم.
۱. تکمیلی. کمکی ۲. مکمل ۳. اضافی مثال: You'll probably be able to buy supplemental insurance at an extra cost. شما احتمالا با یک هزینه اضافه قادر به ...
۱. متبلور کردن ۲. متبلور شدن. شکل گرفتن مثال: Your caramel sauce will start to crystallize unless you add lemon juice. سس کارامل شما شروع به متبلور ...
۱. به شدت. قویا. عمیقا ۲. مشتاقانه. با اشتیاق مثال: The nationalists believe fervently in independence for their country. ملی گراها به شدت و عمیقا ...
سخت. دشوار. شاق. خسته کننده. طاقت فرسا. توان فرسا مثال: Her coach put her through grueling practice sessions before the competition. مربیش قبل از رق ...
۱. بری از اشتباه {معصوم} ۲ مطمئن. قابل اطمینان مثال: None of us are infallible. هیچ کدام از ما بری از اشتباه و معصوم نیستیم.
سوال انگیز. مشکوک مثال: His offer was generous and yet his motives were questionable. پیشنهاد او سخاوتمندانه بود ولی هنوز انگیزه هایش مشکوک و سوال ...
بی باکانه. با بی باکی. بدون ترس. بدون واهمه مثال: He gazed fearlessly at the gunman. او بدون ترس و واهمه و بی باکانه به مرد مسلح خیره شد.
۱. اصلاح. تجدید نظر. تصحیح ۲. ( قانون ) متمم. اصلاحیه مثال: After the amendment of the contract, both sides agreed to sign. بعد از اصلاح قراداد هر ...
شجاعانه. با شجاعت. با شهامت. دلیرانه. بی باکانه مثال: Happy are those who dare courageously to defend what they love. خوشحال کسانی هستند که با شهامت ...
بطور غیرعادی. عجیب مثال: She was dressed weirdly. او بطور غیرعادی و عجیبی لباس پوشیده بود.
آدم نوع دوست. بشردوست. نیکوکار. خیر مثال: The philanthropist donated a great deal of money to the university as well as to several charities. این ان ...
خط بریل. الفبای نابینایان مثال: He can read Braille though he isn't blind. او با اینکه نابینا نیست می تواند خط بریل را بخواند.
۱. ابتکار. خلاقیت ۲. استادی. هنرمندی مثال: the ingenuity of man in finding new solutions ابتکار و خلاقیت بشر در یافتن راه حل های جدید.
۱. متجانس کردن. همگن کردن ۲. هموژنیزه کردن ( شکستن مولکولهای چربی شیر ) مثال: We are not going to homogenize it. ما قصد ندارید آن را همگن و متجانس ...
حذف کردن مثال: It will be clearer if you delete the last paragraph. اگر پاراگراف آخر را حذف کنی واضح تر می شود.
۱. سخت کوش. کوشا. ساعی. با پشت کار. پشتکار دار ۲. مداوم. مستمر. پیگیر مثال: one diligent worker is better than two negligent ones یک کارگر سخت کوش و ...
فلج اطفال مثال: Can you get a woman to accept those polio drops in her child’s mouth? آیا تو می توانی یک زن را متوجه کنی که {ریخته شدن} قطره های فلج ...
اضطراب بشری. نگرانی از اوضاع جهان. احساس وحشت و نگرانی مثال: The idea of returning home filled the soldier with both happiness and angst. فکر بازگشت ...
نوش دارو. داروی عام. داروی همه دردها مثال: Antibiotics are not a panacea, but they are a useful weapon in the fight against disease. آنتی بیوتیکها ...
۱. بحث. مذاکره. گفتگو. تبادل نظر مثال: We were uplifted by our group discussions. ما با بحث و گفتگوهای گروه مان بر سر شوق آمده بودیم.
۱. تعالی بخشیدن ۲. بهبود بخشیدن ۳. روحیه دادن. بر سر شوق آوردن. نشاط بخشیدن ۴. خوشبخت کردن مثال: We were uplifted by our group discussions. ما با بح ...
۱. خیرخواه. با حسن نیت ۲. خیرخواهانه. از روی حسن نیت مثال: There is some aid that is well - meaning یک مقداری کمک هست که خیرخواهانه و از روی حسن نیت ...
گرفتار کردن. درگیر کردن. گیر انداختن مثال: He became embroiled in a dispute with his neighbors. او درگیر و گرفتار یک مشاجره با همسایه هاش شد.
۱. خارق العاده. چشمگیر. عظیم ۲. محسوس. حس شدنی. حسی ۳. پدیده ای . حادثه ای مثال: The actress gave a phenomenal performance on opening night. بازیگر ...
۱. ساده لوحی. سادگی ۲. کار ساده لوحانه. رفتار ساده لوحانه مثال: he has the naivety of a child او سادگی یک بچه را دارد.
عامل تحریک. محرک. تشویق مثال: He was accused of being the main instigator of the coup. او متهم بود به اینکه عامل اصلی تحریک کودتا بوده است.
۱. علف زار استوایی. ساوانا مثال: The savanna is also the home of meat - eaters - the lion, leopard, and hyena - who feed on the grass - eaters. ساو ...
میدان مین. منطقه مین گذاری شده مثال: They realized they had wandered into a minefield. آنها متوجه شدند که در یک میدان مین پرسه می زده اند.
۱. نقطه ضعف. پاشنه آشیل ۲. ( جانور ) شکم ۳. زیر. ته مثال: They needed to find the soft underbelly of their opponents. آنها احتیاج داشتند نقطه ضعف و ...