پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٦٢١)

بازدید
٢,٢٨١
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

{ادبیات. هنر و غیره} نوع. ژانر مثال: Drama and short stories are two different literary genres. نمایش و داستان کوتاه دو نوع {و ژانر } متفاوت ادبی هس ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

{اسلام} شرع، شریعت مثال: The party seeks to establish Islamic Sharia laws in Bangladesh, a Muslim - majority nation governed by liberal secular laws ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. تعالی. استعلا ۲. فراروندگی. فراگیری

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

وصف ناپذیر. نگفتنی. غیر قابل بیان God is ineffable and God is transcategorial – beyond all our categories. خداوند وصف ناپذیر است. و خداوند فرامقوله ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حضور در همه جا مثال: The immanence of God. حضور خداوند در همه جا

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. اشاره ۲. کنایه ۳. تلمیح ۳. تلویح مثال: God is beyond such allusions. خداوند ورای چنین اشاره ها {و تلمیح ها} است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. آینده نگر. دوراندیش. مال اندیش ۲. دوراندیشانه. مال اندیشانه ۳. {چشم} دوربین مثال: Mohammad was far - sighted and saw that appearing to ‘give way’ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حکمیت. داوری. رای به طریق حکمیت/ کدخدا منشی مثال: Both sides in the dispute have agreed to go to arbitration. هر دو طرف مناقشه توافق کرده بودند که ب ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تک همسر. {مربوط به} تک همسری ۲. {حیوانات} تک جفت // دارای یک همسر مثال: We live in a monogamous society. ما در جامعه ای تک همسری زندگی می کنیم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. معامله. داد و ستد ۲. تاخت زدن. معاوضه . بازرگانی. سوداگری. کسب. تجارت. مبادله مثال: Macca was a great trading city. شهر مکه یک شهر بزرگ بازرگانی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وابسته به اعضای کلیسا، گروهی, دسته ای , جماعتی مثال: Sunnis do this in a special congregational prayer called tarawih, whilst the Shi'a do their reci ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

( اسباب ورزش ) تردمیل، تسمه ی چرخان مثال: The treadmill has a heart rate monitor. این تردمیل صفحه نمایش ضربان قلب دارد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. از جانب خدا ۲. محشر. معرکه. عالی It's the divinely inspired holy revelation that brings life. آن وحی مقدسِ الهام شده از طرف خدا است که زندگی را ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مرکزیت ۲. اهمیت / محوریت The centrality of the German economy to the welfare of Europe must be recognized. مرکزیت اقتصاد آلمان برای رفاه اروپا با ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیرو زردشت، زرتشتی، زردشتی مثال: Religiously they were Zoroastrians, followers of the prophet Zoroaster, a monotheistic religion worshipping God unde ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

{مسیحیت} گناهکاری ذاتی. گناه آدم و حوا، نخستین گناه ادم ابوالبشر مثال: The act of Adam and Eve was not original sin, but, in truth, first blessing. ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. حمایت. پشتیبانی ۲. حق عزل و نصب ۳. بنده نوازی. تفقد. لطف. مرحمت. ترحم ۴. خرید مثال: These leaders would give their patronage and protection to th ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پستانک مثال: As soon as he pulls the pacifier out of his mouth, we put it in his mouth again to calm him down! به محض اینکه او پستانک را از دهانش بیر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موافق عقل، معقولانه مثال: This is called "substitution", in which instead of dealing rationally with a phenomenon, humans replace it with something n ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

جذاب. جالب. گیرا The book was so engrossing that I couldn't put it down. کتاب بسیار جذاب بود که من نمی توانستم آن را زمین بگذارم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نشاط. شور. سرزندگی مثال: And it becomes clear that temporary calm and vivacity was not real, because true peace not only never disappears, but always ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بازآفرینی ۲. احیا ۳. تفریح. سرگرمی ۴. وسیله تفریح مثال: I do not want to say that seeking diversity or going to the park and recreation is comple ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ذاتا. فی نفسه. اساسا. به طور فطری مثال: A collapse into new forms of fascism is inherently unlikely in any Western democracy. سقوط در {دامان} اشکال ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دینداری ۲. افراطی گری مذهبی. خشکه مقدسی مثال: they do not know that man can only become cheerful with religiosity. آنها نمی دانند که انسان تنها ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

{راه. پل و غیره} باجه اخذ عوارض. گیشه اخذ عوارض مثال: She stopped at the tollbooth where Michael Fazio was working. او در باجه اخذ عوارض جایی که ما ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به طور عاشقانه. عاشقانه ۲. به شکل دلربایی. با حالتی رویایی. به طور خیال انگیزی. به صورت هوس انگیزی مثال: they looked at each other romantically. ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشبختانه مثال: Luckily the museum was not damaged by the earthquake. خوشبختانه موزه توسط زلزله آسیب ندیده بود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کیک فنجانی. کیک یزدی مثال: I usually have a coffee and a cupcake because I think it will keep me awake and give me energy. من معمولا یک قهوه و کیک ف ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حلزون مثال: For instance, when I was six or seven my favorite things were snails, oh and prawns with garlic. به عنوان مثال وقتی من شش، هفت ساله بود ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. شاه میگو ۲. شاه میگو صید کردن مثال: For instance, when I was six or seven my favorite things were snails, oh and prawns with garlic. به عنوان مثا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

ایگووانا {نوعی مارمولک بزرگ، بومی مناطق استوایی قاره آمریکا} مثال: I’ve also seen enormous butterflies, iguanas and vultures that fly above me in bi ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کایاک {نوعی قایق باریک و سبک اسکیموها} مثال: Yesterday, a fish jumped into my kayak. دیروز یک ماهی پرید توی کایاک {نوعی قایق باریک و سبک اسکیموها} م ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. پر خطر. مخاطره آمیز. خطرناک ۲. اتفاق. تصادفی مثال: Cigarette smoking can be hazardous to your health. سیگار کشیدن می توان برای سلامتی شما پرخطر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

{سینما و تلویزیون} زیرنویس مثال: If you like movies, watch them in English with subtitles. اگر فیلم دوست دارید، به {زبان} انگلیسی {همراه با} زیرنویس ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٩

۱. جهت یابی کردن ۲. {کشتی یا هواپیما} هدایت کردن ۳. عبور کردن از ۴. پیش بردن. عبور دادن. گذراندن مثال: Only skilled pilots can navigate a ship throug ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

آزادی بخش. رهایی بخش، آزادکننده، رهاکننده، آزادساز. آزادسازی، رهایی بخشی مثال: It was really a liberating movement. آن واقعا یک جنبش آزادی بخش بود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ممنوع. غیر مجاز. ممنوع الورود. مثال: Smoking is strictly prohibited inside the factory. داخل کارخانه سیگار کشیدن اکیدا ممنوع است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیست اسکی مثال: We can’t use the ski slope because it doesn’t snow enough. ما نمی توانیم از پیست اسکی استفاده کنیم چون به اندازه کافی برف نیامده.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

{آمریکا} بادنجان. بادمجان مثال: We grow many different vegetables: potatoes, eggplant, etc. ما سبزیجات مختلفی مثل سیب زمینی و بادمجان و غیره می کاری ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انبه. درخت انبه. میوه انبه مثال: Peel, stone and dice the mango. انبه را پوست بکن، هسته اش رو در بیاور و به قطعات کوچک خرد کن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. دمدمی. ویری ۲. عبوس. بدخلق. عنق. گرفته مثال برای معنی اول: He is moody; one day he is kind the next day he is hostile. او دمدمی و ویری است. یک ر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

طالع بینی. ستاره بینی مثال: Do you believe in astrology? آیا تو به طالع بینی {و ستاره بینی} اعتقاد داری؟

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ذوق زده. هیجان زده . شادمان. خوشحال. مشعوف. ذوق مرگ شده مثال: I was so thrilled to get a good report from him. من از تهیه کردن یک گزارش خوب از او بس ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اتومبیل ربایی. سرقت اتومبیل مثال: carjacking is a serious crime. اتومبیل ربایی یک جرم سنگینی است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ویرایش کردن. ویراستن. تصحیح کردن ۲. گردآوری کردن. ویراستاری {اثری را} به عهده داشتن ۳. سردبیری {نشریه ای را} عهده دار بودن. سردبیر بودن ۴. {فیلم} ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بیش از حد استعمال کردن. بیش از اندازه به کار بردن ۲. مصرف بیش از اندازه مثال: Which words or phrases do you most overuse? شما غالبا کدام لغت یا ع ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

حیاط خلوت. حیاط پشت منزل مثال: Going out into the backyard of my home in LA and pretending to build a vegetable garden with sticks and rocks. به حیا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. {شخص} گیاه خوار ۲. گیاه خوارانه. {مربوط به} گیاه خواری مثال: How long have you been a vegan? چند وقت است که گیاه خوار هستی؟

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. دستپاچه کردن. سراسیمه کردن. مضطرب کردن. عصبی کردن ۲. دستپاچگی. سراسیمگی. اضطراب مثال: Don't fluster me or I'll never be ready. من را دستپاچه و ع ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

دستپاچه. سراسیمه. مضطرب مثال: I always get flustered in interviews. من همیشه در مصاحبه ها دستپاچه و مضطرب می شوم.