پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٦٢١)
{ادبیات. هنر و غیره} نوع. ژانر مثال: Drama and short stories are two different literary genres. نمایش و داستان کوتاه دو نوع {و ژانر } متفاوت ادبی هس ...
{اسلام} شرع، شریعت مثال: The party seeks to establish Islamic Sharia laws in Bangladesh, a Muslim - majority nation governed by liberal secular laws ...
۱. تعالی. استعلا ۲. فراروندگی. فراگیری
وصف ناپذیر. نگفتنی. غیر قابل بیان God is ineffable and God is transcategorial – beyond all our categories. خداوند وصف ناپذیر است. و خداوند فرامقوله ...
حضور در همه جا مثال: The immanence of God. حضور خداوند در همه جا
۱. اشاره ۲. کنایه ۳. تلمیح ۳. تلویح مثال: God is beyond such allusions. خداوند ورای چنین اشاره ها {و تلمیح ها} است.
۱. آینده نگر. دوراندیش. مال اندیش ۲. دوراندیشانه. مال اندیشانه ۳. {چشم} دوربین مثال: Mohammad was far - sighted and saw that appearing to ‘give way’ ...
حکمیت. داوری. رای به طریق حکمیت/ کدخدا منشی مثال: Both sides in the dispute have agreed to go to arbitration. هر دو طرف مناقشه توافق کرده بودند که ب ...
۱. تک همسر. {مربوط به} تک همسری ۲. {حیوانات} تک جفت // دارای یک همسر مثال: We live in a monogamous society. ما در جامعه ای تک همسری زندگی می کنیم.
۱. معامله. داد و ستد ۲. تاخت زدن. معاوضه . بازرگانی. سوداگری. کسب. تجارت. مبادله مثال: Macca was a great trading city. شهر مکه یک شهر بزرگ بازرگانی ...
وابسته به اعضای کلیسا، گروهی, دسته ای , جماعتی مثال: Sunnis do this in a special congregational prayer called tarawih, whilst the Shi'a do their reci ...
( اسباب ورزش ) تردمیل، تسمه ی چرخان مثال: The treadmill has a heart rate monitor. این تردمیل صفحه نمایش ضربان قلب دارد.
۱. از جانب خدا ۲. محشر. معرکه. عالی It's the divinely inspired holy revelation that brings life. آن وحی مقدسِ الهام شده از طرف خدا است که زندگی را ...
۱. مرکزیت ۲. اهمیت / محوریت The centrality of the German economy to the welfare of Europe must be recognized. مرکزیت اقتصاد آلمان برای رفاه اروپا با ...
پیرو زردشت، زرتشتی، زردشتی مثال: Religiously they were Zoroastrians, followers of the prophet Zoroaster, a monotheistic religion worshipping God unde ...
{مسیحیت} گناهکاری ذاتی. گناه آدم و حوا، نخستین گناه ادم ابوالبشر مثال: The act of Adam and Eve was not original sin, but, in truth, first blessing. ...
۱. حمایت. پشتیبانی ۲. حق عزل و نصب ۳. بنده نوازی. تفقد. لطف. مرحمت. ترحم ۴. خرید مثال: These leaders would give their patronage and protection to th ...
پستانک مثال: As soon as he pulls the pacifier out of his mouth, we put it in his mouth again to calm him down! به محض اینکه او پستانک را از دهانش بیر ...
موافق عقل، معقولانه مثال: This is called "substitution", in which instead of dealing rationally with a phenomenon, humans replace it with something n ...
جذاب. جالب. گیرا The book was so engrossing that I couldn't put it down. کتاب بسیار جذاب بود که من نمی توانستم آن را زمین بگذارم.
نشاط. شور. سرزندگی مثال: And it becomes clear that temporary calm and vivacity was not real, because true peace not only never disappears, but always ...
۱. بازآفرینی ۲. احیا ۳. تفریح. سرگرمی ۴. وسیله تفریح مثال: I do not want to say that seeking diversity or going to the park and recreation is comple ...
ذاتا. فی نفسه. اساسا. به طور فطری مثال: A collapse into new forms of fascism is inherently unlikely in any Western democracy. سقوط در {دامان} اشکال ...
۱. دینداری ۲. افراطی گری مذهبی. خشکه مقدسی مثال: they do not know that man can only become cheerful with religiosity. آنها نمی دانند که انسان تنها ...
{راه. پل و غیره} باجه اخذ عوارض. گیشه اخذ عوارض مثال: She stopped at the tollbooth where Michael Fazio was working. او در باجه اخذ عوارض جایی که ما ...
۱. به طور عاشقانه. عاشقانه ۲. به شکل دلربایی. با حالتی رویایی. به طور خیال انگیزی. به صورت هوس انگیزی مثال: they looked at each other romantically. ...
خوشبختانه مثال: Luckily the museum was not damaged by the earthquake. خوشبختانه موزه توسط زلزله آسیب ندیده بود.
کیک فنجانی. کیک یزدی مثال: I usually have a coffee and a cupcake because I think it will keep me awake and give me energy. من معمولا یک قهوه و کیک ف ...
حلزون مثال: For instance, when I was six or seven my favorite things were snails, oh and prawns with garlic. به عنوان مثال وقتی من شش، هفت ساله بود ...
۱. شاه میگو ۲. شاه میگو صید کردن مثال: For instance, when I was six or seven my favorite things were snails, oh and prawns with garlic. به عنوان مثا ...
ایگووانا {نوعی مارمولک بزرگ، بومی مناطق استوایی قاره آمریکا} مثال: I’ve also seen enormous butterflies, iguanas and vultures that fly above me in bi ...
کایاک {نوعی قایق باریک و سبک اسکیموها} مثال: Yesterday, a fish jumped into my kayak. دیروز یک ماهی پرید توی کایاک {نوعی قایق باریک و سبک اسکیموها} م ...
۱. پر خطر. مخاطره آمیز. خطرناک ۲. اتفاق. تصادفی مثال: Cigarette smoking can be hazardous to your health. سیگار کشیدن می توان برای سلامتی شما پرخطر ...
{سینما و تلویزیون} زیرنویس مثال: If you like movies, watch them in English with subtitles. اگر فیلم دوست دارید، به {زبان} انگلیسی {همراه با} زیرنویس ...
۱. جهت یابی کردن ۲. {کشتی یا هواپیما} هدایت کردن ۳. عبور کردن از ۴. پیش بردن. عبور دادن. گذراندن مثال: Only skilled pilots can navigate a ship throug ...
آزادی بخش. رهایی بخش، آزادکننده، رهاکننده، آزادساز. آزادسازی، رهایی بخشی مثال: It was really a liberating movement. آن واقعا یک جنبش آزادی بخش بود.
ممنوع. غیر مجاز. ممنوع الورود. مثال: Smoking is strictly prohibited inside the factory. داخل کارخانه سیگار کشیدن اکیدا ممنوع است.
پیست اسکی مثال: We can’t use the ski slope because it doesn’t snow enough. ما نمی توانیم از پیست اسکی استفاده کنیم چون به اندازه کافی برف نیامده.
{آمریکا} بادنجان. بادمجان مثال: We grow many different vegetables: potatoes, eggplant, etc. ما سبزیجات مختلفی مثل سیب زمینی و بادمجان و غیره می کاری ...
انبه. درخت انبه. میوه انبه مثال: Peel, stone and dice the mango. انبه را پوست بکن، هسته اش رو در بیاور و به قطعات کوچک خرد کن.
۱. دمدمی. ویری ۲. عبوس. بدخلق. عنق. گرفته مثال برای معنی اول: He is moody; one day he is kind the next day he is hostile. او دمدمی و ویری است. یک ر ...
طالع بینی. ستاره بینی مثال: Do you believe in astrology? آیا تو به طالع بینی {و ستاره بینی} اعتقاد داری؟
ذوق زده. هیجان زده . شادمان. خوشحال. مشعوف. ذوق مرگ شده مثال: I was so thrilled to get a good report from him. من از تهیه کردن یک گزارش خوب از او بس ...
اتومبیل ربایی. سرقت اتومبیل مثال: carjacking is a serious crime. اتومبیل ربایی یک جرم سنگینی است.
۱. ویرایش کردن. ویراستن. تصحیح کردن ۲. گردآوری کردن. ویراستاری {اثری را} به عهده داشتن ۳. سردبیری {نشریه ای را} عهده دار بودن. سردبیر بودن ۴. {فیلم} ...
۱. بیش از حد استعمال کردن. بیش از اندازه به کار بردن ۲. مصرف بیش از اندازه مثال: Which words or phrases do you most overuse? شما غالبا کدام لغت یا ع ...
حیاط خلوت. حیاط پشت منزل مثال: Going out into the backyard of my home in LA and pretending to build a vegetable garden with sticks and rocks. به حیا ...
۱. {شخص} گیاه خوار ۲. گیاه خوارانه. {مربوط به} گیاه خواری مثال: How long have you been a vegan? چند وقت است که گیاه خوار هستی؟
۱. دستپاچه کردن. سراسیمه کردن. مضطرب کردن. عصبی کردن ۲. دستپاچگی. سراسیمگی. اضطراب مثال: Don't fluster me or I'll never be ready. من را دستپاچه و ع ...
دستپاچه. سراسیمه. مضطرب مثال: I always get flustered in interviews. من همیشه در مصاحبه ها دستپاچه و مضطرب می شوم.