surrogate

/ˈsɜːrəɡət//ˈsʌrəɡeɪt/

معنی: عوض، قائم مقام، جانشین، جانشین شدن، قائم مقام شدن، وکیل شدن
معانی دیگر: معاون، یاور، (برخی ایالت های امریکا) قاضی مسئول صدور حکم ازدواج و تصدیق وصیت نامه، (روان پزشکی) بدل، جایگیر، زنی که به جای زن نازا از راه لقاح مصنوعی آبستن می شود (نام کامل: surrogate mother)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one that acts in another's place, esp. in an official capacity; substitute.
مشابه: deputy, proxy, substitute

(2) تعریف: a judge, in some states in the United States, who presides over the settlement of wills and estates.
صفت ( adjective )
• : تعریف: acting as, or considered to be, a substitute or replacement.
مشابه: deputy, substitute

- His aunt acted as a surrogate parent while his mother was spending time in jail.
[ترجمه گوگل] عمه او در زمانی که مادرش مدتی را در زندان سپری می کرد، به عنوان یک والدین جانشین عمل می کرد
[ترجمه ترگمان] عمه اش به عنوان یک والد جایگزین عمل می کرد در حالی که مادرش زمان خود را در زندان سپری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: surrogates, surrogating, surrogated
مشتقات: surrogateship (n.), surrogation (n.)
• : تعریف: to appoint as a substitute, replacement, or deputy.

جمله های نمونه

1. hossein acted as a surrogate for hassan
حسین به جای حسن عمل کرد.

2. William was acting as a surrogate father for his brother's son.
[ترجمه مریم سالک زمانی] ویلیام در حق پسر برادرش، پدری می کرد.
|
[ترجمه گوگل]ویلیام به عنوان یک پدر جایگزین برای پسر برادرش عمل می کرد
[ترجمه ترگمان]ویلیام به عنوان یک پدر جایگزین برای پسر برادرش عمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Martin had become Howard Cosell's surrogate son.
[ترجمه گوگل]مارتین پسر جانشین هاوارد کوسل شده بود
[ترجمه ترگمان]مارتین تبدیل به فرزند جانشین هاوارد Cosell شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. For some people, reading travel books is a surrogate for actual travel.
[ترجمه مریم سالک زمانی] خواندن سفرنامه برای برخی افراد در حکم سفر واقعی است.
|
[ترجمه گوگل]برای برخی افراد، خواندن کتاب های سفر جایگزینی برای سفر واقعی است
[ترجمه ترگمان]برای برخی افراد، خواندن کتاب های مسافرتی، جانشینی برای سفر واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Fiction is a poor surrogate for real experience.
[ترجمه گوگل]داستان یک جایگزین ضعیف برای تجربه واقعی است
[ترجمه ترگمان]داستان یک جانشینی ضعیف برای تجربه واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She saw him as a sort of surrogate father.
[ترجمه گوگل]او او را به عنوان نوعی پدر جایگزین می دید
[ترجمه ترگمان] اون رو به عنوان یه پدر روحانی دیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He used the Internet as a surrogate for contact with real people.
[ترجمه مریم سالک زمانی] او اینترنت را جایگزین مراودات واقعی با افراد کرده بود.
|
[ترجمه گوگل]او از اینترنت به عنوان جانشین برای تماس با افراد واقعی استفاده می کرد
[ترجمه ترگمان]او از اینترنت به عنوان جانشینی برای ارتباط با مردم واقعی استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She has agreed to act as a surrogate mother for her sister.
[ترجمه گوگل]او پذیرفته است که به عنوان یک مادر جایگزین برای خواهرش عمل کند
[ترجمه ترگمان]او قبول کرده است که به عنوان یک مادر جایگزین برای خواهرش عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Bright-light therapy is used as a surrogate for sunshine.
[ترجمه گوگل]درمان با نور روشن به عنوان جایگزینی برای نور خورشید استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]روش درمانی روشن به عنوان جانشینی برای نور خورشید استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Arms control should not be made into a surrogate for peace.
[ترجمه گوگل]کنترل تسلیحات نباید به عنوان جایگزینی برای صلح تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]کنترل سلاح نباید به جانشینی برای صلح تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The cat acted as a surrogate mum to the chicks.
[ترجمه گوگل]گربه به عنوان یک مادر جانشین برای جوجه ها عمل کرد
[ترجمه ترگمان]گربه به عنوان یک مادر جایگزین برای جوجه ها عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Both his sense of need and his surrogate conscience link him however tenuously, with a social universe.
[ترجمه گوگل]هم احساس نیاز و هم وجدان جانشینش او را هر چند ضعیف، با یک جهان اجتماعی پیوند می‌دهند
[ترجمه ترگمان]هر دو حس نیاز و وجدان surrogate او را به هر حال با یک عالم اجتماعی پیوند می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His surrogate father figure was killed.
[ترجمه گوگل]پدر جانشین او کشته شد
[ترجمه ترگمان]پیکر پدر surrogate کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The old couple across the street were like surrogate grandparents to me.
[ترجمه گوگل]زوج پیر آن طرف خیابان برای من مانند پدربزرگ و مادربزرگ جانشین بودند
[ترجمه ترگمان]این زوج پیر در خیابان مثل پدربزرگ و مادربزرگ من بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We became a surrogate mirror reflecting back our approval.
[ترجمه گوگل]ما تبدیل به یک آینه جایگزین شدیم که تأیید ما را منعکس می کند
[ترجمه ترگمان]ما به یک آینه جانشینی تبدیل شدیم که منعکس کننده تایید ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عوض (اسم)
substitute, exchange, change, shift, compensation, recompense, reparation, reward, quid pro quo, surrogate, succedaneum, stand-in

قائم مقام (اسم)
deputy, vicar, surrogate, successor, locum tenens, vice-chancellor

جانشین (اسم)
standby, substitute, deputy, relief, vicar, vicegerant, surrogate, successor, locum tenens, succedaneum, succeeder

جانشین شدن (فعل)
displace, surrogate, heir, inherit, supersede

قائم مقام شدن (فعل)
surrogate

وکیل شدن (فعل)
surrogate

تخصصی

[زمین شناسی] جانشین
[حقوق] قائم مقام، جانشین، عضو علی البدل، قاضی امور حسبی و امور صغار
[آمار] جانشین

انگلیسی به انگلیسی

• substitute; surrogate mother, woman who voluntarily carries a fetus for another woman; judge who has jurisdiction over the settlement of wills and estates (in certain states of the usa)
substitute, act in place of another; carry a fetus for another woman; act as a substitute parent
acting as a substitute or replacement
you use surrogate to describe a person or thing that acts as a substitute for someone or something else; a formal word. attributive adjective here but can also be used as a count noun. e.g. the island is of great value as a surrogate for central america.

پیشنهاد کاربران

a person who acts or speaks in support of someone else, or does his or her job for a certain time
اسم/ شخصی که در حمایت از شخص دیگری عمل می کند یا صحبت می کند یا کار او را برای مدت معینی انجام می دهد
...
[مشاهده متن کامل]

حامی، پشتیبان
Both candidates in the election have turned to celebrity surrogates to excite the crowds.
Party leaders and campaign surrogates are now eager to banish Haley to irrelevance, move on from the primary and unify against Democrats.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/surrogate
جایگزین شدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : surrogacy / surrogate
✅️ صفت ( adjective ) : surrogate
✅️ قید ( adverb ) : _
سرپرست
بدیل
surrogate father
ناپدری
جایگزین
رحم اجاره ای، کسی که به جای زن نازا از طریق لقاح مصنوعی باردار میشود.
جانشین
جایگزین
قیّم
جایگزین
معادل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس