پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٦٢١)
ترمینال فرودگاه {ساختمانی که مسافران در آنجا به انتظار پرواز می نشینند} مثال: We have been waiting for you at the airport terminal for more than six ...
{محل} دادگاه // کاخ دادگستری. ساختمان دادگستری، ساختمانی که دادگاه ( ها ) در آن قرار دارد مثال: He got in to the car and drove to the courthouse. او ...
حاشیه جاده. کنار جاده مثال: They sat down by the roadside to take a rest. آنها کنار جاده نشستند تا استراحت کنند.
بیش از اندازه پختن مثال: The chicken was overcooked and dry. مرغ بیش از حد پخته شده بود و خشک بود.
چاپ استیک {چوب غذاخوری در چین و ژاپن} مثال: The first time we visited China, we couldn’t get used to eat with chopsticks. بار اولی که ما از چین دیدن ...
۱. ما قبل آخر. یکی مانده به آخر. یک. . . مانده به آخر مثال: You don’t need to read the penultimate chapter of the book. شما نیاز نیست فصل ما قبل آخ ...
۱. جهانی ۲. جهان شمول ۳. جهان وطن. جهان وطنی ۴. جهان دیده // وابسته به همه جهان، بین المللی مثال: Sydney is also a very cosmopolitan city. سیدنی همچ ...
اصطلاحات زیادی با may در زبان انگلیسی گفته می شود: may god bless you. خدا خیرت بده !، عافیت باشد!، خدا تو را برکت بدهد! may I ask why? ممکن است بپرس ...
۱. بی ارج کردن. بی مقدار کردن. ناچیز شمردن ۲. بد گفتن از. انتقاد کردن از // تقبیح کردن، رسوا کردن // نکوهیدن، نکوهش کردن، بد شمردن مثال برای معنای او ...
۱. ابتدایی. مقدماتی. اولیه ۲. اساسی. پایه ای ۳. مختصر. جزئی ۴. رشد نیافته مثال: The rudimentary principles of chemistry will be covered in the first ...
۱. وارد کردن. داخل کردن ۲. {خود را} به زور وارد کردن ۳. تحمیل کردن ۴. مزاحم شدن ۵. سرزده وارد شدن مثال: He was about to propose marriage to her whe ...
مو بر. موزدا. // واجبی. داروی ازاله مو مثال: I use a depilatory cream under my arms. من از یک کرم موبر {برای} زیر بغل هایم استفاده می کنم.
{برنامه های تلوزیونی} بینندگان. تماشاگران مثال: But, the fact is, TV viewership is at an all - time high. اما واقعیت این است که همیشه بینندگان {و تم ...
آدم برفی. آدمک برفی مثال: the zookeepers decided to build some snowmen to entertain the tigers. نگهبانهای باغ وحش تصمیم گرفتند تعدادی آدم برفی برای ...
۱. کمک مالی کردن ۲. تعهد {مالی} کردن. تقبل کردن ۳. مشترک شدن. آبونه شدن ۴. موافق بودن. موافقت کردن با ۵. صحه گذاردن 6. امضا کردن 7. {سهام} پذیره نویس ...
لازم و خواستنی. محبوب. چیزی که همه دوست دارند داشته باشند. ضروری، بایسته، الزامی، مطلوب و مورد نیاز مثال: So as to make us believe it, they use expr ...
قلم رنگ پاش. ار براش . // قلم بادی. با قلم بادی عکسی را دستکاری و اصلاح و ویرایش کردن. با فتوشاپ عکسی رو دستکاری کردن مثال: The photo has been airbru ...
خودکار کردن. ماشینی کردن // خود کار کردن، بطور خودکار عمل کردن، خودکار بودن، بصورت خود کار در اوردن مثال: The company will soon automate the assembly ...
۱. ساختن ۲. بنا کردن. احداث کردن ۳. {نظریه} پرداختن. تدوین کردن ۴. تالیف کردن. نوشتن ۵. {هندسه} رسم کردن. کشیدن / ۱. مفهوم ۲. ساخت ۳. محصول مثال: The ...
۱. کلان شهر. شهر عمده. شهر بزرگ ۲. مرکز. پایتخت مثال: It's a deadly game, but it's just one way of escaping the daily pressures of life in the metrop ...
سه زبانه. سه زبانی. متکلم به سه زبان مثال: As a result, both daughters have become trilingual, though it hasn't always been easy. در نتیجه، هر دو تا ...
۱. قابل سکونت، ۲. مناسب زندگی. مساعد ۳. قابل تحمل // قابل زیست. قابل سکنی مثال: He describes Mexico City as “a friendly, livable place” and the most ...
۱. قشنگ. به طور زیبایی ۲. بسیار عالی. به طرز بی نظیری ۳. فوق العاده ۴. مناسب. بجا. به موقع مثال: We live in a society exquisitely dependent on scienc ...
۱. خوکچه هندی ۲. {مجازی} موش آزمایشگاهی // آلت دست مثال: If you were sick, would you agree to be a guinea pig for a new kind of treatment? اگر بیمار ...
سپاسگزاری، امتنان، قدردانی، نمک شناسی مثال: In each month of Ramadan, the believer gain one year’s thankfulness, happiness, vitality and cheerfulness ...
اصلاح شده، تعدیل شده. تغییر یافته مثال: Are you OK with eating genetically modified food? Why ( not ) ? آیا شما با خوردن غذاهای از نظر ژنتیکی اصلاح ش ...
۱. بی اعتبار. نامعتبر. باطل ۲. ناموجه. بی اساس // ۱. معلول. علیل ۲. {مخصوص} معلولین / {از خدمت در ارتش} معاف کردن. مرخص کردن مثال: Unfortunately, the ...
۱. انتقال خون ۲. تزریق خون ۳. {پول و غیره} تزریق مثال: In 1928, he took a transfusion of blood infected with malaria and tuberculosis, and died soon ...
تجاری کردن مثال: General Motors commercialized he’s discovery, but there were several deaths from lead poisoning at the factory where the additive wa ...
۱. آلوده کردن ۲. به مواد رادیواکتیو آلوده کردن ۳. خراب کردن. فاسد کردن ۴. {منحرف کردن. فاسد کردن مثال: All the blood he used in his experiments migh ...
۱. امضا ۲. دست خط ۳. دست نویس. خطی ۴. امضا کردن ۵. با خط خود نوشتن مثال: He autographed and gave me a copy of his book. او نسخه ای از کتاب خود را ام ...
ناموزون. ناهماهنگ. ناجور. ناهنجار مثال: the leader of the party tried to reconcile the dissonant fractions in the party. رهبر حزب تلاش کرد بخش های ن ...
۱. آدم بدبین. آدم منفی ۲. کلبی. پیرو آیین کلبی. خیره چشم مثال: A cynic might say that the government has only taken this measure because it is concer ...
۱. مزاحم. مایه حواس پرتی ۲. سرگرم کننده // گیج کننده. حواس پرت کننده مثال: make sure that your text is clear and easy to read and that there are not ...
خرت و پرت // چیز. خرده ریز مثال: I didn’t buy much, just a few odds and ends. من خیلی چیز نخریدم. فقط یک کمی خرت و پرت {و خرده ریز} خریدم.
۱. خسته. بیزار. سیر ۲. دمغ، بی دل و دماغ. تو لب. پکر // رنجیده مثال: I am fed up with this job, and I've decided to quit. من از این شغل خسته {و بیز ...
سالم. سلامت. امن و امان. صحیح و سالم. صحیح و تندرست مثال: Despite flying through a storm, we arrived safe and sound. با وجود پرواز در میان توفان، ما ...
پستی و بلندی. فراز و نشیب مثال: Like most married couples We've had our ups and downs, but now we get along really well. شبیه بیشتر زوجهای متاهل ما ...
۱. حکومت قانون ۲. نظم و انضباط ۳. صلح و صفا. امنیت و آرامش ۴. حکومت. رژیم // نظم و ترتیب مثال: It's a very dangerous city. There's no law and order. ...
مبهوت. بهت زده. شگفت زده مثال: He said that he hadn't and he was as mystified as us about the noises. او گفت که او {این کار را نکرده} و او هم به اند ...
بهانه. عذر. دستاویز // مستمسک مثال: The border dispute was used as a pretext for military intervention. این نزاع مرزی به عنوان بهانه {و دستاویز } بر ...
( در هواپیمای مسافربری ) مهماندار مثال: Every thirty minutes or so the flight attendant would wheel the drinks trolley down the aisle. هر سی دقیقه ی ...
۱. پیش زمینه. پیش نما. جلو ۲. صف مقدم. معرض توجه. مرکز توجه. {در} انظار. {در} صحنه مثال: The picture's background shows mountains and its foreground ...
من درآوری. ساخته شده. اختراع شده مثال: The story can either be true or invented. If it's invented, try to tell it in such a convincing way that your ...
1. محروم کردن 2. بی نصیب کردن 3. مانع شدن. جلوگیری کردن مثال: They deprived him of seeing his daughter. آنها او را از دیدن دخترش محروم کردند
. موجود. شی. چیز . هستی. وجود. موجودیت . جوهر. ذات. ماهیت مثال: the distinction between entity and nonentity تمایز بین وجود و عدم
شجاع شدن، تهییج کردن، پیشرفت کردن، روحیه کسی را درک کردن // ( امریکا - عامیانه ) سرحال آمدن، سرکیف آمدن، شاد شدن مثال: Bella and Jim need me to buck ...
A beautician is a person whose job is giving people beauty treatments such as cutting and polishing their nails or treating their skin. �متخصص آرایش ...
نوشدارو بعد از مرگ سهراب مثال: If you try and prevent a flood after the rains have started it is like locking the barn door after the horse is stolen ...
تبعید، اخراج مثال: After his banishment, his supporters were soon also expelled. بعد از تبعید او طولی نکشید حامیان او هم به زور اخراج شده بودند.