پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٧,٠٣١
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آشکار. علنی مثال: Except what Allah may wish. Indeed He knows the overt and what is hidden. مگر آنچه خداوند بخواهد. براستی او آشکار و پنهان را می د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حضرت ابراهیم ( ع ) مثال: The scriptures of Abraham and Moses. کتابهای مقدس حضرت ابراهیم ( ع ) و حضرت موسی ( ع ) �صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( بسیار ) هیجان زده. منقلب. عصبی. مضطرب. پریشان مثال: Wrought - up and weary. {بسیار} پریشان و فرسوده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرعون مثال: The cruel Pharaoh impaled his prisoners on sharp sticks. فرعون ظالم و ستمکار زندانیانش را با تکه چوبهای تیز به صلابه کشید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. سوراخ کردن ۲. به ( میخ، چنگال یا هر چیز نوک تیز ) کشیدن. زدن ۳. به صلابه کشیدن مثال: The cruel Pharaoh impaled his prisoners on sharp sticks. فرع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خوراک. تغذیه. اطعام مثال: And do not urge the feeding of the needy. و {به} اطعام گرسنه و نیازمند ترغیب نمی کنید. �وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آزمندانه. طمع کارانه. حریصانه. مثال: You eat your inheritance rapaciously. و میراث خود را حریصانه و آزمندانه می خورید. �وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. مصیبت. بلیه. بلا ۲. درد زایمان مثال: Certainly we created man in travail. قطعا ما انسان را در مصیبت و بلا خلق کردیم. �لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تلف کردن. هدر دادن. ضایع کردن مثال: He says, ‘I have squandered immense wealth’. او می گوید ثروت عظیمی را ضایع و تلف کردم. �یَقُولُ أَهْلَکْتُ مَال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. ویرانی. خرابی ۲. بدبختی. بیچارگی. فلاکت ۳. حزن. غم. غصه مثال: Or a needy person in desolation یا شخص فقیری در خرابی و ویرانی �أَوْ مِسْکِینًا ذَا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. سرزده. غفلتا. غافلگیرانه ۲. ندانسته. بی خبر. بدون توجه مثال: So their Lord took them unawares by night because of their sin and levelled it. پس پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. زرد پی پشت زانو ۲. زرد پی پشت زانو را قطع کردن ۳. فلج کردن. از کار انداختن ۴. پی بریدن، نحر کردن ( ظاهرا از آنجایی که کشتن شتر شکل و صورتی خاص دار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. بجا. به مورد. مناسب ۲. فصیح. بلیغ ۳. اهل فلاح و رستگاری مثال: One who purifies it is felicitous. کسی که تزکیه می کند او رستگار است. �قَدْ أَفْلَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. جاده. راه ۲. خیابان مثال: The car slid off the road and onto the embankment. ماشین از روی جاده به سوی دیوار خاکی سر خورد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. گرسنگی. بی غذایی ۲. مرگ بر اثر بی غذایی مثال: The West's inaction has put millions of people at risk of starvation. مسامحه و بی تحرکی غرب میلیونه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. صبح ( از طلوع آفتاب تا ظهر ) ۲. پیش از ظهر مثال: By the sun and her forenoon splendor سوگند به خورشید و درخشش پیش از ظهرش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

القای شبهه کردن نسبت به. مورد تردید قرار دادن. زیر سوال بردن رد کردن، تکذیب کردن مثال: He who impugns [God’s prophets] and turns his back. او که {پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دکتر علی قلی قرائی این اصطلاح را در ترجمه قران خود معادل �پروای خدا پیشه کردن. تقوای خدا پیشه کردن. متقی بودن� ترجمه کرده اند. مثال: As for him who ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گوناگون. متنوع. متفاوت. مختلف مثال Your endeavors are indeed diverse. براستی سعی و تلاشتان مختلف و گوناگون است. �إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. رنجیده. دلگیر. دلخور. مکدر ۲. ناراضی. ناخشنود ۳. عصبانی. خشمگین مثال: Your Lord has neither forsaken you nor is He displeased with you. پروردگارت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخواست کردن، استدعاء کردن، التماس کردن، طلبیدن، تمنا کردن، لابه کردن، استغاثه کردن مثال: And supplicate your Lord. و به {سوی} پروردگارت استغاثه کن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دکتر علی قلی قرائی در ترجمه قرآن خود این اصطلاح را �تقوا و پرهیزگاری� ترجمه کرده اند. مثال: Or bid [others] to God wariness. یا {دیگران را} فرمان ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. در کجا. از چه لحاظ ۲. که در آن مثال: Wherein are upright writings. که در آن نوشته های استوار است. �فِیهَا کُتُبٌ قَیِّمَةٌ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. ( عمل ) نوشتن ۲. نوشتار ۳. خط. دستخط ۴. نوشته. اثر مثال: Wherein are upright writings. که در آن نوشته های استوار است. �فِیهَا کُتُبٌ قَیِّمَةٌ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. بی عیب. بی نقص. بی خدشه. کامل ۲. پاک. پاکیزه. مطهر. منزه. پرهیزگار مثال: An apostle from Allah reciting impeccable scriptures رسولی از سوی خدا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. حواری ۲. مبلغ ۳. رهبر. پیشوا ۴. رسول، فرستاده، پیغـامبر مثال: An apostle from Allah reciting impeccable scriptures فرستاده و رسولی از سوی خدا که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. چسبان. چسبنده. تنگ ۲. وابسته. متکی مثال Created man from a clinging mass. آدم را از توده ای چسبنده آفرید. �خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. رویدادشمار. گاه شمار وقایع. وقایع نامه ۲. ( به ترتیب زمان ) نقل کردن یا ثبت کردن ۳. سرگذشت، رویداد مثال: On that day she will relate her chronicl ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

افشا کردن. فاش کردن. بر ملا کردن. پرده برداشتن از. علنی کردن. لو دادن مثال: And what is concealed in the breasts is divulged. و آنچه در سینه ها پنها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. در آن ۲. در این واقعیت. در این حقیقت. در همین موضوع مثال: Raising therein a trail of dust در آن اثر و ردی از غبار بوجود آوردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( صفت ملکی سوم شخص جمع ) ـِ شان. –ِ آنها مثال: Don't let their flattery blindfold you. اجازه نده چاپلوسی و تملقِ آنها چشم تو را بندد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. اعتصاب کننده. اعتصابی ۲. ( فوتبال ) بازیکن خط حمله. مهاجم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. داغ. سوزان. جهنم ۲. شدیدالحن. کوبنده مثال: Reclining therein on couches without facing therein any [scorching] sun, or [biting] cold. در آن بر تخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. کارت ۲. ورق. برگه ۳. ورق ( بازی ) ۴. کارت ویزیت ۵. کارت پستال ۶. کارت برنده ۷. آدم مضحک / ۱. ( ریسندگی ) شانه. ماشین شانه زنی. ۲. شانه زدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تفرعن. خودستایی مثال: Rivalry and vainglory distracted you. رقابت و خودستایی و تفرعن شما را سرگرم کرده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گشوده. باز. کشیده مثال: In outstretched columns. در ستون هایی باز و کشیده �فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

بسط یافتن، پهن شدن، روی چیزی گستردن مثال: It is the fire of Allah, set ablaze, Which will overspread the heart. آن آتشی است شعله ور شده از طرف خدا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. مشتعل. شعله ور. سوزان ۲. درخشان. براق. یکپارچه نور ۳. برافروخته. عصبانی مثال: It is the fire of Allah, set ablaze آن آتشی است شعله ور شده از طرف خ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شایعه پراکن. هو چی. مثال: Woe to every scandalmonger and slanderer. وای بر هر شایعه پراکن و افترا زننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( زمین شناسی ) پَلمه سنگ. سنگ رستی. ماسه سنگ مثال: Pelting them with stones of shale سنگهایی از ماسه سنگ بر آنها پرت کردند. �تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حیله. ترفند. کلک. حقه مثال: Did he not make their stratagems go away? آیا او حیله آنها را از بین نبرد؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی وفا ۲. بی ایمان ۳. پیمان شکن ۴. غیر قابل اعتماد مثال: The faithless from among the People of the book and the polytheists were not set apart ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. راستی. به راستی. در واقع ۲. واقعا. جدا. مسلما مثال: His refuge will indeed be paradise. براستی ملجا و پناهگاه آنها بهشت خواهد بود. �فَإِنَّ الْج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بخشاینده. بخشایشگر. ۲. رئوف. مهربان ۳. معتدل. ملایم مثال: indeed he is all - clement به راستی او بسیار بخشاینده و مهربان و رئوف است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. دزدکی. یواشکی. مخفیانه ۲. فریبکارانه. موذیانه ۳. اب زیرکاه. موذی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. عالی مقام ۲. مطلق، بی چون و چرا ۳. مستقل. خودمختار ۴. عالی. برتر ۵. موثر. کارآمد ۶. شاهانه ۷. پادشاه، فرمانروا، حاکم ۸. شخص قدرتمند مثال: Sovereig ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فزاینده. روزافزون مثال: He will let him into an escalating punishment. خداوند او را در عذابی روزافزون و فزاینده رها خواهد کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. منحرف. ۲. لجباز. لجوج ۳. لجوجانه. عمدی ۴. نامعقول. نادرست. اشتباه ۵. نابهنجار مثال: As for the perverse, they will be firewood for hell. و اما م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. بی توجه، بی فکر . بی عقل و شعور ۲. مکانیکی. خسته کننده. بی روح ۳. کور. خارج از کنترل مثال: Once I was perceived to be an inanimate object, a mind ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. کور. نابینا ۲. نامرئی مثال: Allah took away their light, and left them sightless in a manifold darkness. خداوند روشنایی را از آنها می گیرد و آنه ...