پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٦٢١)

بازدید
٢,٢٧٧
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترمینال فرودگاه {ساختمانی که مسافران در آنجا به انتظار پرواز می نشینند} مثال: We have been waiting for you at the airport terminal for more than six ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

{محل} دادگاه // کاخ دادگستری. ساختمان دادگستری، ساختمانی که دادگاه ( ها ) در آن قرار دارد مثال: He got in to the car and drove to the courthouse. او ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حاشیه جاده. کنار جاده مثال: They sat down by the roadside to take a rest. آنها کنار جاده نشستند تا استراحت کنند.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیش از اندازه پختن مثال: The chicken was overcooked and dry. مرغ بیش از حد پخته شده بود و خشک بود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چاپ استیک {چوب غذاخوری در چین و ژاپن} مثال: The first time we visited China, we couldn’t get used to eat with chopsticks. بار اولی که ما از چین دیدن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ما قبل آخر. یکی مانده به آخر. یک. . . مانده به آخر مثال: You don’t need to read the penultimate chapter of the book. شما نیاز نیست فصل ما قبل آخ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. جهانی ۲. جهان شمول ۳. جهان وطن. جهان وطنی ۴. جهان دیده // وابسته به همه جهان، بین المللی مثال: Sydney is also a very cosmopolitan city. سیدنی همچ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اصطلاحات زیادی با may در زبان انگلیسی گفته می شود: may god bless you. خدا خیرت بده !، عافیت باشد!، خدا تو را برکت بدهد! may I ask why? ممکن است بپرس ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی ارج کردن. بی مقدار کردن. ناچیز شمردن ۲. بد گفتن از. انتقاد کردن از // تقبیح کردن، رسوا کردن // نکوهیدن، نکوهش کردن، بد شمردن مثال برای معنای او ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ابتدایی. مقدماتی. اولیه ۲. اساسی. پایه ای ۳. مختصر. جزئی ۴. رشد نیافته مثال: The rudimentary principles of chemistry will be covered in the first ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. وارد کردن. داخل کردن ۲. {خود را} به زور وارد کردن ۳. تحمیل کردن ۴. مزاحم شدن ۵. سرزده وارد شدن مثال: He was about to propose marriage to her whe ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مو بر. موزدا. // واجبی. داروی ازاله مو مثال: I use a depilatory cream under my arms. من از یک کرم موبر {برای} زیر بغل هایم استفاده می کنم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

{برنامه های تلوزیونی} بینندگان. تماشاگران مثال: But, the fact is, TV viewership is at an all - time high. اما واقعیت این است که همیشه بینندگان {و تم ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدم برفی. آدمک برفی مثال: the zookeepers decided to build some snowmen to entertain the tigers. نگهبانهای باغ وحش تصمیم گرفتند تعدادی آدم برفی برای ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

۱. کمک مالی کردن ۲. تعهد {مالی} کردن. تقبل کردن ۳. مشترک شدن. آبونه شدن ۴. موافق بودن. موافقت کردن با ۵. صحه گذاردن 6. امضا کردن 7. {سهام} پذیره نویس ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

لازم و خواستنی. محبوب. چیزی که همه دوست دارند داشته باشند. ضروری، بایسته، الزامی، مطلوب و مورد نیاز مثال: So as to make us believe it, they use expr ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قلم رنگ پاش. ار براش . // قلم بادی. با قلم بادی عکسی را دستکاری و اصلاح و ویرایش کردن. با فتوشاپ عکسی رو دستکاری کردن مثال: The photo has been airbru ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خودکار کردن. ماشینی کردن // خود کار کردن، بطور خودکار عمل کردن، خودکار بودن، بصورت خود کار در اوردن مثال: The company will soon automate the assembly ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٥

۱. ساختن ۲. بنا کردن. احداث کردن ۳. {نظریه} پرداختن. تدوین کردن ۴. تالیف کردن. نوشتن ۵. {هندسه} رسم کردن. کشیدن / ۱. مفهوم ۲. ساخت ۳. محصول مثال: The ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. کلان شهر. شهر عمده. شهر بزرگ ۲. مرکز. پایتخت مثال: It's a deadly game, but it's just one way of escaping the daily pressures of life in the metrop ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سه زبانه. سه زبانی. متکلم به سه زبان مثال: As a result, both daughters have become trilingual, though it hasn't always been easy. در نتیجه، هر دو تا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. قابل سکونت، ۲. مناسب زندگی. مساعد ۳. قابل تحمل // قابل زیست. قابل سکنی مثال: He describes Mexico City as “a friendly, livable place” and the most ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. قشنگ. به طور زیبایی ۲. بسیار عالی. به طرز بی نظیری ۳. فوق العاده ۴. مناسب. بجا. به موقع مثال: We live in a society exquisitely dependent on scienc ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. خوکچه هندی ۲. {مجازی} موش آزمایشگاهی // آلت دست مثال: If you were sick, would you agree to be a guinea pig for a new kind of treatment? اگر بیمار ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

سپاسگزاری، امتنان، قدردانی، نمک شناسی مثال: In each month of Ramadan, the believer gain one year’s thankfulness, happiness, vitality and cheerfulness ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اصلاح شده، تعدیل شده. تغییر یافته مثال: Are you OK with eating genetically modified food? Why ( not ) ? آیا شما با خوردن غذاهای از نظر ژنتیکی اصلاح ش ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بی اعتبار. نامعتبر. باطل ۲. ناموجه. بی اساس // ۱. معلول. علیل ۲. {مخصوص} معلولین / {از خدمت در ارتش} معاف کردن. مرخص کردن مثال: Unfortunately, the ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. انتقال خون ۲. تزریق خون ۳. {پول و غیره} تزریق مثال: In 1928, he took a transfusion of blood infected with malaria and tuberculosis, and died soon ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

تجاری کردن مثال: General Motors commercialized he’s discovery, but there were several deaths from lead poisoning at the factory where the additive wa ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. آلوده کردن ۲. به مواد رادیواکتیو آلوده کردن ۳. خراب کردن. فاسد کردن ۴. {منحرف کردن. فاسد کردن مثال: All the blood he used in his experiments migh ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. امضا ۲. دست خط ۳. دست نویس. خطی ۴. امضا کردن ۵. با خط خود نوشتن مثال: He autographed and gave me a copy of his book. او نسخه ای از کتاب خود را ام ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناموزون. ناهماهنگ. ناجور. ناهنجار مثال: the leader of the party tried to reconcile the dissonant fractions in the party. رهبر حزب تلاش کرد بخش های ن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. آدم بدبین. آدم منفی ۲. کلبی. پیرو آیین کلبی. خیره چشم مثال: A cynic might say that the government has only taken this measure because it is concer ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مزاحم. مایه حواس پرتی ۲. سرگرم کننده // گیج کننده. حواس پرت کننده مثال: make sure that your text is clear and easy to read and that there are not ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرت و پرت // چیز. خرده ریز مثال: I didn’t buy much, just a few odds and ends. من خیلی چیز نخریدم. فقط یک کمی خرت و پرت {و خرده ریز} خریدم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٥

۱. خسته. بیزار. سیر ۲. دمغ، بی دل و دماغ. تو لب. پکر // رنجیده مثال: I am fed up with this job, and I've decided to quit. من از این شغل خسته {و بیز ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سالم. سلامت. امن و امان. صحیح و سالم. صحیح و تندرست مثال: Despite flying through a storm, we arrived safe and sound. با وجود پرواز در میان توفان، ما ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پستی و بلندی. فراز و نشیب مثال: Like most married couples We've had our ups and downs, but now we get along really well. شبیه بیشتر زوجهای متاهل ما ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. حکومت قانون ۲. نظم و انضباط ۳. صلح و صفا. امنیت و آرامش ۴. حکومت. رژیم // نظم و ترتیب مثال: It's a very dangerous city. There's no law and order. ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مبهوت. بهت زده. شگفت زده مثال: He said that he hadn't and he was as mystified as us about the noises. او گفت که او {این کار را نکرده} و او هم به اند ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بهانه. عذر. دستاویز // مستمسک مثال: The border dispute was used as a pretext for military intervention. این نزاع مرزی به عنوان بهانه {و دستاویز } بر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

( در هواپیمای مسافربری ) مهماندار مثال: Every thirty minutes or so the flight attendant would wheel the drinks trolley down the aisle. هر سی دقیقه ی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. پیش زمینه. پیش نما. جلو ۲. صف مقدم. معرض توجه. مرکز توجه. {در} انظار. {در} صحنه مثال: The picture's background shows mountains and its foreground ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

من درآوری. ساخته شده. اختراع شده مثال: The story can either be true or invented. If it's invented, try to tell it in such a convincing way that your ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. محروم کردن 2. بی نصیب کردن 3. مانع شدن. جلوگیری کردن مثال: They deprived him of seeing his daughter. آنها او را از دیدن دخترش محروم کردند

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

. موجود. شی. چیز . هستی. وجود. موجودیت . جوهر. ذات. ماهیت مثال: the distinction between entity and nonentity تمایز بین وجود و عدم

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجاع شدن، تهییج کردن، پیشرفت کردن، روحیه کسی را درک کردن // ( امریکا - عامیانه ) سرحال آمدن، سرکیف آمدن، شاد شدن مثال: Bella and Jim need me to buck ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A beautician is a person whose job is giving people beauty treatments such as cutting and polishing their nails or treating their skin. �متخصص آرایش ...

پیشنهاد
٠

نوشدارو بعد از مرگ سهراب مثال: If you try and prevent a flood after the rains have started it is like locking the barn door after the horse is stolen ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تبعید، اخراج مثال: After his banishment, his supporters were soon also expelled. بعد از تبعید او طولی نکشید حامیان او هم به زور اخراج شده بودند.