lenient

/ˈliːniənt//ˈliːnɪənt/

معنی: ملین، ملایم، اسان گیر، با گذشت، بامدارا
معانی دیگر: آسان گیر، گنه بخش، مداراآمیز، آسان گیرانه، ارفاق آمیز، (قدیمی) دلنواز، آرامش بخش، ضد یبوست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: leniently (adv.)
• : تعریف: not severe in enforcing restrictions or punishments; tolerant; indulgent.
مترادف: clement, easy, easygoing, forgiving, indulgent, permissive, soft, sparing, tolerant
متضاد: draconian, exacting, grim, harsh, rigid, severe, stern, strict
مشابه: charitable, forbearing, generous, humane, kind, lax, liberal, magnanimous, merciful, mild, moderate

- It was their son's first offense, so they had some reason to hope that the judge might be lenient with him.
[ترجمه گوگل] این اولین تخلف پسرشان بود، بنابراین آنها دلایلی داشتند که امیدوار باشند قاضی با او ملایمت کند
[ترجمه ترگمان] اولین حمله their بود، بنابراین دلایلی داشتند که امیدوار باشند قاضی با او مدارا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some professors are lenient about late papers while others hold students to strict deadlines.
[ترجمه گوگل] برخی از استادان در مورد تأخیر مقالات با اغماض رفتار می کنند در حالی که برخی دیگر دانشجویان را به ضرب الاجل های سخت می کشند
[ترجمه ترگمان] برخی از استادان در مورد روزنامه های اواخر مدارا می کنند در حالی که برخی از آن ها دانش آموزان را به deadlines دقیق پایبند می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. lenient laws
قوانین ملایم

2. a lenient judge who passes lenient sentences
قاضی باگذشتی که احکام سبکی صادر می کند

3. his lenient treatment of his students made him popular
رفتار مداراآمیز او با شاگردانش او را محبوب کرد.

4. He believes the government already is lenient with drug traffickers.
[ترجمه گوگل]او معتقد است که دولت در حال حاضر با قاچاقچیان مواد مخدر مهربان است
[ترجمه ترگمان]او بر این باور است که دولت پیش از این با قاچاقچیان مواد مخدر مدارا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They believe that judges are too lenient with terrorist suspects.
[ترجمه گوگل]آنها معتقدند که قضات با مظنونان تروریستی بیش از حد ملایم هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها بر این باورند که قضات بیش از حد با مظنونین تروریستی مدارا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. to be severe with oneself and lenient with others.
[ترجمه گوگل]با خود سخت و با دیگران نرمش کردن
[ترجمه ترگمان]تا نسبت به دیگران سختگیر باشم و با دیگران مدارا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As a first offender, he received a lenient sentence.
[ترجمه گوگل]او به عنوان اولین مجرم، مجازات ملایمی دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک مجرم اول، او جمله ملایمی را دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Imposing a lenient sentence for such a serious crime sets a dangerous precedent.
[ترجمه گوگل]تعیین مجازات ملایم برای چنین جرم سنگینی سابقه خطرناکی ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]محکوم کردن یک حکم ملایم برای چنین جنایت جدی، سابقه ای خطرناک محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. School examiners say that marking has become more lenient in recent years.
[ترجمه گوگل]ممتحنین مدرسه می گویند که در سال های اخیر نمره گذاری ملایم تر شده است
[ترجمه ترگمان]بازرسان مدارس می گویند که نشانه گذاری در سال های اخیر بسیار ملایم تر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Professor Oswald takes a sightly more lenient view.
[ترجمه گوگل]پروفسور اسوالد دیدگاهی ملایم تری دارد
[ترجمه ترگمان]پروفسور Oswald دیدگاه lenient تری نسبت به او داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The judge was lenient with him.
[ترجمه گوگل]قاضی با او مهربان بود
[ترجمه ترگمان]قاضی با او مدارا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I hope the judge will be lenient.
[ترجمه گوگل]امیدوارم قاضی ملایم باشد
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که قاضی مدارا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The judge was far too lenient with him.
[ترجمه گوگل]قاضی خیلی با او مهربان بود
[ترجمه ترگمان]قاضی با او خیلی مدارا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This would be reflected in a more lenient sentence of 30 months.
[ترجمه گوگل]این در یک حکم ملایم‌تر 30 ماهه منعکس خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این موضوع در محکومیت ملایم تری از ۳۰ ماه منعکس خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ملین (صفت)
laxative, lenient

ملایم (صفت)
good-tempered, easy, calm, quiet, moderate, gentle, meek, soft, peaceful, downy, smooth, benign, mild, bland, clement, sedate, lenient, good-natured, temperate, peaceable

اسان گیر (صفت)
permissive, easygoing, lenient

با گذشت (صفت)
latitudinal, lenient, latitudinarian

بامدارا (صفت)
tolerant, lenient

انگلیسی به انگلیسی

• permissive, tolerant, indulgent, not strict
when someone in authority is lenient, they are not as strict or as severe as expected.

پیشنهاد کاربران

not as severe or strong in punishment or judgment as would be expected
صفت/ نه به اندازه ای که انتظار می رود در مجازات یا قضاوت شدید یا قوی، مداراجویانه و نرم
They believe that judges are too lenient with terrorist suspects.
...
[مشاهده متن کامل]

In view of the quantity of drugs involved, 16 years was the most lenient sentence ( = punishment ) the judge could impose.
The following year, the supreme court ruled that sentence was “shockingly lenient” and raised it to 15 years, minus time already served.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/lenient
lenient smile : لبخند ملیح
نه چندان جدی ( در مورد تنبیه )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : leniency
✅️ صفت ( adjective ) : lenient
✅️ قید ( adverb ) : leniently
بردبارتر / مهربون تر /ملایم تر بودن موقع مجازات کردن
I'll show lenience, I'll be lenient
میشه اینطور نوشت: بهت آسون میگیرم، باهات راه میام
متسامح
با ارفاق
نرم تر
مدارا
آسان گیرانه

بپرس