پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٧,٠٢٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

استعاری. مجازی. تشبیهی مثال: While others are metaphorical در حالی که دیگر {آیات} تشبیهی و استعاری است. �وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. قطعی. مسلم. بی چون و چرا ۲. نهایی ۳. محکم مثال: Parts of it are definitive verses. پاره ای از آن آیات قطعی و محکم است. � مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

انتقام گیرنده. تلافی کننده مثال: and Allah is all - mighty, avenger. و خداوند عزیز و انتقام گیرنده است. �و اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مثال: And He had send down the Torah and the Evangel و او تورات و انجیل را نازل کرده بود. �وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. لجوج. خود رای. یک دنده. سر سخت ۲. لجوجانه سرسختانه مثال: The Bedouin are more obdurate in unfaith and hypocrisy. اعراب بادیه نشین در کفر و نفاق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عرب بدوی. عرب بادیه نشین مثال: Some of the Bedouins who sought to be excused came. برخی از اعراب بادیه نشین که در پی عذر و بهانه بودند آمدند. �وَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سر قبر. سر خاک مثال: And never pray over any of them when he dies, nor stand at his graveside. و هیچ گاه بر احدی از آنان که مُرد نماز مگزار و بر سر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میدان جنگ. میدان نبرد. کارزار مثال: If Allah brings you back [from the battlefront] to a group of them پس اگر خداوند تو را از میدان جنگ به سوی گروهی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غنی. فراوان. وافر مثال: And more abounding in wealth and children. و در مال و فرزندان فراون تر . �أَکْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱. سراسیمه. مضطرب. هراسان ۲. دیوانه. دیوانه وار. بی امان. بی اختیار. از خود بیخود ۳. عجولانه. شتابزده ۴. داغ. پر حرارت. پر هیاهو. پر تب و تاب مثال: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مخفیگاه مثال: If they could find a refuge, or a hide - out or a hole [to creep into] اگر آنها می توانستند یک پناهگاه یا مخفیگاه یا سوراخی برای خزیدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فتنه انگیزی. آشوبگری مثال: Seeking to cause sedition among you در پی ایجاد فتنه انگیزی و آشوبگری در میان شما هستند. �یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. لرزیدن ۲. متزلزل شدن ۳. مردد بودن. دو دل بودن مثال: So they waver in their doubt. پس آنها در شک خود متزلزل شدند. �فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آتش جهنم مثال: On the day when these shall be heated in hellfire در روزی که اینها در آتش جهنم برافروخته شوند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عزیر، عزرا نام یکی ازپیغمبران یهود مثال: The Jews say, Ezra is the son of Allah. �و قالت الیهود عزیز بن الله� یهود گفتند عزیر {عزرا} پسرِ خداست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. محبت کردن. کمک کردن. دست {کسی را} گرفتن ۲. دوست شدن با مثال: Do not befriend your father and brother if they prefer unfaith to faith. پدران و بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تکذیب کردن. انکار کردن. منکر شدن ۲. رد کردن. زیر بار نرفتن . نپذیرفتن ۳. {قرض و غیره} ادا نکردن. نکول کردن ۴. {قرارداد و غیره} باطل اعلام کردن. بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بدون مزاحمت. بدون ممانعت. بدون درگیری. آزادانه مثال: Travel [unmolested] in the land for four months, برای چهار ماه آزادانه و بدون مزاحمت در زمین سف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تکذیب. انکار. رد. برائت و بیزاری مثال: this is a [declaration of] repudiation by Allah. این یک اعلان تکذیب بوسیله خدا است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وراثت مثال: You have no heirship in relation to them whatsoever تو به هیچ وجه وراثتی در رابطه با آنها نداری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

۱. نابود کردن. از بین بردن. تلفات سنگین وارد کردن ۲. تقلیل دادن. کاهش دادن. کم کردن. مثال: A prophet may not take captive until he has thoroughly de ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیش دستی کردن، پیشی گرفتن. برتری یافتن مثال: Let the faithless not suppose that they have outmaneuvered [Allah] کافران گمان نکنند که بر خدا پیشی جست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بیهوده. بیخود. بی نتیجه. بی فایده. از روی خودبینی مثال: Do not be like those who left their homes vainly and to show off to the people. و مانند کسان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. سرپرست ۲. مسئول. متصدی ۳. قیم ۴. متولی ۵. سرایدار. نگهبان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. غارت کردن. تاراج کردن. به یغما بردن ۲. تباه کردن. نابود کردن. ویران کردن مثال: and feared lest the people should despoil you, و ترسیدید مبادا مرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خصومت. دشمنی. ستیزه جویی مثال: And if you cease [your belligerence] و اگر شما از خصومت و دشمنی خود دست بردارید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. خلسه. حالت خلسه ۲. بحر تفکر مثال: When He covered you with a trance as a [sense of] security from Him. زمانی که خداوند شما را با یک حالت خلسه به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. معقول. عاقلانه. حساب شده. دقیق ۲. صاحب قوه تمیز. عاقل. باشعور مثال: As your Lord brought you out from your home with a judicious purpose, هنگامی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از روی احترام. به نشانه احترام مثال: And remember your Lord within your heart beseechingly and reverentially و پروردگارت را در درون قلبت متضرعانه و ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مقیم. مستقر مثال: Indeed those who are [stationed] near your Lord. براستی آنهایی که نزدیک پروردگار تو مقیم {و مستقر } هستند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بطور نامحسوس ۲. به تدریج. رفته رفته کم کم مثال: We will draw them imperceptibly [into ruin], whence they do not know. ما آنها را از انجایی که مت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی حرمتی. هتک حرمت. بی احترامی مثال: And abandon those who commit sacrilege in His names. و کسانی که مرتکب بی حرمتی در نامهای خدا می شوند به حال خ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

{غله} باد دادن. غربال کردن مثال: Certainly We have winnowed out for hell many of the jinn and humans. مسلما ما بسیاری از جن و انس را برای جهنم غربال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. لمیدن. لم دادن. ولو شدن ۲. آویزان شدن مثال: If you make for it, it lolls out its tongue, اگر به طرف او حرکت کنی زبانش را آویزان می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {حساب. سند و غیره} مخدوش کردن. دستکاری کردن. دست بردن در. جعل کردن ۲. تحریف کردن ۳. ابطلال کردن. بطلان {چیزی را} نشان دادن ۴. دروغ گفتن. مثال: He ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جاعل. تحریف کننده مثال: Will You then destroy us because of what the falsifiers have done? آیا ما را به سبب آنچه که جاعلین و تحریف کنندگان انجام دادن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. کندن. چیدن ۲. {مرغ بوقلمون و غیره} پر کندن ۳. {ابرو} برداشتن ۴. گرفتن و کشیدن. کشیدن. تکان تکان دادن ۵. {ساز زهی} با انگشت زدن. به صدا در آوردن . ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درس نخوانده، تعلیم نیافته. امی مثال: Those who follow the Apostle, the untaught prophet آنهایی که از فرستاده و پیامبر امی پیروی می کنند. �الَّذِینَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. شاد شدن. خوشحال شدن. دل {کسی} خنک شدن از ۲. احساس غرور کردن. به خود غره شدن. به خود نازیدن. احساس شادی. احساس دل خنکی مثال: So do not let the ene ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پشیمان. نادم مثال: But when they became remorseful اما زمانی که آنها نادم و پشیمان شدند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تحقیر کردن. شرمسار کردن. سرافکنده کردن مثال: His punishment in front of the other students humiliated the boy. تنبیه او در مقابل بقیه دانش آموزها پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اژدرمار . افسانه یونان اژدها مثال: Thereat he threw down his staff, and behold, it became a manifest python. در آنجا او عصای خود را انداخت و بنگر آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از بعد منفی یعنی: ۱. خشکه مقدس ۲. خشکه مقدسانه. توام با خشکه مقدسی در معنی مثبت به معنی �پاک دین� هم هست. مثال: They are indeed a puritanical lot. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. غیر اخلاقی. فاسد. هرزه. بی بند و بار ۲. عیاش. الواط. خوشگذران مثال: Indeed you are a dissolute lot. براستی شما قومی فاسد و بی بند و بار هستید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. از روی شیطنت. بطور شیطنت آمیزی. شرورانه ۲. به طور ترسناکی مثال: And do not act wickedly on the earth, causing corruption. و شریرانه در روی زمین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. به طور نامتراکمی . به شکل تنکی. به طور پراکنده ای ۲. {مبلمان اتاق} با وسایل کمی مثال: It does not come out except sparsely {گیاهانش} جز به طور پر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیام آور. منادی. نوید دهنده مثال: As harbingers of His mercy به عنوان پیام آوران و منادیان رحمتش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. استرداد ۲. بازگشت ۳. تجدید ۴. اعاده ۵. بهبود ۶. تعمیر. ترمیم. اصلاح ۷. بازساخته مثالک And do not cause corruption on the earth after its restorat ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ملتمسانه. با حالت ملتمسانه. متضرعانه مثال: Supplicate your Lord, beseechingly and secretly. پروردگارتان را متضرعانه و پنهانی بطلبید. �ادْعُوا رَبَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کینه. بغض. عداوت مثال: We will remove whatever rancor there is in their breasts ما هرگونه کینه و عداوتی را از سینه هایشان برطرف می کنیم. �وَنَزَعْن ...