rotate

/roʊˈteɪt//rəʊˈteɪt/

معنی: محوری، سیر کردن، چرخ زدن، چرخیدن، چرخاندن، دوران کردن، بر محور خود گردیدن
معانی دیگر: چرخیدن (مانند صفحه ی گرامافون یا چرخ دوچرخه)، دورگشتن، گردیدن، به نوبت یا به طور متناوب روی دادن یا انجام دادن، گشتن، نوبتی کردن، پستایی کردن، دور گرداندن، (به ویژه جام گل) چرخی، چرخدیس، چرخسان

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rotates, rotating, rotated
(1) تعریف: to cause to revolve around an axis.
مترادف: revolve, roll, spin, turn, wheel
مشابه: circle, pivot, reel, swivel, trundle, twirl, twist, whirl, wind

(2) تعریف: to cause to be planted in cycles.
مشابه: alternate, interchange, shift

- Farmers rotate their crops on a three-year schedule.
[ترجمه گوگل] کشاورزان محصولات خود را بر اساس یک برنامه سه ساله چرخش می دهند
[ترجمه ترگمان] کشاورزان محصولاتشان را در یک برنامه سه ساله می چرخانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to cause (persons) to be replaced according to cycles.
مترادف: alternate, interchange, shift
مشابه: stagger, switch
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: rotatable (adj.)
(1) تعریف: to turn on or around a fixed point.
مترادف: gyrate, revolve, roll, turn, wheel
مشابه: circle, pivot, ring, spin, swivel, twirl, whirl

(2) تعریف: to progress according to a cycle of succeeding events; alternate.
مترادف: alternate, cycle, interchange, revolve
مشابه: proceed, progress, take turns

جمله های نمونه

1. rotate the tires of a car
تایرهای اتومبیل را عقب و جلو کردن

2. farmers rotate their crops
کشاورزان محصولات خود را به طور متناوب می کارند.

3. he asked the patient to rotate her eyes
از بیمار خواست که چشمانش را (در حدقه) بچرخاند.

4. It is best to allow the rotor to rotate freely.
[ترجمه گوگل]بهتر است اجازه دهید روتور آزادانه بچرخد
[ترجمه ترگمان]بهتر است به روتور اجازه دهید که آزادانه حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Rotate the head clockwise and counterclockwise.
[ترجمه گوگل]سر را در جهت عقربه های ساعت و خلاف جهت عقربه های ساعت بچرخانید
[ترجمه ترگمان]چرخاندن سر در جهت عقربه های ساعت و جهت عقربه های ساعت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The blades rotate around a central point.
[ترجمه گوگل]تیغه ها حول یک نقطه مرکزی می چرخند
[ترجمه ترگمان]پره ها حول یک نقطه مرکزی می چرخند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Rotate it slowly from the horizontal into a vertical position.
[ترجمه گوگل]آن را به آرامی از افقی به حالت عمودی بچرخانید
[ترجمه ترگمان]آن را به آرامی از افقی به سمت عمودی بچرخانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Rotate the pan halfway through the baking time.
[ترجمه گوگل]تابه را تا نیمه پخت بچرخانید
[ترجمه ترگمان]ماهی تابه را در نیمه راه هنگام پخت بچرخانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Employers may rotate duties to give staff wider experience.
[ترجمه گوگل]کارفرمایان ممکن است وظایف خود را به صورت چرخشی انجام دهند تا به کارکنان تجربه بیشتری ارائه دهند
[ترجمه ترگمان]کارفرمایان می توانند وظایف خود را انجام دهند تا به کارکنان تجربه بیشتری بدهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The members of the club can rotate and one person can do all the preparation for the evening.
[ترجمه گوگل]اعضای باشگاه می توانند چرخش داشته باشند و یک نفر می تواند تمام مراحل آماده سازی عصر را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]اعضای کلوب می توانند چرخش کنند و یک نفر می تواند تمام تدارکات را برای شب انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We rotate the night shift so no one has to do it all the time.
[ترجمه گوگل]ما شیفت شب را می چرخانیم تا کسی مجبور نباشد همیشه آن را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]ما شیفت شب را تغییر می دهیم بنابراین هیچ کس مجبور نیست تمام مدت این کار را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Take each foot in both your hands and rotate it to loosen and relax the ankle.
[ترجمه گوگل]هر پا را در هر دو دست خود بگیرید و آن را بچرخانید تا مچ پا شل و شل شود
[ترجمه ترگمان]هر پا را در هر دو دست خود بگیرید و آن را بچرخانید تا قوزک شل شود و شل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Rotate the wheel through 180 degrees.
[ترجمه گوگل]چرخ را 180 درجه بچرخانید
[ترجمه ترگمان]چرخش چرخ را ۱۸۰ درجه چرخش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Rotate the handle a half turn to the left.
[ترجمه گوگل]دسته را نیم دور به سمت چپ بچرخانید
[ترجمه ترگمان]دسته را به چپ و نیم بچرخانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محوری (صفت)
axial, pivotal, radial, stalky, rotate

سیر کردن (فعل)
satiate, feed, fill, go, move, travel, walk, tour, sate, glut, rotate, revolve, cloy, roam, give to eat, saturate

چرخ زدن (فعل)
turn, rotate, gyrate, eddy, pirouette, gyre, spin

چرخیدن (فعل)
roll up, turn, twirl, whirl, swing, reel, pivot, rotate, wheel, wry, twist, trundle, revolve, trill, spin, troll, slue

چرخاندن (فعل)
wind, swivel, pivot, rotate, spin, troll

دوران کردن (فعل)
rotate

بر محور خود گردیدن (فعل)
rotate

تخصصی

[عمران و معماری] چرخیدن - گردش - گردیدن
[کامپیوتر] دوران چرخاندن فرمان برنامه ی ترسیم که یک شیء را به دور مرکز خاصی می چرخاند . به طور پیش فرض مرکز دوران در مکز خود شی ء است . این مرکز را می توان به هر جایی که مورد نظر است . برد . و سپس، شیء را به گرد آن دوران داد. به وسیله ی ماوس می توان دوران را به طور محاوره ای انجام داد. یا اگر دقت بیشتری لازم است . می توان از کادر گفتگو استفاده کرد تا زاویه ی دوران را تنظیم کند .
[برق و الکترونیک] چرخیدن
[مهندسی گاز] محوری، چرخیدن، دوران کردن

انگلیسی به انگلیسی

• cause to spin, cause to revolve around a central axis; spin or revolve around a central axis
when something rotates or when you rotate it, it turns with a circular movement.
if things or people rotate, they each carry out a particular task or function in turn and then begin with the first one again.
when farmers rotate their crops, they use fields for different crops each year in order to avoid using up all the goodness in the soil.

پیشنهاد کاربران

حرکت دورانی کردن. چرخیدن ( حول محور )
rotate
دوران کردن به دور خود
turn or spin around a fixed axis or center point
زمین به دور خودش می گردد ( اینجا چون به دور محور خودش دوران داره و از rotate استفاده میشه )
The Earth rotates on its axis, causing day and night to occur.
...
[مشاهده متن کامل]

اما
revolve
حرکت در یک مسیر دایره ای حول یک نقطه به عنوان مرکز
to move in a circular path around a central point or axis
زمین به دور خورشید می گردد ( مسیر حرکتی دایره ای و به دور خورشید است نه خودش )
مثال
The Moon revolves around the Earth, completing one orbit approximately every 27 days.

عوض کردن
بازگشتن به عقب
چرخاندن
چرخش
به نوبت یا به طور متناوب انجام دادن کاری
چرخش
تغییردادن

بپرس