پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)
ساطور مثال: If you cut your finger with a cleaver, this doesn’t have anything to do with your religion and beliefs. اگر تو با ساطور انگشتهایت رو قطع ...
نوازنده ی ویولن، ویولنیست مثال: People came from far and near to hear the famous violinist. مردم از دور و نزدیک آمده بودند که {اجرای} نوازنده ویالون ...
۱. عمیق ۲. متمرکز. ۳. فشرده ۴. {دستور زبان} تاکیدی ۵. شدید مثال: The allies let loose an intensive artillery bombardment over the border. متفقین اجا ...
خوش باور. خوش بین. خوش خیال. ساده دل. متکی. نیک گمان مثال: success secret of mine comes down to two things: working hard and trusting in God راز موفق ...
خوشبختانه. شکر خدا مثال: Thankfully, I managed to pay off all my debts before we got married. من شکر خدا موفق شدم همه بدهی هایم را قبل از ازدواجمان ...
سخت گیر. مشکل پسند. وسواسی. ایرادی مثال: My wife was so fastidious. همسرم خیلی سخت گیر و ایرادی بود.
خورجین مثال: Put their money [back] into their saddlebags. پولهایشان را در خورجین هایشان بگذارید. �اجْعَلُوا بِضَاعَتَهُمْ فِی رِحَالِهِمْ�
۱. امیر. سلطان ۲. شیخ. ۳. سید مثال: They, said, O emir! indeed he has a father, a very old man, so take one of us in his place. آنها گفتند ای امیر! ...
۱. پیش دستی کردن بر. جلو افتادن. جلو زدن از. سبقت گرفتن از. پیشی گرفتن از ۲. جلوی {چیزی} را گرفتن. مانع {چیزی} شدن ۳. {نقشه و برنامه و غیره} بر هم زدن
خطا کننده، گناه کار. خطارکار مثال: and we have indeed been erring و به راستی ما گنهکار و خطاکار بودیم. �إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ�
ادم کور ذهن، خرفت، پیر یاوه گو. فرتوت مثال: I sense the scent of Josef, if you will not consider me a dotard. من بوی یوسف را احساس می کنم. اگر شما م ...
۱. دیرینه. قدیمی ۲. ریشه دار. عمیق ۳. قهار. کهنه کار مثال: You persist in your inveterate error تو بر اشتباه دیرینه خودت اصرار می کنی. �إِنَّکَ لَ ...
روبرو شدن. مواجه شدن مثال: That you may be certain of encountering your Lord. که شاید شما به {روزی که} با پروردگارتان روبرو می شوید یقین پیدا کنید. ...
۱. کمین کردن ۲. مخفی بودن. نهفته بودن. باقی بودن ۳. پاورچین پاورچین رفتن. دزدانه رفتن
۱. طلب یاری. استمداد. استدعا ۲. استغاثه. دعا ۳. توسل ۴. وِرد ۵. احضار. فراخوانی مثال: only to Him belongs the true invocation. دعا و استغاثه واقعی ...
گیج کننده مثال: So that the creation seemed confusable to them? به طوری که برای آنها آفرینش گیج کننده به نظر رسید.
۱. {ذوب فلزات} ریم، کف باره ۲. اشغال. پس مانده
بی اهمیت. جزئی. ناچیر. پیش پا افتاده مثال: They boast of the life of this world, but compared with the Hereafter the life of this world is but a tri ...
۱. پاک کردن. محو کردن. از بین بردن ۲. فراموش کردن. به دست فراموشی سپردن. از یاد بردن ۳. {خود را} کنار کشیدن. کناره گرفتن. تواضع کردن مثال: Allah eff ...
{زخم و غیره} چرکی مثال: [where] he shall be given to drink of a purulent fluid. جایی که به او مایعی چرکی خورانده می شود. �وَیُسْقَی مِنْ مَاءٍ صَد ...
۱. بلعیدن. قورت دادن ۲. لاجرعه سر کشیدن ۳. اب دهان خود را قورت دادن ۴. نفس عمیق کشیدن ۵. {مجازی} پنهان کردن / ۱. قورت. بلع ۲. قلپ. جرعه ۳. لقمه ۴. نف ...
۱. از ریشه کندن. از ریشه در اوردن ۲. دل کندن. ترک کردن ۳. اواره کردن. مجبور به ترک {جایی} کردن مثال: The storm uprooted many trees. طوفان بسیاری از ...
۱. تغییر در جهت بهبود. بهبود. تحول ۲. افزایش ۳. چرخش رو به بالا مثال: the upturn in economic activity بهبود و تحول در فعالیت اقتصادی
بارور کننده مثال: And we send the fertilizing winds and send down water from the sky و ما بادهای بارور کننده می فرستیم و از آسمان باران نازل می کنیم.
ابلیس مثال: Thereat the angels prostrated, all of them together, but not Iblis. در آنجا فرشتگان همه با هم سجده کردند به جز ابلیس �فَسَجَدَ الْمَلائ ...
۱. تیزهوش. هوشمند. تیزبین. زیرک ۲. هوشمندانه. زیرکانه مثال: There are indeed signs in that for the percipient. براستی در آن نشانه هایی برای هوشمندا ...
خستگی. فرسودگی. بیزاری، فتور، خستگی، ستوه، ماندگی مثال: Therein neither weariness shall touch them, nor will they [ever] be expelled from it. در آنج ...
۱. دستور. فرمان ۲. ماموریت ۳. کار ۴. پادویی مثال: He said, o messengers, what is now your errand? او گفت: ای فرستادگان اکنون ماموریت شما چیست؟ �قَال ...
۱. تحمل. صبر. شکیبایی ۲. خودداری. خویشتن داری ۳. گذشت. چشم پوشی مثال: So forbear with a graceful forbearance. پس با صبری زیبنده {از آنان} چشم پوشی ...
استهزا کنندگان. مسخره کنندگان مثال: Indeed We will suffice you against the derider براستی ما تو را در برابر استهزا کنندگان و مسخره کنندگان کفایت می ک ...
۱. حریف. رقیب ۲. مدعی مثال: And, behold, he is an open contender و بنگر او حریف و رقیب آشکار است. �فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ�
۱. جشن. مراسم ۲. شکوه. شکوه و جلال ۳. زرق و برق
فرسایش. تضعیف مثال: They're trying to stop the attrition of their rights. آنها دارند تلاش می کنند از تضعیف حقوقشان ممانعت بکنند.
ناسپاس، حق نشناس مثال: Being unthankful for what we have given them. در برابر انچه به انها داده ایم ناسپاس اند. �لیکفروا بما ءاتینهم�
۱. بردبارانه. با بردباری. با ملایمت ۲. رام خویانه. با رام خویی ۳. از روی فروتنی یا افتادگی مثال: And follow meekly the ways of your Lord. و راههای ب ...
۱. خشنود کردن. بر سر مهر اوردن. استمالت کردن ۲. خشم {کسی را} فرنشاندن. ارام کردن. تسکین دادن مثال: Nor will they be asked to propitiate [Allah] و از ...
سازنده، جعل کننده، دروغ پرداز مثال: They say, “you are only a fabricator’. آنها می گویند تو تنها یک دروغ پرداز هستی. � قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْ ...
۱. معامله به مثل کردن. دست به اقدام متقابل زدن. دست به کار تلافی جویانه زدن ۲. تلافی کردن. انتقام گرفتن ۳. قصاص کردن مثال: If you retaliate, retalia ...
۱. حومه ۲. اطراف. دور و بر حول و حوش. پیرامون مثال: Immaculate is He who carried His servant on a journey by night from the Sacred Mosque to The Fart ...
۱. زیر و رو کردن. جستجو کردن ۲. غارت کردن. به سرغت بردن مثال: And they ransacked [your] habitations. و آنها منازل شما را غارت کردند .
بسیار عجول. بسیار شتابزده. بسیار بی صبر مثال: Man prays for ill, as [avidly as] he prays for good, and man is overhasty. انسان همان اندازه مشتاقانه ...
با اشتیاق. مشتاقانه. با شور و شوق مثال: Man prays for ill, as [avidly as] he prays for good, and man is overhasty. انسان همان اندازه مشتاقانه درخوا ...
درخشان، روشن. آشکار مثال: And made the sign of the day lightsome و نشانه روز را روشن و آشکار قرار دادیم. �وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً�
تسریع کردن. تسهیل کردن. ( نادر ) گسیل کردن، ( برای انجام کاری ) فرستادن مثال: this road will expedite traffic این جاده ترافیک رو تسهیل و تسریع خواهد ...
۱. سزاوار سرزنش. در خور ملامت مثال: Do not set up another god besides Allah, or you will sit blameworthy, forsaken خدای دیگری در کنار الله قرار ندهید ...
۱. خوشبختانه ۲. با دل رحمی. با مهربانی مثال: Lower the wing of humility to them mercifully. با مهربانی بال های تواضع و فروتنی را برای آنها فرود بیا ...
مسرفانه، با ولخرجی. توام با اسرف. اسراف گرایانه مثال: But do not squander wastefully. و مسرفانه اسراف نکن. �وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا�
۱. شادمانه. با شادی. شادی کنان ۲. پیروزمندانه. سرمستانه ۳. متکبرانه. مثال: Do not walk exultantly on the earth. بر روی زمین متکبرانه و سرمستانه راه ...
نفرت انگیز. زشت. زننده. مکروه مثال: The evil of all these is detestable to your Lord. بدی همه اینها نزد پروردگار تان زشت و مکروه است. �کُلُّ ذَٰلِک ...
افسون شده. طلسم شده. جادو شده مثال: [If you follow him] you will be following just a bewitched man اگر شما از او تبعیت کنید جز مردی جادو شده را پیرو ...