unrestrained

/ˌənriˈstreɪnd//ˌʌnrɪˈstreɪnd/

معنی: مطلق، نا محدود، ازاد، بی بند و بار، ناخوددار، بی لجام
معانی دیگر: بی لجام، مطلق، ازاد، نامحدود، بی بند و بار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not held back or checked; free from constraint.
متضاد: restrained, sedate
مشابه: abandoned, arbitrary, free, hearty, loose, rampant, uninhibited, wild

- unrestrained approval
[ترجمه گوگل] تایید بی بند و بار
[ترجمه ترگمان] تصویب بی قید و بند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. There was unrestrained joy on the faces of the people.
[ترجمه مریم سالک زمانی] شور و شعف مردم حد و حصری نداشت.
|
[ترجمه گوگل]شادی بی حد و حصر در چهره مردم موج می زد
[ترجمه ترگمان]هیچ لذتی بر چهره مردم وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If you are a reckless, unrestrained and emotionally impulsive person, you are more likely to lose your future. Dr T. P. Chia
[ترجمه فضل کریمی] اگر فردی بی پروا، بی ملاحظه و عاطفی باشید، به احتمال زیاد آینده ای نخواهید داشت.
|
[ترجمه گوگل]اگر فردی بی پروا، بی بند و بار و از نظر عاطفی تکانشی هستید، به احتمال زیاد آینده خود را از دست خواهید داد دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]اگر شما فردی بی باک، بی ملاحظه و احساساتی هستید، بیشتر احتمال آن را دارید که آینده خود را از دست بدهید دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Only a free and unrestrained press can effectively expose deception in government.
[ترجمه گوگل]فقط یک مطبوعات آزاد و بی بند و بار می تواند به طور موثر فریب در دولت را افشا کند
[ترجمه ترگمان]تنها یک مطبوعات آزاد و نامحدود می تواند به طور موثر فریبکاری در دولت را افشا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Consuming the fruits of the Earth unrestrained, we become consumed ourselves by avarice and greed.
[ترجمه گوگل]با مصرف بی بند و باری میوه های زمین، خودمان دچار بخل و طمع می شویم
[ترجمه ترگمان]مصرف the و حرص و طمع زمین، ما خود را با حرص و طمع consumed
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Your laughter can be unrestrained only if you believe that nobody is getting hurt.
[ترجمه گوگل]خنده شما فقط در صورتی می تواند مهار نشود که باور داشته باشید که هیچ کس صدمه نمی بیند
[ترجمه ترگمان]اگر باور داشته باشی که کسی آسیب نمی بیند، خنده تو می تواند بر آن غلبه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Local resorts wanted the respectable if unrestrained reveller.
[ترجمه گوگل]تفرجگاه های محلی می خواستند یک مهماندار محترم اگر بی بند و بار باشد
[ترجمه ترگمان]استراحتگاه های محلی، اگر reveller نامحدود باشند، خواهان آن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When government enters into the enthusiastic, unrestrained greed of a market frenzy, we are all affected.
[ترجمه گوگل]وقتی دولت وارد طمع مشتاقانه و بی بند و باری از جنون بازار می شود، همه ما تحت تأثیر قرار می گیریم
[ترجمه ترگمان]هنگامی که دولت با حرص بی حد و حصر بازار وارد می شود، همه ما تحت تاثیر قرار گرفته ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The frequency-dependence in the advantage of unrestrained fighting is probably not the only reason why natural fighting is restrained.
[ترجمه گوگل]وابستگی به فرکانس در مزیت مبارزات بی بند و بار احتمالاً تنها دلیل مهار مبارزه طبیعی نیست
[ترجمه ترگمان]وابستگی فرکانس به مزیت رقابتی نامحدود، احتمالا تنها دلیلی نیست که چرا مبارزه طبیعی مهار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Republican rhetoric had consisted of unrestrained hostility to the Soviet Union and emphasized permanent war with Communism.
[ترجمه گوگل]لفاظی جمهوری خواهان شامل خصومت بی حد و حصر با اتحاد جماهیر شوروی و تأکید بر جنگ دائمی با کمونیسم بود
[ترجمه ترگمان]لفاظی حزب جمهوری خواه شامل دشمنی نامحدود با اتحادیه جماهیر شوروی بود و بر جنگ دائمی با کمونیسم تاکید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The girls indulged unrestrained in their grief.
[ترجمه مریم سالک زمانی] دخترها در چنبرۀ غم و غصۀ فراوان گرفتار بودند.
|
[ترجمه گوگل]دختران بی بند و بار در غم خود غرق شدند
[ترجمه ترگمان]این دو دختر در غم و اندوه خود پنهان می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Now he was unrestrained and reckless.
[ترجمه گوگل]حالا او بی بند و بار و بی پروا بود
[ترجمه ترگمان]اکنون افسار گسیخته و افسار گسیخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Likewise, an unrestrained id would create a pleasure-seeking thoughtless individual, seeking to fulfill every desire without delay.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، یک شناسه نامحدود می‌تواند فردی بی‌فکر لذت‌جو ایجاد کند، که به دنبال برآوردن هر خواسته‌ای بدون تأخیر است
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، یک نهاد نامحدود، یک فرد بی فکر را ایجاد می کند و به دنبال برآورده کردن هر خواسته بدون تاخیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This is free and unrestrained and the acme among cold mountains whilst remote peaks, lonely boat, mist and drizzle and desolate temple are but admirable setoff.
[ترجمه گوگل]این مکان آزاد و بی بند و بار است و نقطه اوج در میان کوه های سرد در حالی که قله های دورافتاده، قایق تنها، مه و نم نم باران و معبد متروک اما حرکتی تحسین برانگیز است
[ترجمه ترگمان]اینک در میان کوه های سرد و پنهان در میان کوه های سرد و قله های دور و دور، میان کوه های دوردست، مه، مه و معبد متروک، اما setoff قابل تحسینی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He raised his head, with a look of unrestrained greed in his covetous eyes.
[ترجمه گوگل]سرش را بلند کرد و در چشمان طمع او حرصی بی بند و بار داشت
[ترجمه ترگمان]مارتین سرش را بلند کرد و با نگاهی حاکی از حرص و آز و حرص و آز او سرش را بلند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مطلق (صفت)
abstract, absolute, utter, sheer, total, full, independent, unconditional, unconditioned, slick, unlimited, categorical, implicit, downright, arbitrary, despotic, categoric, unrestrained, plenipotentiary, thetic, thetical

نامحدود (صفت)
wide, ageless, unlimited, infinite, unbounded, limitless, illimitable, unrestrained, unqualified, indeterminable

ازاد (صفت)
free, open, loose, self-administered, patent, exempt, immune, degage, unattached, footloose, unrestrained, gratis

بی بند و بار (صفت)
loose, unbound, profligate, footloose, unrestrained, free-living

ناخوددار (صفت)
unrestrained, incontinent

بی لجام (صفت)
unrestrained, reinless

تخصصی

[عمران و معماری] بدون قید - آزاد
[زمین شناسی] بدون قید

انگلیسی به انگلیسی

• unchecked, uncontrolled, unbridled, uninhibited
if something is unrestrained, it is not controlled or limited in any way.

پیشنهاد کاربران

یاغی - سرکش
بی رویه
بی حساب
افسارگسیخته
ناخود دار نامحدود
لجام گسیختگی - بی بندو باری اخلاقی

بپرس