penury

/ˈpenjəri//ˈpenjʊəri/

معنی: فقر، تنگدستی، احتیاج، نیازمندی زیاد
معانی دیگر: تهیدستی، فقر و فاقه، مسکنت، بی چیزی، خست

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: severe poverty; pennilessness.
متضاد: affluence, luxury, wealth
مشابه: necessity, need, poverty, want

- Her paintings now sell for millions, but, during her lifetime, the artist had lived in penury.
[ترجمه گوگل] نقاشی‌های او اکنون میلیون‌ها نفر فروخته می‌شوند، اما در طول زندگی‌اش، این هنرمند در فقر زندگی می‌کرد
[ترجمه ترگمان] نقاشی های او اکنون میلیونها دلار به فروش می رسند، ولی در طول زندگی او، هنرمند با فقر زندگی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: extreme scarcity or shortage; severe dearth.
مشابه: necessity, poverty

- the penury of our resources
[ترجمه گوگل] فقر منابع ما
[ترجمه ترگمان] فقر منابع ما،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Hardship and penury wore him out before his time.
[ترجمه گوگل]سختی و تنگدستی او را پیش از زمانش فرسوده کرد
[ترجمه ترگمان]فقر و تنگدستی او را پیش از وقت خود به سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was brought up in penury, without education.
[ترجمه گوگل]او در فقر و بدون تحصیل تربیت شد
[ترجمه ترگمان]با فقر و فقر بزرگ شده بود، بدون تعلیم و تربیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Then, to add insult to penury, the bond market exploded.
[ترجمه گوگل]سپس، برای افزودن توهین به فقر، بازار اوراق قرضه منفجر شد
[ترجمه ترگمان]سپس، برای اضافه کردن توهین به فقر، بازار اوراق قرضه منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But penury, though exasperating enough, was not the whole of his distress.
[ترجمه گوگل]اما فقر، گرچه به اندازه کافی خشمگین بود، اما تمام پریشانی او نبود
[ترجمه ترگمان]اما با وجود تنگدستی، هرچند که به اندازه کافی خشمگین بود، همه پریشانی او نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Because of his claimed penury, Mr Hamilton has abandoned plans to contest the libel verdict.
[ترجمه گوگل]به دلیل فقر ادعایی خود، آقای همیلتون برنامه های خود را برای اعتراض به حکم افترا را کنار گذاشته است
[ترجمه ترگمان]آقای هامیلتون، به دلیل فقر و تنگدستی او، طرح هایی را برای مبارزه با حکم تهمت لغو کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He died in penury.
[ترجمه گوگل]او در تنگدستی درگذشت
[ترجمه ترگمان]او با تنگدستی مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He died in penury in 164
[ترجمه گوگل]او در سال 164 در تنگدستی درگذشت
[ترجمه ترگمان]در فقر و تنگدستی از دنیا رفت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The show went into penury, I think.
[ترجمه گوگل]من فکر می‌کنم نمایش به تهیدستی رسید
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم این نمایش دچار فقر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was talking about the embarrassment penury - and advocating higher salaries for MPs.
[ترجمه گوگل]او در مورد عذاب شرمساری صحبت می کرد - و از حقوق بالاتر برای نمایندگان مجلس حمایت می کرد
[ترجمه ترگمان]او درباره فقر آمیخته با دست پاچگی صحبت می کرد - و از حقوق های بالاتر نمایندگان مجلس حمایت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was cradled in the lap of penury.
[ترجمه گوگل]او در دامان فقر گهواره شده بود
[ترجمه ترگمان]او در آغوش فقر گرفتار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Peoples in Africa are living in penury.
[ترجمه گوگل]مردم آفریقا در فقر زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]مردم در افریقا با فقر زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mr Thomas was born in penury and grew up with bare feet and intestinal worms.
[ترجمه گوگل]آقای توماس در فقر به دنیا آمد و با پاهای برهنه و کرم های روده بزرگ شد
[ترجمه ترگمان]آقای توماس با فقر به دنیا آمد و با پاهای برهنه و کرم روده بزرگ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Laid - off workers fall into penury.
[ترجمه گوگل]کارگران اخراج شده در فقر فرو می روند
[ترجمه ترگمان]کارگران اخراج شده به فقر دچار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He who sows misery, reaps but penury!
[ترجمه گوگل]کسی که بدبختی می کارد، درو می کند، اما فقر!
[ترجمه ترگمان]او کسی است که بر بدبختی غلبه می کند، اما با تنگدستی رنج می برد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فقر (اسم)
poverty, destitution, penury, indigence

تنگدستی (اسم)
distress, penury, indigence

احتیاج (اسم)
lack, requirement, need, necessity, penury, requisite

نیازمندی زیاد (اسم)
penury

انگلیسی به انگلیسی

• poverty, indigence; stinginess, miserliness
penury is extreme poverty; a formal word.

پیشنهاد کاربران

فقر. مسکنت. تنگدستی. تهیدستی
مثال:
You shall not kill your children due to penury
و فرزندان خود را بخاطر تنگدستی و فقر نکشید.
�وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلَاقٍ�
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : penury
✅️ صفت ( adjective ) : penurious
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس