plaintive

/ˈpleɪntɪv//ˈpleɪntɪv/

معنی: محزون، سوزناک، ناله امیز، شکوهامیز
معانی دیگر: مویه آمیز، شکوه آمیز، حزن آمیز، غم انگیز، پراندوه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: plaintively (adv.), plaintiveness (n.)
• : تعریف: showing or expressing sadness or sorrow.
مترادف: dolorous, mournful, sorrowful
مشابه: doleful, gloomy, grievous, melancholy, pathetic, rueful, wistful, woebegone

- The baby's plaintive cry pierced her mother's heart.
[ترجمه گوگل] گریه ی ناله ی نوزاد قلب مادرش را سوراخ کرد
[ترجمه ترگمان] گریه و زاری بچه قلب مادرش را شکافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her plaintive words pierced me to the core
سخنان رقت بار او در دلم اثر کرد.

2. the plaintive song of autumn birds
آواز غم افزای پرندگان پاییزی

3. he spoke in a plaintive key
او با لحن شکوه آمیزی حرف می زد.

4. "What about me?" came a plaintive voice.
[ترجمه گوگل]"در مورد من چی؟" صدای گلایه آمیزی آمد
[ترجمه ترگمان]من چی؟ صدای plaintive به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The melody is plaintive, not energetic like the hymns in church.
[ترجمه گوگل]ملودی غم انگیز است، مانند سرودهای کلیسا پرانرژی نیست
[ترجمه ترگمان]ملودی plaintive و پر انرژی مانند سروده ای مذهبی در کلیسا نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ranulf came in with a series of plaintive questions but Corbett dismissed him with a look.
[ترجمه گوگل]رانولف با یک سری سؤالات گلایه آمیز وارد شد اما کوربت با نگاهی او را رد کرد
[ترجمه ترگمان]ران ولف با یک سری سوالات questions به داخل آمد، اما))))))))))))))))))))))))و))))و)))))))و))))
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The editorials in the Straits Times were plaintive: How could the voters be so ungrateful?
[ترجمه گوگل]سرمقاله‌های استریتز تایمز گلایه‌آمیز بود: چگونه رای‌دهندگان می‌توانند تا این حد ناسپاس باشند؟
[ترجمه ترگمان]سر editorials در باب Times: چطور رای دهندگان چنین ناسپاس است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Seam combine melancholy, rage and pure plaintive yearning to devastating effect.
[ترجمه گوگل]درز مالیخولیایی، خشم و اشتیاق ناب ناب را به یک اثر ویرانگر ترکیب می کند
[ترجمه ترگمان]افسردگی، افسردگی، خشم و ناله های رقت انگیز در برابر تاثیر مخرب قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Onstage she's ever forthright: raunchy or plaintive, insolent or exalted, underlining her tone with well-timed gestures.
[ترجمه گوگل]او روی صحنه همیشه صریح است: بداخلاق یا شاکی، گستاخ یا سرفراز، و با حرکات به موقع زیر لحن خود تأکید می کند
[ترجمه ترگمان]او همیشه صریح و گستاخانه و گستاخانه، با حرکات و حرکات دست و پا صحبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I opened it and the plaintive song played automatically, surprising me.
[ترجمه گوگل]بازش کردم و آهنگ غمگین به طور خودکار پخش شد و غافلگیر شدم
[ترجمه ترگمان]آن را باز کردم و آهنگ plaintive به طور خودکار پخش شد، مرا غافلگیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He accepted Overbrook's next plaintive invitation, for an evening two weeks off.
[ترجمه گوگل]او دعوت شکایت‌آمیز بعدی اوبروک را برای یک شب دو هفته‌ای مرخصی پذیرفت
[ترجمه ترگمان]او دعوت اووربروک را پذیرفت، برای یک شب دو هفته بعد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her voice was a little plaintive.
[ترجمه گوگل]صدایش کمی گلایه آمیز بود
[ترجمه ترگمان]صدایش کمی غمگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nehru himself sent the President a long and plaintive letter at the end of the month.
[ترجمه گوگل]خود نهرو در پایان ماه نامه ای طولانی و گلایه آمیز به رئیس جمهور فرستاد
[ترجمه ترگمان]در پایان ماه یک نامه طولانی و طولانی برای رئیس جمهور فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She had a plaintive way of saying, "When Papa was rich we did so-and-so, " which was very touching, and her long words were considered 'perfectly elegant' by the girls.
[ترجمه گوگل]او برای گفتن «وقتی بابا پولدار بود، فلان کار را انجام می‌دادیم» شیوه‌ای دردناک داشت، که بسیار تأثیرگذار بود و کلمات بلند او توسط دختران «کاملاً شیک» تلقی می‌شد
[ترجمه ترگمان]می گفت: وقتی پاپا ثروتمند بود، ما این کار را کردیم - و این خیلی دست و پا می زد، و کلمات طولانی او به نظر می رسید که از دخترها خیلی برازنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her voice was small and plaintive.
[ترجمه گوگل]صدایش کوچک و نازک بود
[ترجمه ترگمان]صدایش کوچک و رقت انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There was a plaintive cry from a crushed passenger in the rear of the bus.
[ترجمه گوگل]صدای ناله ای از یک مسافر له شده در عقب اتوبوس شنیده شد
[ترجمه ترگمان]صدای فریادی بلند از یک مسافر فشرده در عقب اتوبوس به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محزون (صفت)
pensive, tragic, somber, sombre, lugubrious, sad, minor, despondent, plaintive, doleful, funereal, mournful, tristful

سوزناک (صفت)
sad, pathetic, plaintive

ناله امیز (صفت)
plaintive

شکوهامیز (صفت)
plaintive

انگلیسی به انگلیسی

• sad, mournful; emotionally touching or moving
a plaintive sound or voice is sad and high-pitched.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : plaintiveness
✅️ صفت ( adjective ) : plaintive
✅️ قید ( adverb ) : plaintively
اندوهناک
محزون
غم انگیز
Desperate
Sorrowful
Mournful
He spoke with a plaintive tone and so many sighs

بپرس