پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٧,٠٤٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱. فانوس دریایی. برج دریایی ۲. چراغ چشمک زن {برای راهنمایی هواپیما} ۳. چراغ عابر پیاده ۴. علامت با آتش. مشعل ۵. شعاع نور 6. دستگاه هدایت ادیویی ۷. {م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. {حرف. ادعا و غیره} پس گرفتن ۲. تکذیب کردن ۳. از موضع خود عدول کردن ۴. {قول. وعده و غیره} وفا نکردن ۵. جمع شدن. 6. جمع کردن مثال: Then we retract ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شور مثال: And that one briny and bitter. و آن یکی شور و تلخ �وَهَٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. اخمو. بدعنق. ترش رو ۲. غیر دوستانه. خصمانه ۳. بد هیبت. ترس اور. رعب انگیز ۴. خطرناک. هولناک مثال: And between the two He set a barrier and a forb ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

معاون جرم. شریک جرم. کمک کننده جرم مثال: And the faithless one is ever an abettor against his Lord. و کافر همواره در برابر پروردگارش شریک جرم است. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. متواضعانه. خاضعانه ۲. با افتادگی. با فروتنی ۲. با خواری. با حقارت مثال: Walk humbly on the earth متواضعانه بر روی زمین راه می روند. �یَمْشُونَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

صمیمانه. صادقانه. از ته دل. عمیق مثال: Our heartfelt condolences to the families who lost their dearests in terror attack in Iran. تسلیت صمیمانه و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. پشیمانی. ندامت ۲. افسوس ۳. توبه مثال: Indeed turns to Allah with due penitence و براستی به سوی خداوند با پشیمانی و توبه ای درخور باز می گردد. �ف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. سبکسری. کم عقلی. بچگی ۲. بی خیالی. سر به هوایی. بازی گوشی ۳. بازی. شوخی مثال: And when they come upon frivolity, pass by with dignity. و وقتی که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ثبات قدم. استواری. پای بندی مثال: Those shall be rewarded with sublime abodes for their patience and steadfastness آنها برای صبر و استواری شان منزل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غیر قابل تردید. بی چون و چرا. حتمی. محرز. روشن مثال: What if I bring you something [as an] unmistakable [proof]? چه اتفاقی می افتد اگر من برای شما یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دقیق. درست. بدون خطا مثال: My Lord! Grant me unerring judgement. پروردگارا به من قضاوتی درست و بدون خطا عطا فرما.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مورد اطمینان. امین، مورد اعتماد مثال: Indeed I am a trusted apostle [sent] to you. براستی من رسولی امین هستم که به سوی شما فرستاده شده ام. �إِنِّی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

با قاطعیت. به طور قاطع. به طور قطع مثال: So judge conclusively between me and them. پس میان من و آنها به طور قطع داوری کن. �فَافْتَحْ بَیْنِی وَبَی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. برجستگی. برآمدگی. پیش آمدگی ۲. شهرت. آوازه ۳. اهمیت مثال: Do you build an absurd sign on every prominence? آیا شما بر روی هر برجستگی، نمادی پوج ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ظریف. ۲. خوشگل. ملوس. قشنگ. زیبا ۳. مشکل پسند. سخت گیر ۴. خوشمزه. لذیذ مثال: Farms and date palms with dainty blossoms. مزارع و درختان خرمایی با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. سایه انداختن روی ۲. تحت الشعاع قرار دادن مثال: a valley overshadowed by high mountains. دره ای که کوه های بلند بر آن سایه افکنده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روح الامین / جبرئیل مثال: Brought down by the Trustworthy Spirit. {آن را} توسط روح الامین نازل کردیم. �نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. گشتن. پرسه زدن. سرگردان بودن ۲. به اطراف نگریستن ۳. گشت. پرسه مثال: Have you not regarded that they rove in every valley? آیا نمی نگرید که آنها د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱. حق را به جانب {کسی} دادن، {کسی را} محق دانستن ۲. موجه ساختن. توجیه کردن ۳. اثبات کردن. تایید کردن ۴. دفاع کردن از، حمایت کردن از مثال: And vindica ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. گیرانه ۲. آشوبگر. اخلال گر. فتنه انگیز. آتش افروز / چوب آتش گرفته، ترکه ی مشتعل ( که با آن آتش می افروزند ) مثال: Or bring you a firebrand یا برا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{حضرت} داوود مثال: Certainly We gave knowledge to David and Solomon براستی ما به داوود و سلیمان دانش عطا کردیم. �وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ وَسُلَیْ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. در بر گرفتن. شامل {چیزی} بودن. تشکیل شدن از ۲. تشکیل دادن. به وجود آوردن مثال: Comprising jinn, human and birds شامل جن و انسان و پرندگان �مِنَ ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{پرنده} هدهد مثال: And said, why do I not see the hoopoe? و گفت: چرا هدهد را نمی بینم؟ �فقال ما لی لا اری الهدهد�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. باور کردنی. قابل قبول. پذیرفتنی ۲. موثق. معتبر. در خور اعتماد ۳. صدیق. صادق مثال: Unless he brings me a credible excuse. مگر اینکه دلیلی قابل قبو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ویران کردن. تخریب کردن. ۲. نابود کردن. تباه کردن. از بین بردن ۳. مبهوت کردن. گیج و منگ کردن مثال: Indeed when kings enter a town, they devastate ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرافکنده مثال: And we will expel them from it, abased and degraded و ما آنها را از آنجا سرافکنده و تحقیر شده بیرون خواهیم کرد. �وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خوار، تحقیر شده مثال: And we will expel them from it, abased and degraded و ما آنها را از آنجا سرافکنده و خوار بیرون خواهیم کرد. �وَلَنُخْرِجَنَّهُم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عفریت ( واژه ی عربی ) مثال: An afreet from among the jinn said عفریتی از میان جنیان گفت. �قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. بصیر. موشکاف. نکته سنج ۲. خبره. کارآزموده ۳. ظریف ۴. با سلیقه مثال: So that we may see whether she is discerning or if she is one of the undiscer ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناآگاه. فاقد بصیرت و آگاهی مثال: So that we may see whether she is discerning or if she is one of the undiscerning ones. برای اینکه ما ممکن است متوج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {با سنگ و غیره} فرش کردن ۲. هموار کردن. صاف کردن مثال: He said, it is a palace paved with crystal او گفت آن کاخی است که با کریستال فرش شده است. { ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. خلاف. خلاف کاری. تخلف ۲. گناه ۳. بزه. بزهکاری مثال: And the word [of judgement] shall fall upon them for their wrongdoing. و فرمان داوری بر آنها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ثابت. غیر متحرک. ساکن مثال: You see the mountains, which you supposed to be stationary و تو کوه ها را می بینی و می پنداری که ثابت و ساکن اند. �وَتَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. ظالمانه حکومت کردن ۲. مستبدانه رفتار کردن مثال: Indeed Pharaoh tyrannized over the land براستی فرعون در زمین ظالمانه حکومت می کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. ویران کردن. مخروبه ساختن ۲. غمگین کردن. افسرده کردن. غصه دار کردن مثال: The heart of Moses’ mother became desolate قلب مادر موسی غمگین و افسرده ش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خجولانه. باکمرویی، باخجالت مثال: Then one of the two women approached him, walking bashfully سپس یکی از آن دو زن که خجولانه و با کم رویی راه می رفت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. {مالیات} وضع ۲. تحمیل. اجبار ۳. چیز تحمیلی. بار ۴. حقه. کلک. کلاه ۵. سوء استفاده مثال: There shall be no imposition upon me هیچ تحمیل و اجباری بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سر هم شده. جعلی. ساختگی مثال: They said, this is nothing but concocted magic آنها گفتند این چیزی جز یک جادوی ساختگی نیست. �قَالُوا مَا هَٰذَا إِلَّا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قارون مثال: Korah indeed belonged to the people of Moses براستی قارون متعلق به قوم موسی بود. �إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. رشید. تنومند. هیکل دار ۲. شجاع. با جرات ۳. مصمم. قرص. پر و پا قرص. محکم ۴. طرفدار دو آتشه. طرفدار پر و پا قرص مثال: That their chests indeed prov ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مباهات کننده. خودستا مثال: Indeed Allah does not like boasters براستی خداوند خودستایان و مباهات کنندگان را دوست ندارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. دستور دادن. فرمان دادن. تحکم کردن ۲. سلطه داشتن بر. زیر نفوذ خود درآوردن مثال: Who do not desire to domineer in the earth not to cause corruption ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. آغاز. سرآغاز ۲. تولد. خلقت. پیدایش ۳. مبدا. منشاء. خاستگاه مثال: Then Allah will bring about the genesis of the Hereafter. سپس خداوند آغاز و پید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تباه کننده، فساد امیز، مستعد تباهی مثال: Help me against this corruptive lot. مرا در مقابل این گروه تباه کننده یاری ده. �انْصُرْنِی عَلَی الْقَوْمِ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. تیزهوش. زیرک. تیزبین ۲. هوشمندانه. زیرکانه ۳. ادراکی. {مربوط به } ادراک ۴. بینا مثال: Though they used to be perceptive. با وجود آنکه آنها پیش از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. نادرست. اشتباه ۲. غیر قانونی مثال: Indeed the prayer restrain from indecent and wrongful conduct. براستی نماز از رفتارهای ناپسند و نادرست باز می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تکذیب کنندگان. مورد تردید قرار دهندگان مثال: For then the impugners would have been skeptical. برای آن زمان {قیامت} تکذیب کنندگان، شکاک خواهند بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. {سیالات} گران رو. چسبنده. لزج ۲. غلیظ مثال: indeed We created them from a viscous clay براستی ما آنها را از گلی چسبنده و لزج خلق کردیم. �إِنَّا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برگزیدگان اسمانی. برگزیدگان الهی. برگزیدگان عرشی مثال: They do not eavesdrop on the Supernal Elite آنها نمی توانند از برگزیدگان آسمانی و الهی استراق ...