repute

/riˈpjuːt//rɪˈpjuːt/

معنی: سابقه، اشتهار، اوازه داشتن، شهرت داشتن، شمردن، فرض کردن
معانی دیگر: (معمولا به حالت مجهول) شهرت داشتن به، معروف بودن به، (در افواه) شایع بودن، شهرت، آوازه، نام (رجوع شود به: reputation)، فر­ کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: reputation.
مترادف: regard, reputation
مشابه: fame, name

- a person of low repute
[ترجمه گوگل] یک فرد کم شهرت
[ترجمه ترگمان] کسی که شهرت کم دارد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: good reputation.
مترادف: reputation
متضاد: disrepute
مشابه: honor

- an actor of some repute
[ترجمه گوگل] بازیگری با شهرت
[ترجمه ترگمان] یک بازیگر مشهور است که شهرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reputes, reputing, reputed
• : تعریف: to consider or believe (someone or something) to have a certain trait (usu. used in the passive).
مترادف: adjudge, believe, consider, deem, judge, think
مشابه: assume, know, presume, reckon, see, understand

- John is reputed to be lazy.
[ترجمه گوگل] جان به تنبلی مشهور است
[ترجمه ترگمان] جان به تنبل بودن مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. ill repute
شهرت بد

2. held in high repute
دارای شهرت خوب،معتبر،به نیکی شناخته شده،سربلند

3. of good (or evil) repute
خوشنام (یا بدنام)

4. the town's people held her in high repute
مردم شهر او را به نیکی می شناختند.

5. My father was a historian of repute. His speciality was the history of Germany.
[ترجمه گوگل]پدرم یک مورخ مشهور بود تخصص او تاریخ آلمان بود
[ترجمه ترگمان]پدرم مورخ شهرت بود تخصص او تاریخ آلمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was a writer of repute.
[ترجمه گوگل]او نویسنده‌ای با شهرت بود
[ترجمه ترگمان]او نویسنده مشهوری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My parents were artists of repute .
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم هنرمندان مشهوری بودند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرم هنرمند شهرت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My father was held in high repute by his colleagues.
[ترجمه گوگل]پدرم نزد همکارانش از شهرت بالایی برخوردار بود
[ترجمه ترگمان]پدرم توسط همکارانش به شهرت بالایی دست یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ramsay knew her by repute only and had been looking forward to seeing her in person.
[ترجمه گوگل]رمزی او را فقط با شهرت می‌شناخت و مشتاقانه منتظر دیدار حضوری او بود
[ترجمه ترگمان]رمزی تنها و مشهور او را می شناخت و منتظر بود که او را شخصا ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A mountaineer of repute, whether local or not, is conspicuous by his or her absence.
[ترجمه گوگل]کوهنوردی که شهرت داشته باشد، چه محلی باشد و چه غیر محلی، با نبودن خود به چشم می خورد
[ترجمه ترگمان]یک کوه شهرت، چه محلی باشد چه نباشد، از غیبت وی مشهود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. By repute, it was a goose that laid a golden egg.
[ترجمه گوگل]از نظر شهرت، غازی بود که یک تخم طلایی گذاشت
[ترجمه ترگمان]این یک غاز بود که تخم طلایی می گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Furness wool was of good repute.
[ترجمه گوگل]پشم خز از شهرت خوبی برخوردار بود
[ترجمه ترگمان]پشم Furness شهرت خوبی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Are you acquainted if only by repute with a Mr Landor who is a poet?
[ترجمه گوگل]آیا با یک آقای لندور که شاعر است آشنا هستید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما فقط با یک آقای Landor آشنا هستید که شاعر است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This repute seemed to give the new managers the confidence to approach their bosses as resources.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید این شهرت به مدیران جدید اعتماد به نفس می دهد تا به عنوان منابع به روسای خود نزدیک شوند
[ترجمه ترگمان]این شهرت به نظر می رسید که این شهرت به مدیران جدید اعتماد به نزدیک شدن به روسای خود را به عنوان منابع می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سابقه (اسم)
antecedent, limit, service, heretofore, past, reputation, fame, history, record, precedent, background, prescription, foretime, backward, limitation, repute, standing

اشتهار (اسم)
reputation, glory, renown, popularization, repute, reputability

اوازه داشتن (فعل)
repute

شهرت داشتن (فعل)
repute

شمردن (فعل)
rate, account, tally, count, enumerate, number, figure, reckon, aim, include, repute

فرض کردن (فعل)
reckon, adjudge, assume, presume, consider, suppose, deem, guess, imagine, repute, hypothesize, posit

تخصصی

[حقوق] شمردن، فرض کرن، اشتهار، شهرت، اعتبار
[ریاضیات] حساب کردن

انگلیسی به انگلیسی

• reputation, regard; esteem, renown
regard as, view as, believe to be
something or someone of repute is respected and known to be honest and trustworthy; a formal word.
if something is held in repute, it is respected and considered to be of high quality; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس