پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٧,٠٤٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. خروشان ۲. {قیمت و غیره} مهار گسیخته. رو به افزایش ۳. اتشین. زبانه کش. مثال: By the surging sea. با دریای خروشان و آتشین �وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آراسته. مرتب شده. منظم مثال: They will be reclining on arrayed couches. آنها بر تخت های آراسته و منظم تکیه خواهند زد. �مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ مَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. بوی عفن ۲. فضای نا سالم. جو مسموم مثال: And He saved us from the punishment of the [infernal] miasma. و او ما را از عذاب بوی عفن جهنمی حفظ کرد. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مبهوت. مات. گیج مثال: When they will be thunderstruck. زمانی که آنها مبهوت خواهند بود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. پرده برداری کردن از. افتتاح کردن ۲. برای اولین بار به نمایش گذاشتن. ۳. اشکار کردن. پرده برداشتن از ۴. نقاب از چهره برداشتن مثال: There is none wh ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

موعظه. نصیحت، پند، اگاهی مثال: There have already come to them reports containing admonishment. پیش از این برای آنها اخباری حاوی موعظه {و نصیحت} آمد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مغرور، خود پسند مثال: No, he is a self - conceited liar. نه، او یک دروغگوی مغرور و خودپسند است. �بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. اصطبل {روباز} ۲. در اصطبل کردن. به طرف اصطبل بردن مثال: he kept the cows in one corral and the horses in another او گاوها را در یک اصطبل رو باز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مقتدر. قدرتمند. با نفوذ ۲. قادر مطلق. ۳. صاحب قدرت مطلق مثال: Who denied all of our signs, so we seized them with the seizing of one [who is] all ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مصیبت بار. اسف بار. فجیع. هولناک مثال: Indeed the Hour is their tryst, And the Hour will be most calamitous and bitter. براستی ساعت {قیامت} میعادگا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. درخور توجه. چشمگیر. برجسته. مهم ۲. آدم مهم. چهره سرشناس مثال: Her teacher feels that she has notable artistic ability. معلم اش احساس می کند که ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. {رنگ} زرشکی. ارغوانی ۲. {مجازی} سرخ ۳. سرخ شدن ۴. به رنگ سرخ در آوردن. سرخ کردن مثال: her face turned crimson صوتش سرخ شد a crimson dress یک پیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی خار مثال: Amid thornless lote trees. {آنان که} در میان درختان سدر بی خار اند. �فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همیشه جای مثال: And ever - flowing water و آبی همیشه جاری �وَمَاءٍ مَسْکُوبٍ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. دور از دسترس. غیر قابل دسترس ۲. غیر قابل فهم. مفهوم نشدنی مثال: Parts of the forest are still dense and inaccessible. قسمتهایی از جنگل همچنان مت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {گیاه، میوه و غیره} پرورش دهنده. رویاننده ۲. گیاه. رستنی مثال: Is it you who make it grow, or are we the grower? آیا این شما هستید که آن را می رو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. لطف. محبت. احسان ۲. نعمت. موهبت. مزیت مثال: And a boon for the desert - dwellers. و موهبتی برای صحرا نشینان � وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِینَ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

۱. خوشه چینی کردن ۲. ذره ذره جمع کردن. جمع آوری کردن. گرد آوردن ۳. نتیجه گیری کردن. برداشت کردن مثال: Please wait, so that we may glean something fro ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱. پژمرده کردن. خشک کردن ۲. پژمرده شدن. خشک شدن ۳. به یاس مبدل شدن. تباه شدن ۴. بر باد دادن. تباه کردن ۵. سراسیمه کردن. خجل کردن مثال: Then it wither ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رهبانیت مثال: But as for monasticism, they innovated it. اما در مورد رهبانیتی که آنها ابداع کردند. �وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا �

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. مغرضانه. غرض الود. بدخواهانه. ناشی از سوء نیت ۲. مغرض. بدخواه. خبیث مثال: Indeed malicious secret talks are from Satan براستی صحبتهای پنهانی مغرضا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آغاز. اول. ابتدا. شروع مثال: Everyone was happy and excited at the outset of the trip. همه در آغاز سفر خوشحال و هیجان زده بودند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. طلیعه. پیام اور. ۲. پیش درامد. مقدمه. نشانه ۳. پیش اهنگ. طلایه دار ۴. صورت ابتدایی. شکل قدیمی مثال: Forgive us and our brethren who were our fore ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاره دریایی مثال: Turns out that if you kill a starfish, it'll just come back to life. معلوم شده که اگر یک ستاره دریایی را بکشید، آن عینا دوباره زن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بخشنده. سخاوتمند. گشاده دست ۲. بلند همت. بزرگوار ۳. سخاوتمندانه مثال: I have never seen my grandfather but people say he was so magnanimous. من ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. پنهانی. مخفیانه. در خفا ۲. در باطن. در دل مثال: Hitler met him secretly. هیتلر او را پنهانی ملاقات کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

زناشویی. زن و شوهری. خانوادگی مثال: Do not hold on to conjugal ties with faithless women. پیوندهای زناشویی با زنان بی ایمان را ادامه ندهید. � وَلَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی سواد. اُمّی مثال: It is He who sent to the unlettered [people] an apostle from among themselves. او آن خدایی است که برای مردم بی سواد رسولی از می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. حل ۲. فسخ ۳. انحلال ۴. انقراض ۵. اضمحلال. زوال. فروپاشی مثال: Allah has certainly made lawful for you the dissolution of your oaths. بی شک خداو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. محرمانه گفتن. محرمانه در میان گذاشتن ۲. سپردن. واگذار کردن. محول کردن ۴. اعتماد کردن. اطمینان کردن مثال: When the Prophet confided to one of his ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. اختلاف. ناسازگاری ۲. {موسیقی} تنافر. ناهمخوانی. ناسازی مثال: You do not see any discordance in the creation of All - beneficent تو در آفرینش خدای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. صدا ۲. خر خر کردن ۳. صدا کردن. به صدا در امدن ۴. داد زدن. فریاد کشیدن. با داد و فریاد گفتن مثال: They hear it blaring, as it seethes. آنها {صدای} ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. خروشیدن ۲. {از عصبانیت} به خود پیچیدن. برآشفتن ۴. پر بودن. مملو بودن. موج زدن. غل زدن مثال: They hear it blaring, as it seethes. آنها {صدای} فری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. سیما. چهره. قیافه ۲. تایید. حمایت. پشتیبانی ۳. تایید کردن. صحه گذاشتن بر. مجاز دانستن ۴. تحمل کردن ۵. حمایت کردن. پشتیبانی کردن مثال: The counten ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. کج و کوله کردن. کج و معوج کردن. پیچ و تاب دادن. پیچاندن ۲. کج و کوله شدن. کج و معوج شدن. پیچ و تاب خوردن مثال: The countenances of the faithless w ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدون توجه به. بدون در نظر گرفتن، بدون ملاحظه ی مثال: Look at every one equally, irrespective of rich or poor. به همه بطور مساوی نگاه کن بدون توجه به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

منکر، انکار کننده. تکذیب کننده مثال: So do not obey the deniers. پس منکران و تکذیب کنندگان را تبعیت نکن. �فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دو به هم زن. خبر چین مثال: your sister is a talebearer, I don’t like to meet her. خواهرت یک دو به هم زن و خبرچین است من دوست ندارم او را ببینم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی اصل و نسب. حرامزاده مثال: Even though he was baseborn, he gained wealth and position. با آنکه او بی اصل و نسب و حرامزاده بود به ثروت و مقام رسید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. مصیبت. بلا. فاجعه ۲. انقلاب ۳. رویداد ویرانگر و سهمگین. حادثه کوبنده مثال: Thamud and Ad denied the cataclysm. {قوم} ثمود و عاد آن رویداد ویرانگر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذراع مثال: Then, in a chain whose length is seventy cubits, bind him. سپس او را در زنجیری که طول ان هفتاد ذراع است در بند کشید. �ثُمَّ فِی سِلۡسِلَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

متقاضی. گدا. سائل مثال: An asker asked for a punishment sure to befall. �سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ‏ واقِعٍ‏� سائلی درخواست رخ دادن یک عذاب قطعی کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. پوست سر ۲. پوست از سر کندن ۳. کلاه سر {کسی} گذاشتن. گوش {کسی} را بریدن مثال: Which strips away the scalp. � نَزَّاعَةٗ لِّلشَّوَىٰ� که پوست سر را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. آرزومند. مشتاق. خواستار ۲. طمع کار. آزمند. حریص ۳. طمع کارانه. ازمندانه. حریصانه مثال: Indeed man has been created covetous. �ان الانسان خلق هلو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. حرمت. احترام ۲. سپاس ۳. ستایش مثال: a nation that regards its writers and artists with deep veneration. ملتی که با حرمت و احترام عمیق به نویسندگا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نمازگزار مثال: except the prayerful. �الا المصلین� مگر نمازگزاران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. استقامت نشان دادن. پشتکار داشتن. عزم راسخ داشتن ۲. ادامه دادن. دنبال کردن. دست نکشیدن از مثال: Those who persevere in their prayer. �الذین هم عل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منطقه جغرافیایی راهبردی مثال: Pakistan became a country of paramount geostrategic importance to the United States. پاکستان به یک کشور دارای اهمیت ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیلی اوقات مثال: Oftentimes I have to wait more than twenty minutes for a bus. خیلی اوقات من باید بیش از بیست دقیقه برای یک اتوبوس منتظر بمانم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لا ینحل. غیر قابل حل مثال: This is no unsolvable problem if we take it wisely and courageously. این یک مشکل لاینحل نیست اگر ما آن را عاقلانه و شجاعا ...