ungainly

/ənˈɡeɪnli//ʌnˈɡeɪnli/

معنی: زشت، بی لطف، بی حاصل، ناازموده، بدون سود، زمخت و غیرجذاب
معانی دیگر: بدقواره، کت و کلفت، بی شاخ و دم، خشن، بدترکیب، دست و پاچلفتی، (قدیمی) با خشونت و زشتی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: ungainliness (n.)
• : تعریف: lacking gracefulness or ease of movement; clumsy; awkward.
مترادف: awkward, clumsy, ungraceful
متضاد: graceful
مشابه: bungling, fumbling, inept, inexpert, maladroit, uncoordinated, unskillful

- He felt ungainly and feared being pressed into dancing.
[ترجمه گوگل] او احساس ناخوشایندی می کرد و می ترسید تحت فشار قرار بگیرد و رقصید
[ترجمه ترگمان] او خود را زشت و ungainly می یافت و می ترسید که او را به رقص دعوت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. On land the turtle is ungainly, but in the water it isvery agile.
[ترجمه گوگل]در خشکی، لاک پشت بدجنس است، اما در آب بسیار چابک است
[ترجمه ترگمان]روی زمین، لاک پشت تنبل است، اما در آب خیلی چابک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The dog, an ungainly mongrel pup, was loping about the road.
[ترجمه گوگل]سگ، یک توله سگ ناخوشایند، در حال دویدن در جاده بود
[ترجمه ترگمان]سگ، توله سگ ungainly، همیشه به راه خود ادامه می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I thought him terribly ungainly when he danced.
[ترجمه گوگل]وقتی می رقصید به طرز وحشتناکی بداخلاق فکر می کردم
[ترجمه ترگمان]وقتی می رقصید، فکر می کردم او خیلی ungainly
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Paul swam in his ungainly way to the side of the pool.
[ترجمه گوگل]پل در راه ناخوشایند خود به سمت کنار استخر شنا کرد
[ترجمه ترگمان]پل شنا کنان به طرف کنار استخر شنا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He walked in long ungainly strides.
[ترجمه گوگل]او با گام های بلند و ناخوشایندی راه می رفت
[ترجمه ترگمان]با قدم های بلند بلند راه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Michael Heseltine's ungainly hybrid replacement received a poor reception from Tory activists gathered at Southport last weekend.
[ترجمه گوگل]جایگزین هیبریدی نامناسب مایکل هسلتین با استقبال ضعیفی از سوی فعالان محافظه کار که آخر هفته گذشته در ساوتپورت گرد آمدند، مواجه شد
[ترجمه ترگمان]جایگزینی سنتی مایکل Heseltine یک پذیرش ضعیف از فعالان حزب محافظه کار در هفته گذشته در Southport دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Ungainly as that may sound, it is efficient in terms of energy use.
[ترجمه گوگل]هر چند که ممکن است نامطلوب به نظر برسد، از نظر مصرف انرژی کارآمد است
[ترجمه ترگمان]با توجه به اینکه این روش ممکن است به نظر برسد، از نظر مصرف انرژی بسیار کارآمد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is ungainly and slovenly to lean or lounge on a counter or desk.
[ترجمه گوگل]تکیه دادن یا نشستن روی پیشخوان یا میز کار ناخوشایند و شلخته است
[ترجمه ترگمان]لخت و شلخته است تا روی پیشخوان یا میز لم بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ducks are ungainly on land.
[ترجمه گوگل]اردک ها در خشکی بی مزه هستند
[ترجمه ترگمان]اردک در زمین نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The second was propped, ungainly as a rag doll, against the far wall.
[ترجمه گوگل]دومی مانند عروسکی پارچه‌ای نازک به دیوار دور تکیه داده بود
[ترجمه ترگمان]دومیش مثل عروسک پارچه ای بود که به دیوار چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. After an ungainly dash across the rocks he comes to rest at my side with an almighty splash.
[ترجمه گوگل]پس از یک حرکت ناخوشایند در میان صخره‌ها، او با صدایی قدرتمند در کنار من استراحت می‌کند
[ترجمه ترگمان]بعد از یک برخورد ungainly، او به طرف من می اید و با یک صدای پر از آب، کنار من می نشیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was four feet tall, ungainly and untuned, and Clarisa was no musician.
[ترجمه گوگل]چهار فوت قد داشت، بی‌رحم و بی‌تنظیم بود، و کلاریسا نوازنده نبود
[ترجمه ترگمان]چهار پا بلند و ungainly و untuned بود و Clarisa موسیقی دان نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She, has an ungainly walk for a child whose support payments specify weekly ballet lessons.
[ترجمه گوگل]او برای کودکی که پرداخت‌های حمایتی او دروس هفتگی باله را مشخص می‌کند، راه می‌رود
[ترجمه ترگمان]او، پیاده روی ungainly برای کودکی دارد که پرداخت های حمایت او، درس های هفتگی باله را مشخص می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was old, fat and ungainly, and had to struggle to get to her feet.
[ترجمه گوگل]او پیر، چاق و بداخلاق بود و مجبور بود برای بلند شدن پاهایش تلاش کند
[ترجمه ترگمان]او پیر، چاق و ungainly بود و مجبور بود پا به پای او بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. What a relief I thought, that that ungainly thing was no longer needed by me.
[ترجمه گوگل]چه خیالم راحت بود که دیگر به آن چیز ناپسند نیازی نداشتم
[ترجمه ترگمان]خیالم راحت شد که دیگر به من احتیاجی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زشت (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, bawdy, ugly, bad, obscene, abominable, execrable, gross, scurrilous, rude, offensive, awry, nasty, contumelious, awkward, black, unfavorable, flagrant, maladroit, backhand, ungainly, dirty, horrid, gash, unpleasant, fulsome, disgusting, invidious, ham-handed, heavy-handed, homely, ill-favored, ill-favoured, pocky, uncouth, ungraceful, unhandsome

بی لطف (صفت)
bald, ungainly

بی حاصل (صفت)
barren, unfruitful, lean, ungainly, infertile

ناازموده (صفت)
simple, ungainly, clumsy, untried

بدون سود (صفت)
ungainly

زمخت و غیر جذاب (صفت)
ungainly

انگلیسی به انگلیسی

• awkward, clumsy, lacking grace
ungainly people move in an awkward or clumsy way.

پیشنهاد کاربران

۱. دست و پا چلفتی ۲. بد قواره. بد ترکیب. زشت. ناخوشایند
مثال:
Indeed the ungainliest of voices is the donkey’s voice.
براستی زشت ترین صداها صدای خران است.
�إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ�
بی مصرف

بپرس