misgiving

/ˌmɪˈsɡɪvɪŋ//ˌmɪsˈɡɪvɪŋ/

معنی: بیم، ترس، اشتباه، بدگمانی، شبهه، مشتبه سازی، سوء تفاهم، عدم اطمینان
معانی دیگر: (چیز بدی که) به دل برات شده، نگرانی، بدشگونی، سوظن، دل شوره

جمله های نمونه

1. i had the misgiving that he might be a thief
به دلم برات شده بود که او ممکن است دزد باشد.

2. I read the letter with a sense of misgiving.
[ترجمه گوگل]نامه را با حس تردید خواندم
[ترجمه ترگمان]با احساس تردید نامه را خواندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My only misgiving is that we might not have enough time to do the job properly.
[ترجمه گوگل]تنها تردید من این است که ممکن است زمان کافی برای انجام کار را به درستی نداشته باشیم
[ترجمه ترگمان]تنها نگرانی من این است که ممکن است زمان کافی برای انجام درست کار نداشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She eyed the distant shoreline with misgiving.
[ترجمه Zahra] تردیدداشتن، مشکوک
|
[ترجمه گوگل]او با تردید به خط ساحلی دوردست نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با تردید به ساحل دوردست نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Slowly and with misgiving, she went down to greet the Reverend James Longley.
[ترجمه گوگل]او به آرامی و با تردید به استقبال کشیش جیمز لانگلی رفت
[ترجمه ترگمان]آهسته و با تردید به نزد کشیش جیمز Longley رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One imagines with misgiving the last scene on desolate Eldey.
[ترجمه گوگل]یکی با تردید آخرین صحنه را در الدی متروک تصور می کند
[ترجمه ترگمان]یک آدم خیال می کند که آخرین صحنه در Eldey متروک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He looked with misgiving at the strange man in front of him.
[ترجمه گوگل]با بدبینی به مرد غریبه روبرویش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با تردید به مرد غریبه که روبرویش نشسته بود نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A stab of misgiving shot through Val.
[ترجمه گوگل]یک ضربه چاقو از طریق وال
[ترجمه ترگمان]تیری از تیر به وال اصابت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He looked with misgiving at the overcast sky.
[ترجمه گوگل]با تردید به آسمان ابری نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]به آسمان ابری نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Misgiving mixing unimaginable gladness made me feel dizzy.
[ترجمه گوگل]با تردید مخلوط کردن شادی غیرقابل تصور باعث سرگیجه ام شد
[ترجمه ترگمان]شادمانی غیرقابل تصور آمیخته به غیرقابل تصور باعث شد احساس سرگیجه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Carrie observed his ease with some misgiving.
[ترجمه گوگل]کری به راحتی او را با تردید مشاهده کرد
[ترجمه ترگمان]کری با عدم اطمینان خاطر او را آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Parents at nearby misgiving whether ability success.
[ترجمه گوگل]والدین در این نزدیکی تردید که آیا توانایی موفقیت
[ترجمه ترگمان]والدین در این تردید نزدیک این که آیا توانایی موفقیت دارند یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He looks with misgiving at the strange man in front of him.
[ترجمه گوگل]با بدبینی به مرد غریبه روبرویش نگاه می کند
[ترجمه ترگمان]با تردید به این مرد غریب که در مقابلش ایستاده است نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her misgiving was such that at dusk, when the milking was over, she walked in the garden alone, to continue her regrets that she had disclosed to him her discovery of his considerateness.
[ترجمه گوگل]بدبینی او به حدی بود که هنگام غروب، هنگامی که شیردوشی تمام شد، به تنهایی در باغ قدم زد تا به پشیمانی خود ادامه دهد که متوجه شده بود توجه خود را به او فاش کرده بود
[ترجمه ترگمان]در آن هنگام که شیر دوشی به پایان رسید، تردید داشت که در باغ تنها قدم بزند، و در باغ تنها قدم بزند تا به regrets ادامه دهد که او در کمال وقار خود را به او نشان داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیم (اسم)
scare, fear, dread, phobia, care, apprehension, funk, awe, misgiving, scrupulosity, qualm, scruple

ترس (اسم)
fear, dread, horror, fray, awe, dismay, misgiving

اشتباه (اسم)
slip, error, mistake, errancy, blame, wrong, fault, flounder, fumble, gaffe, boo, inaccuracy, snafu, misgiving, mix-up

بدگمانی (اسم)
suspicion, distrust, mistrust, misgiving

شبهه (اسم)
doubt, misgiving

مشتبه سازی (اسم)
misgiving, embroilment, misleading

سوء تفاهم (اسم)
misgiving, imbroglio, misunderstanding, misapprehension, miscalculation

عدم اطمینان (اسم)
unreliability, misgiving, qualm

انگلیسی به انگلیسی

• apprehension, worry, doubt, hesitation, reservation
if you have misgivings about something, or if you do it with misgivings or with misgiving, you are worried or unhappy about it.

پیشنهاد کاربران

۱. شک. تردید. دو دلی. بی اعتمادی. سوء ظن
مثال:
And you entertained misgiving about Allah,
و شما درباره خداوند شک و تردید {و سوء ظن} در سر می پرورانید.
�وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا�
ابهام و شبهه
تشویش
a feeling of doubt or worry about a future event/ a feeling of doubt or apprehension about the outcome or consequences of something
احساس تردید، نگرانی، ترس از نتیجه یا پیامدهای چیزی یا واقعه ای در آینده
...
[مشاهده متن کامل]

Many teachers expressed serious misgivings about the new tests
One can say Many people have expressed misgivings about his ability to do the job
One document from early February expresses misgivings about the prospects of Ukraine’s forthcoming counter - offensive, warning that problems with generating and sustaining sufficient forces will only result in modest territorial gains

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/misgiving?q=misgivings
ترکیبی از احساسات شک و نگرانی
a feeling of doubt or apprehension about the outcome or consequences of something
doubt
worry
anxiety
apprehension

ترس و دلهره
I read the letter with misgiving
دلواپسی

بپرس