پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٧,٠٤٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سیروس. کوروش مثال: When king Cyrus the Great of Persian liberated the Jewish people from their Babylonian captivity. زمانی که کوروش بزرگ پادشاه ایرا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آزاد کردن مثال: When king Cyrus the Great of Persian liberated the Jewish people from their Babylonian captivity. زمانی که کورش بزرگ پادشاه ایران م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بابلی مثال: When king Cyrus the Great of Persian liberated the Jewish people from their Babylonian captivity. زمانی که کورش بزرگ پادشاه ایران مردم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

امپراطوری بابل مثال: A third of the Jewish population stayed in Babylonia. یک سوم جمعیت یهودیان در امپراطوری بابل باقی ماندند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. حاشیه. کنار. اطراف ۲. {پزشکی} اندامهای پیرامونی ۳. سطح خارجی، رویه، محیط مثال: The tanks reached the periphery of the city. تانکها به اطراف و حاش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. ممنوعیت ۲. تحریم. تحریم اقتصادی ۳. توقیف ۴. توقیف کردن. ممنوع کردن. ممنوع اعلام کردن ۵. توقیف کردن مثال: The government imposed a temporary embar ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساختاردهی مجدد، آرایش بندی مجدد مثال: In the geopolitical reconfiguration of the region after the cold war. در آرایش بندی مجددِ ژئوپولیتیکیِ منطقه ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. امدادی. ۲. امداد ۳. توسعه، توسعه یافتن، پیش دستی کردن بر، برتری یافتن مثال: But Washington chose to ignore Iran’s outreach. اما واشینگتن ترجیح د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. عملی. عملیاتی ۲. قابل استفاده. قابل بهره برداری مثال: The new spaceship will be operational in one year. فضا پیما تا یک سال دیگر عملیاتی و قابل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بطور مفصلی. بطور مبسوطی. بطور گسترده ای مثال: Iran began to support extensively Palestinian groups. ایران شروع کرد بطور گسترده ای از گروه های فلسطین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

{سیاست} تحدید نفوذ. سد نفوذ مثال: We defeat our policy of containment. ما از سیاست تحدید نفوذمان دفاع می کنیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. گرفتاری. درگیری ۲. مایه گرفتاری. مخمصه ۳. رابطه {جنسی} مثال: Many dolphins die each year from entanglement in fishing nets. دلفینهای زیادی هر سا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نتیجه قابل پیش بنی. نتیجه از پیش تعیین شده. نتیجه مسلم. مثل روز روشن بودن مثال: The outcome of the battle was a foregone conclusion. عاقبت جنگ یک نت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱. تصور کردن. مجسم کردن ۲. متصور شدن مثال: It's hard to conceptualize the finished building. تصور کردن {مجسم کردن} ساختمان به اتمام رسیده سخت است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. فکری. ذهنی. تصوری ۲. عقلی. تعقلی. عقلانی مثال: a child's conceptual growth رشد فکری و عقلانی یک کودک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. آرایش. صف آرایی ۲. آماده کردن. امادگی مثال: No senior politician dares to oppose deployment. هیچ سیاستمدار ارشدی جرات مخالفت با آرایش و صف آرایی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. مستقر کردن. پخش کردن. ارایش دادن ۲. اماده کردن. به کار گرفتن. وارد میدان کردن ۳. موضع گرفتن. مستقر شدن مثال: The infantry was deployed on both si ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. پخش کردن. پراکندن. پراکنده کردن ۲. {فیزیک} پخشیدن ۳. پخش شدن. پراکنده شدن ۴. ساطع کردن ۵. منتشر کردن. اشاعه کردن 6. منتشر شدن. اشاعه یافتن ۷. مخلو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. تسریع کردن. جلو انداختن ۲. باعث وقوع {چیزی} شدن. به وقوع {چیزی} کمک کردن ۳. انداختن. پرتاب کردن ۴. {شیمی} رسوب کردن. ته نشین شدن ۵. {شیمی} رسوب گر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ضمنا. در ضمن. بطور معترضه. در پرانتز مثال: Let me say parenthetically why I think that’s the case. اجازه بدهید در پرانتز بگم چرا من فکر می کنم این م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تعبیر کردن. تفسیر کردن ۲. {دستور زبان} تجزیه کردن. ترکیب کردن مثال: It’s meant to be a mechanism for construing the universe. آن به معنی سازه کا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برداشت غلط مثال: Now, I don’t want to leave a misimpression by identifying either of these propositions. الان من نمی خواهم یک برداشت غلط را با شناسا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کنگره امریکا مثال: Legislators have begun to arrive at the Capitol. نمایندگان پارلمان شروع به وارد شدن به کنگره آمریکا کرده بودند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱. {کتاب و غیره} در دست انتشار. زیر چاپ. در دست تهیه ۲. اینده. اتی ۳. موجود. اماده . در دسترس. دم دست ۴. مایل به همکاری. اماده جوابگویی مثال: Everyon ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. حساس ۲. احساساتی ۳. مستعد ۴. قابل ۵. اسیب پذیر مثال: People with weakened immune systems are particularly susceptible to this flu. افرادی که سیس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قابل اعتراض. قابل بحث مثال: They are deeply contestable. آنها عمیقا قابل بحث و اعتراض هستند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مبنی بر رضایت طرفین، رضایتی مثال: a consensual contract یک قراداد توافقی {مبنی بر توافق طرفین}

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ظاهرا. در ظاهر. به ظاهر مثال: Ostensibly he was on a business trip, but he spent most of the time on the beach. ظاهرا او در یک سفر تجاری بود اما بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعبیری. تفسیری. تفسیرگرانه مثال: You could put it in a range of different interpretative frameworks. شما می توانستید آن را در یک دامنه ای از قالبها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. باور نکردنی. غیر واقعی. دور از حقیقت ۲. غیر قابل قبول. ناپذیرفتنی. ناموجه مثال: Fear is not an implausible reaction with a war. ترس یک عکس العمل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سازگار. هماهنگ. جور مثال: Your old printer may not be compatible with your new computer. چاپگر قدیمی شما ممکن است با رایانه جدید شما سازگار نباشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. قویا. شدیدا. بی نهایت ۲. عمدتا. بیشتر ۳. {رای گیری} با اکثریت قاطع مثال: The news from overseas is overwhelmingly negative. اخبار خارج از کشور ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عملا. در عمل. از لحاظ عملی مثال: The company responded pragmatically to local conditions. این شرکت در عمل، به شرایط محلی پاسخ داد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. چکش خوار ۲. تربیت پذیر. انعطاف پذیر مثال: Copper is a malleable metal. مس یک فلز چکش خوار {و انعطاف پذیر } است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سازگاری. هماهنگی. توافق مثال: The compatibility of brothers and sisters depends on their personalities. سازگاری بین برادران و خواهران به شخصیت آنها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. فوق العاده۲. بطور استثنایی ۳. غیر عادی. بطور غیرعادی. عجیب ۴. بیش از حد معمول مثال: Because they would have been done extraordinarily well. چون ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. چکش خواری ۲. تربیت پذیری. انعطاف پذیری مثال: The softness and malleability of gold makes it perfect for making jewelry. نرمی و چکش خواری { انعطا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱. انجامیدن به. منتهی شدن به. منجر شدن به ۲. به اوج رسیدن ۳. به اوج رساندن. به کمال رساندن مثال: The celebration will culminate in fireworks. جشن ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

راگبی {نوعی بازی فوتبال} مثال: It’s about the size of a rugby ball. آن تقریبا اندازه یک توپ راگبی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. اخلاقا. از لحاظ اخلاقی ۲. طبق موازین اخلاقی ۳. احتمالا. عملی مثال: Can her actions be morally justified? رفتارهای او از لحاظ اخلاقی می تواند قابل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. نتیجه کلی گرفتن. حکم کلی صادر کردن ۲. تعمیم دادن. عمومیت دادن. تسری دادن ۳. عمومی کردن. همگانی ساختن. رواج دادن ۴. کلی گویی کردن. کلی بافی کردن م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱. {کسی را} سرمشق قرار دادن. پیروی کردن. تقلید کردن ۲. رقابت کردن با. همچشمی کردن با مثال: She tried to emulate her elder brother in sports. او سعی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. همگرایی. تقارب ۲. نقطه تلاقی. تلاقی ۳. وحدت. یکپارچگی. اتحاد مثال: the convergence of rays in the focus of the lens همگرایی و تلاقی پرتو ها در کا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

متحول کننده. تحول آفرین مثال: Serving in the military is often a transformative experience for young people. خدمت در ارتش اغلب برای مردان جوان یک تج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جشن. جشن و سرور. شادمانی مثال: He too participated in the festivities او هم در جشن و سرور {و شادمانی} ها شرکت کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. واژگون شدن. افتادن. فرو افتادن ۲. واژگون کردن. به زیر کشیدن مثال: The older buildings toppled during the earthquake. ساختمانهای قدیمی تر در زمان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

{در ادبیات} اغراق مثال: It was not hyperbole to call it the worst storm in twenty years. اغراق نبود اگر آن را بدترین طوفان در بیست سال گذشته بنامی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چند مذهبی، چند اعتقادی، چند دینی مثال: Iran was a multicultural and multi - faith state. ایران یک کشور چند فرهنگی و چند مذهبی بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. سلسله. دودمان. خاندان ۲. دوره حکومت. دوره فرمانروایی. دوره سلطنت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. بمب قوی. بمب مخرب ۲. {فیلم یا کتاب} جنجالی . بسیار موفق مثال: This is beyond any blockbuster exhibition in the west. این چیزی مافوق هر نمایشگاه ج ...