forerunner

/ˈfɔˌrənər//ˈfɔːrʌnə/

معنی: جد، پیشرو
معانی دیگر: پیش قراول، چاوش، پیک، پیام رسان، قاصد، طلیعه، پیشگام، پیش آهنگ، طلایه دار، پیش کسوت، (نشانه ی رویداد یا حالتی در آینده) مقدمه، پیش درآمد، نمونه ی اولیه، نیا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one that came before; ancestor; predecessor; precursor.
مترادف: ancestor, precursor, predecessor
مشابه: antecedent, forebear, forefather, progenitor, prototype

(2) تعریف: something that signals or gives notice of what is to come; omen; harbinger.
مترادف: harbinger, herald, omen, presage, sign
مشابه: augury, foretoken, portent, precursor, prognostic

جمله های نمونه

1. dehkhoda was a forerunner of lexicography in iran
دهخدا پیشگام فرهنگ نویسی در ایران بود.

2. the nightingale is a forerunner of summer
بلبل پیک تابستان است.

3. She is a forerunner of the modern women's movement.
[ترجمه گوگل]او پیشرو جنبش زنان مدرن است
[ترجمه ترگمان]او پیشگام جنبش زنان مدرن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Germany's Green party was said to be the forerunner of environmental parties throughout Europe.
[ترجمه گوگل]گفته می شد که حزب سبز آلمان پیشرو احزاب محیط زیست در سراسر اروپا است
[ترجمه ترگمان]گفته می شود حزب سبز آلمان پیشگام احزاب سیاسی در سراسر اروپا می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An early penalty goal proved the forerunner of a disastrous performance by Scotland.
[ترجمه گوگل]یک گل زودهنگام پنالتی نشان داد که پیشرو عملکرد فاجعه بار اسکاتلند است
[ترجمه ترگمان]یک گل پنالتی تازه کار، آغازگر یک عملکرد فاجعه بار از سوی اسکاتلند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is recognized as the forerunner of all modern-day British Prime Ministers.
[ترجمه گوگل]او به عنوان پیشرو تمام نخست وزیران امروزی بریتانیا شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]او به عنوان طلیعه همه وزیران جدید بریتانیا شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Such chemical signals would have been the forerunner of modern-day hormones.
[ترجمه گوگل]چنین سیگنال های شیمیایی پیشرو هورمون های امروزی بوده اند
[ترجمه ترگمان]چنین علائم شیمیایی the هورمون های امروزی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Headache may be on its own or the forerunner of other complaints; it accompanies almost all other illnesses.
[ترجمه گوگل]سردرد ممکن است به خودی خود یا پیشروی سایر شکایات باشد تقریباً با تمام بیماری های دیگر همراه است
[ترجمه ترگمان]سردرد ممکن است به تنهایی و یا the سایر شکایات باشد؛ همراه با تمام بیماری های دیگر همراه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Bloodthirsty wars between cities were the forerunner of the national wars to come.
[ترجمه گوگل]جنگ های خونخوار بین شهرها پیشرو جنگ های ملی آینده بود
[ترجمه ترگمان]جنگ های پی درپی میان شهرها آغاز جنگ های ملی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They also fear the law may be the forerunner to a total ban on unleashed dogs on the beach.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین می ترسند که این قانون مقدمه ممنوعیت کامل سگ های آزاد شده در ساحل باشد
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین می ترسند که این قانون the به ممنوعیت کامل سگ های آزاد شده در ساحل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hansen played in the American Basketball League, a forerunner of the NBA.
[ترجمه گوگل]هانسن در لیگ بسکتبال آمریکا، پیشرو NBA بازی کرد
[ترجمه ترگمان]هانسن در لیگ بسکتبال آمریکا، a از NBA بازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Joe was the forerunner and mentor in foreign reporting, but Stewartaided by abundant letters of introduction from Joewas learning fast.
[ترجمه گوگل]جو پیشرو و مربی گزارش های خارجی بود، اما استوارت با معرفی نامه های فراوان جوواس به سرعت آموخت
[ترجمه ترگمان]جو، پیشگام و راهنما در گزارش امور خارجه بود، ولی با استفاده از نامه های فراوانی که از سرعت یادگیری Joewas به دست آورده بود، به این طرف و آن طرف می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Berg's Wozzeck is one forerunner, but Britten and Mrs Piper deserve the accolade of being unconscious innovators.
[ترجمه گوگل]ووزک برگ یکی از پیشگامان است، اما بریتن و خانم پایپر سزاوار این هستند که مبتکران ناخودآگاه باشند
[ترجمه ترگمان]برگ s برگ یک forerunner است، اما Britten و خانم پیپر لیاقت این را دارند که نوآوران ناخودآگاه باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جد (اسم)
ancestor, forefather, progenitor, predecessor, grandsire, forerunner, grandsir

پیشرو (اسم)
chief, progenitor, forerunner, antecessor, pioneer, precursor, pathfinder, herald, harbinger, fugleman, postilion, van, front man, futurist, outrider, postillion

انگلیسی به انگلیسی

• ancestor; one sent in advance, one who comes before; sign of that which is to come, portent, omen
the forerunner of something is a similar thing that existed before it.

پیشنهاد کاربران

۱. طلیعه. پیام اور. ۲. پیش درامد. مقدمه. نشانه ۳. پیش اهنگ. طلایه دار ۴. صورت ابتدایی. شکل قدیمی
مثال:
Forgive us and our brethren who were our forerunner in the faith
ما و برادرانمان را که در ایمان طلایه دار ما بودند بیامرز.
...
[مشاهده متن کامل]

�اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ�

forerunner ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: پیش‏خیزاب
تعریف: خیزاب کم‏بسامد اقیانوسی که عموماً قبل از خیزاب اصلی یک توفان دوردست، به ساحل می رسد
الگو
noun
[count]
1 : someone or something that comes before another
◀️a simple machine that was the forerunner of today's computers
2 : a sign of something that is going to happen
◀️I had that strange feeling that's the forerunner of a cold
...
[مشاهده متن کامل]

◀️The nightingale is a forerunner of summer : بلبل پیک تابستان است
پیشگام - پیشرو - پیشکسوت
نماد - نشانه - خبر آور - نمایانگر

پیشکسوت
Sports forerunnee

بپرس