wed

/ˈwed//wed/

معنی: گرفتن، عروسی کردن با، بحباله نکاح در اوردن
معانی دیگر: عروسی کردن، ازدواج کردن، وصلت کردن، زن گرفتن، شوهر کردن، مراسم ازدواج را اجرا کردن، به حباله ی نکاح در آوردن، وابسته کردن، پیوستن، تلفیق کردن، مخفف: چهارشنبه، بزنی یاشوهری گرفتن، عروسی کردن با، بحباله نکاح در آوردن، (بزنی یاشوهری) گرفتن

بررسی کلمه

ادغام ( contraction )
• : تعریف: contracted form of "we had". ; contracted form of "we would".
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: weds, wedding, wed, wedded
(1) تعریف: to take as a spouse in a formal ceremony; marry.
مترادف: espouse, marry
متضاد: divorce

(2) تعریف: to join (a couple) in marriage.
مترادف: marry, unite
متضاد: divorce
مشابه: bind, join

(3) تعریف: to bind in firm commitment; unite.
مترادف: marry, unite
مشابه: attach, bind, bond, commit, dedicate, fuse, join, mate, merge, pledge, splice, yoke
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to take a spouse; marry.
مترادف: marry, mate
متضاد: divorce
مشابه: couple, pair

(2) تعریف: to blend; unite.
مترادف: blend, unite
مشابه: bond, combine, couple, fuse, join, merge, mingle
اسم و ( noun, abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "Wednesday," the fourth day of the week, occurring between Tuesday and Thursday.

جمله های نمونه

1. he wished to wed zynat and bed her
او آرزو می کرد با زینت عروسی کند و با او هم بستر شود.

2. Better be half hanged than ill wed.
[ترجمه گوگل]بهتر است نیمه حلق آویز شود تا اینکه مریض ازدواج کند
[ترجمه ترگمان]بهتر است بیش از آن که من ازدواج کنم، به دار آویخته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The couple eventually wed after an eighteen year engagement.
[ترجمه گوگل]این زوج در نهایت پس از هجده سال نامزدی ازدواج کردند
[ترجمه ترگمان]زوجی که سرانجام بعد از هیجده سال نامزدی ازدواج کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Well fed, wed bred.
[ترجمه گوگل]خوب تغذیه، ازدواج کرده
[ترجمه ترگمان]خوب، تغذیه کرده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She will wed her daughter to a rich man.
[ترجمه گوگل]او دخترش را به عقد مردی ثروتمند در خواهد آورد
[ترجمه ترگمان]با دخترش به یک مرد ثروتمند ازدواج خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In 1952 she wed film director Roger Vadim.
[ترجمه گوگل]او در سال 1952 با کارگردان فیلم راجر وادیم ازدواج کرد
[ترجمه ترگمان]او در سال ۱۹۵۲ به همراه راجر وادیم، کارگردان فیلم، ازدواج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Early wed, early dead.
[ترجمه گوگل]زود عروسی، زود مرده
[ترجمه ترگمان]اوایل ازدواج، صبح زود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The couple eventually wed after three year engagement.
[ترجمه گوگل]این زوج در نهایت پس از سه سال نامزدی ازدواج کردند
[ترجمه ترگمان]زوجی که سرانجام بعد از سه سال نامزدی ازدواج کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With this ring I thee wed.
[ترجمه حسین کتابدار] با این حلقه، ما به عنوان زن و شوهر به یکدیگر می پیوندیم.
|
[ترجمه گوگل]با این حلقه من تو ازدواج کردم
[ترجمه ترگمان]با این حلقه ازدواج کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The couple plan to wed next summer.
[ترجمه حسین کتابدار] آن زوج بنا دارند تابستان آینده، ازدواج کنند.
|
[ترجمه گوگل]این زوج قصد دارند تابستان آینده ازدواج کنند
[ترجمه ترگمان] یه نقشه جدید برای تابستون بعد داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The couple wed late at night in front of just nine guests.
[ترجمه گوگل]این زوج اواخر شب در حضور 9 مهمان ازدواج کردند
[ترجمه ترگمان]زوجی که شب ها در مقابل نه تا مهمان دیر می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Why did you wed your beautiful daughter to that old man?
[ترجمه حسین کتابدار] چرا دختر زیبایت را به عقد و ازدواج آن پیر مرد در آوردی؟
|
[ترجمه گوگل]چرا دختر زیبایت را به عقد آن پیرمرد درآوردی؟
[ترجمه ترگمان]چرا دختر زیبای خود را به این پیرمرد گفتی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He will wed that waitress next month.
[ترجمه حسین کتابدار] او ماه آینده با آن پیشخدمت زن ازدواج خواهد کرد.
|
[ترجمه گوگل]او ماه آینده با آن پیشخدمت ازدواج خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]اون ماه آینده اون پیشخدمت رو بهش می گه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Rock star to wed top model .
[ترجمه گوگل]مدل تاپ ستاره راک برای ازدواج
[ترجمه ترگمان]ستاره راک با مدل برتر ازدواج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Isabelia was satisfied, and the royal couple were wed in October.
[ترجمه گوگل]ایزابلیا راضی بود و زوج سلطنتی در ماه اکتبر ازدواج کردند
[ترجمه ترگمان]Isabelia قانع شد و دو زوج سلطنتی در ماه اکتبر به عقد هم درآمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گرفتن (فعل)
snatch, grab, cease, take, receive, obtain, hold, assume, engage, capture, pickup, catch, kindle, gripe, nail, educe, detract, devest, enkindle, obturate, wed

عروسی کردن با (فعل)
wed

بحباله نکاح در اوردن (فعل)
wed

انگلیسی به انگلیسی

• marry; marry off (daughter, etc.); join, unite, blend, combine; devote oneself to; be combined
when a man and woman wed, they get married; an old-fashioned word.
wed. is a written abbreviation for `wednesday'.
fourth day of the week

پیشنهاد کاربران

۱. ازدواج کردن ۲. ازدواج کردن با . به نکاح در اوردن
مثال:
And We shall wed them to black - eyed hories.
و ما آنها را به ازدواج حوریان چشم مشکی در خواهیم آورد.
�وَ زَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ�
( used especially in newspapers ) to marry someone
( مورد استفاده بویژه در روزنامه ها ) ازدواج کردن
The couple eventually wed after an 18 - year engagement
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/wed
عروسی وصلت ، ازدواج ،
عروسی، شادی کردن، وصلت کردن با

بپرس