پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٧,٠٦٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. امکانات ۲. پول و پله. مایه. استطاعت مالی مثال: He doesn't have the wherewithal to continue his education. او امکانات {و استطاعت مالی} ادامه دادن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور باور نکردنی. به طور افسانه ای. بسیار مثال: The couple are said to be fabulously wealthy. گفته می شود این زوج به طور باور نکردنی ثروتمند هستن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. شکاک. بی اعتقاد ۲. ناباورانه. حاکی از ناباوری مثال: He becomes even more incredulous the following day when the experience is repeated. او حتی د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱. ارزیابی کردن. ارزشیابی کردن. قیمت گذاشتن {روی} ۲. برآورد کردن ۳. ورانداز کردن مثال: First we must appraise the damages. ما ابتدا باید خسارت ها ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

همیاری. همکاری، اشتراک مساعی مثال: Of course, there's quite obviously a lot of synergy between the two companies. البته کاملا معلوم است که همکاری و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به صورت متوالی. زنجیروار. به ترتیب مثال: The pages are numbered sequentially. صفحات به ترتیب شماره گزاری شده اند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. وارونه کردن. برگرداندن ۲. پشت و رو کردن ۳. معکوس کردن. برعکس کردن مثال: She caught the insect by inverting her cup on it. او حشره را با وارونه ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. به صورت معنی داری ۲. با منظور ۳. به طور مفیدی مثال: He glanced meaningfully at the other policeman, then he went up the stairs. او به پلیس دیگر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. سازمانی. تشکیلاتی ۲. دارای توان سازماندهی مثال: His organizational skills are improving, but he still misplaces important things. مهارتهای سازما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بطور وابسته مثال: Independent people who do not have the maturity to think and act interdependently may be good individual producers, but they won't ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از راه تجزبه. بطور تحلیلی. تحلیل گرایانه مثال: A teacher can encourage children to think analytically. یک معلم می تواند بچه ها را تشویق کند که به طو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. بر تخت نشاندن. تاج بر سر {کسی} گذاشتن ۲. ارج نهادن. منزلت بخشیدن. گرامی داشتن مثال: Nevertheless, the current social paradigm enthrones independe ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. پر و پا قرص. دو اتشه. جدی ۲. اشکار. علنی ۳. قسم خورده مثال: It is the avowed goal of many individuals and social movements. این یک هدف علنی و آش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. پایه ۲. پایه مجسمه. پاپیکره ۳. پایه ستون. پاستون ۴. پایه دار مثال: The statue's pedestal was of marble. پایه ستون مجسمه از مرمر بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

{کشور} تحت الحمایه مثال: England was a dependency of the Roman Empire for a long time. انگلستان برای مدتی طولانی تحت الحمایه امپراطوری روم بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. عدم بلوغ. نارسیدگی ۲. نپختگی. خامی. کم تجربگی مثال: They show their immaturity as soon as they get behind the wheel of a sports car. آنها نپختگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. تجرید. انتزاع ۲. {چیز} مجرد. امر انتزاعی ۳. حواس پرتی. گیجی. ماتی. ۴. جدا سازی. تصفیه ۵. اختلاس، دزدی. سرقت مثال: I could move from one level of a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. کودکی. طفولیت ۲. دوران طفولیت. ۳. مرحله ابتدایی ۴. {حقوقی} صغر مثال: She went blind during her infancy. او در دوران طفولیت اش نابینا شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

فزاینده. رشد یابنده. گام به گام مثال: Most research proceeds by small incremental advances. بیشتر تحقیقات، با پیشرفتهای کوچکِ فزاینده {و گام به گام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انسجام. یکپارچگی. همبستگی مثال: this group has lost its cohesiveness. این گروه انسجام و یکپارچگی اش را از دست داده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیوانه وار مثال: The sail of the little boat swung crazily from one side to the other. بادبانِ قایقِ کوچک، دیوانه وار از یک طرف به طرف دیگر تاب می خ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

تعلل. تعویق مثال: He hates delay and procrastination in all its forms. او از تاخیر و تعلل به هر شکلش متنفر است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. سوراخ کردن. فرو کردن. ۲. مات و مبهوت کردن. حیرت زده کردن. میخکوب کردن مثال: Rustam threw his spear and transfixed the deer to a tree. رستم نیزه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قمری. {مربوط به} ماه مثال: mankind's first lunar landing. نخستین فرود انسان بر ماه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

{عادات بد و غیره} فراموش کردن. به دست فراموشی سپردن مثال: It took him a long time to unlearn what he learned in his childhood. آن زمان زیادی طول کش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نظر اجمالی. دید کلی. برداشت کلی مثال: an overview of the country's economic situation. یک نظر اجمالی از وضعیت اقتصادی کشور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. از حرکت انداختن. از کار انداختن ۲. فلج کردن. مانع ایجاد کردن ۳. راکد کردن ۴. {پول} از گردش خارج کردن مثال: Lack of fuel immobilized the enemy. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. قربانی کردن. ۲. مورد تعدی قرار دادن. ایذا و اذیت کردن مثال: For years the family had been victimized by racist neighbors. سالها بود خانواده قربان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. جا خالی دادن. رد کردن ۲. طفره رفتن. از زیر بار {چیزی} شانه خالی کردن. ۳. جاخالی / مثال: to sidestep responsibility از مسئولیت طفره رفتن / از زیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خائن. عهد شکن. ناسپاس مثال: They called all their party opponents disloyal. آنها همه مخالفان حزبشان را خائن نامیدند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برانگیزنده. شوق اور. ترغیب کننده. انگیزشی مثال: Managers use motivational techniques to get employees to take risks. مدیران از تکنیکهای ترغیب کننده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. آرایشی ۲. {مربوط به} زیبایی ۳. سطحی. صوری. ظاهری مثال: cosmetic surgery جراحی زیبایی / جراحی پلاستیک Cosmetics لوازم آرایشی Powder and rouge are ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

۱. افشاگرانه. اشکار کننده. حاوی اطلاعات مهم ۲. روشنگر. گویا ۳. اموزنده ۴. {لباس زنانه} بدن نما. لختی مثال: The book is very revealing about young peo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

انطباقی مثال: The animal's adaptive ability is important to its survival. توانایی انطباقی حیوانات برای بقایشان مهم است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور مکانیکی ۲. خود به خود. به طور خودکار. به طور اتوماتیک ۳. بصورت ماشینی. با ماشین ۴. از نظر فنی ۵. تصنعی. بی احساس مثال: He performed the move ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. دلبخواه. اختیاری. میلی ۲. اتفاقی. تصادفی. دیمی ۳. خودسرانه. مستبدانه. زوری ۴. مستبد. مطلق. خودکامه. خود رای مثال: He hired and fired employees ar ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. کمبود ۲. نقص. عیب. کاستی. نارسایی ۳. کسری مثال She has vitamin deficiency. او کمبود ویتامین دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بالای {چیزی} قرار دادن. روی {چیزی} گذاشتن مثال: habits which have been superimposed on other habits. عادتهایی که بر روی عادتهای دیگر قرار گرفته اند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مطلقا. کلا. از بیخ و بن ۲. با سردی. از روی بی اعتنایی مثال: "No, " she replied flatly. او با سردی {و از روی بی اعتنایی} جواب داد: نه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مصرانه. سرسختانه مثال: he was adamantly opposed to new taxes. او سرسختانه با مالیاتهای جدید مخالف بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. از دو جهت. از دو لحاظ ۲. دو برابر. دو چندان. مضاعف ۳. دوباره ۴. خیلی. بسیار. زیاد مثال: I was doubly happy to see David and his wife. با دیدن دی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اشک بار. اشک ریزان. {چشمان} گریان. مثال: 'Why are you doing this?' she asked tearfully. او با چشمانی گریان پرسید: چرا داری این کار را می کنی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خود به خودی. خودجوشی. خود انگیحتگی مثال: There is a lack of spontaneity in her performance. در عملکرد او خودجوشی {و خود انگیختگی} وجود ندارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. خیالی. وهمی. غیر واقعی. غلط ۲. فریبنده. گول زننده ۳. ناشی از خطای ادراک مثال: a tense period of illusory peace. یک دوران پر تنش از صلح فریبنده و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی نهایت. بی اندازه مثال: The particles in an atom are infinitely small. ذرات در یک اتم بی نهایت کوچک هستند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. فساد. تباهی ۲. انحطاط. سقوط ۳. {پزشکی} استحاله مثال: His novels are studies of the French society's degeneration. رمانهای او بررسی فساد {و انحطا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. کم هوشی ۲. پیش پا افتادگی ۳. ادم معمولی ۴. معمولی یا متوسط بودن، مثال: The most important characteristic of his poetry is its mediocrity. مهمتری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی چون و چرا. غیر قابل بحث. تردید ناپذیر. مسلم. قطعی مثال: Its most unarguable successes are in the main supporting roles. بیشترین موفقیت های مسلم و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. جنینی. رویانی ۲. اولیه. نخستین. اغازین. ابتدایی مثال: The project is still passing its embryonic stage. طرح هنوز در حال گذشتن از مرحله اولیه و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. لاینفک ۲. غیر قابل انتقال. غیر قابل واگذاری مثال: He maintains that Taiwan has always been an inalienable part of China. او ادعا می کند که تایوا ...