incitement

/ˌɪnˈsaɪtmənt//ɪnˈsaɪtmənt/

معنی: فتنه انگیزی، تحریک، انگیزش، تهییج
معانی دیگر: تحریک، تهییج، انگیزش

جمله های نمونه

1. British law forbids incitement to murder.
[ترجمه ناصر سعدونی] منع - نهی
|
[ترجمه گوگل]قانون بریتانیا تحریک به قتل را ممنوع می کند
[ترجمه ترگمان]قانون انگلیس تحریک به قتل را ممنوع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Interest is an incitement to study.
[ترجمه گوگل]علاقه انگیزه ای برای مطالعه است
[ترجمه ترگمان]سود یک تحریک برای مطالعه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. What you said operated as an incitement on me.
[ترجمه گوگل]اینی که گفتی باعث تحریک من شد
[ترجمه ترگمان]چیزی که شما گفتید به عنوان تحریک روی من عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What an incitement to lust all those press-ups must be.
[ترجمه گوگل]چه تحریکی برای شهوت پرستی باید باشد
[ترجمه ترگمان]چیزی که تحریک به شهوت همه آن ups را تحریک می کند باید باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Incitement to murder, by people living nominally under a country's law, should automatically lead to arrest.
[ترجمه گوگل]تحریک به قتل توسط افرادی که اسماً تحت قوانین یک کشور زندگی می کنند، باید به طور خودکار منجر به دستگیری شود
[ترجمه ترگمان]قتل افرادی که اسما تحت قانون یک کشور زندگی می کنند باید به طور خودکار به دستگیری منجر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Incitement, direct or indirect, must be treated with the full rigour of the law.
[ترجمه گوگل]با تحریک مستقیم یا غیرمستقیم باید با قاطعیت کامل قانون برخورد شود
[ترجمه ترگمان]Incitement، مستقیم یا غیر مستقیم، باید با دقت و دقت کامل این قانون رفتار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nicholas, 2 and Robin, 20, admitted incitement to burglary.
[ترجمه گوگل]نیکلاس 2 ساله و رابین 20 ساله تحریک به دزدی را اعتراف کردند
[ترجمه ترگمان]نیکولاس، ۲ و رابین ۲۰ ساله به تحریک به دزدی اعتراف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Fifthly, pursue incitement excessively, neglect diapason.
[ترجمه گوگل]پنجم، تحریک بیش از حد را دنبال کنید، از دیاپازون غفلت کنید
[ترجمه ترگمان]پنجم، به دنبال تحریک بیش از حد، غفلت و غفلت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Others finger Salman Rushdie's knighthood as an incitement of Muslim outrage.
[ترجمه گوگل]برخی دیگر، شوالیه شدن سلمان رشدی را به عنوان تحریک خشم مسلمانان در نظر می گیرند
[ترجمه ترگمان]دیگران، سلمان رشدی را به عنوان تحریک خشم مسلمانان معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Motivations and incentives are incitement to the action of organization members.
[ترجمه گوگل]انگیزه ها و مشوق ها، محرک عمل اعضای سازمان هستند
[ترجمه ترگمان]انگیزه ها و انگیزه های تحریک به عمل اعضای سازمان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All this may seem like an incitement to profligacy, consistent with Keynes's rather bohemian private life as a charter member of the Cambridge Apostles and the Bloomsbury group.
[ترجمه گوگل]همه اینها ممکن است تحریکی برای ولخرجی به نظر برسد، که با زندگی خصوصی نسبتاً غیرعادی کینز به عنوان عضو منشور حواریون کمبریج و گروه بلومزبری سازگار است
[ترجمه ترگمان]همه اینها ممکن است به گونه ای باشد که به هرزگی ادامه دهد، سازگار با زندگی خصوصی Keynes به عنوان یکی از اعضای charter حواریون کمبریج و گروه بلومزبری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He still faces charges of incitement.
[ترجمه گوگل]او همچنان با اتهام تحریک مواجه است
[ترجمه ترگمان]او هنوز با اتهامات تحریک مواجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He has been summoned to appear in court on charges of incitement to law-breaking.
[ترجمه گوگل]وی به اتهام تحریک به قانون شکنی برای حضور در دادگاه احضار شده است
[ترجمه ترگمان]او برای حضور در دادگاه به اتهام تحریک به شکستن قانون احضار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The government jailed 100 or so of the party's leading members on charges ranging from graffiti-writing to incitement of violence.
[ترجمه گوگل]دولت حدود 100 نفر از اعضای اصلی حزب را به اتهاماتی از گرافیتی نویسی تا تحریک به خشونت زندانی کرد
[ترجمه ترگمان]دولت ۱۰۰ نفر یا از اعضای برجسته حزب را به اتهامات از روی دیوار نوشته ها به تحریک خشونت زندانی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فتنه انگیزی (اسم)
abetment, seduction, instigation, incitement, provocation

تحریک (اسم)
instigation, incitement, persuasion, fret, boil, actuation, stimulation, stimulus, excitation, fomentation, agitation, excitement, animation, inanition, suasion, incitation, snit

انگیزش (اسم)
incitement, provocation, stimulation, animation, motivation, urge, inanition, fillip, incitation

تهییج (اسم)
incitement, fret, excitement, fry, incitation

انگلیسی به انگلیسی

• stirring up, provocation, instigation, stimulation
incitement is the activity of inciting particular behaviour or feelings.

پیشنهاد کاربران

۱. تحریک. برانگیزش ۲. محرک
مثال:
Should an incitement from Satan prompt you?
آیا باید یک تحریک از طرف شیطان شما را برانگیزاند؟
�وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ�
[verb] incite
[noun] incitation , incitement , inciter
[adj. ] inciteful
[فعل] برانگیختن
[اسم] تحریک، تحریک، تحریک کننده
[صفت] تحریک کننده، انگیزشی
تحریک
مانند تحریک مظنونین به ارتکاب جرم از سوی نیروهای پلیس مخفی در حیطه ی دام گستری

بپرس