exemplar


معنی: مثل، نظیر، مثال، نمونه، نسخه، ملاک، سرمشق
معانی دیگر: (شخص یا چیز مستحق تقلید) نمونه، الگو، نوسا، مسطوره، مانند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one worthy to be imitated or studied; model.
مشابه: classic, example, light, model, paragon, type

- The teacher praised her careful drawing and held it up as an exemplar for the other students.
[ترجمه گوگل] معلم نقاشی دقیق او را تحسین کرد و آن را به عنوان نمونه ای برای دانش آموزان دیگر نگه داشت
[ترجمه ترگمان] معلم نقاشی دقیق او را تحسین کرد و آن را برای دانشجویان دیگر سرمشق گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a typical specimen; example.
مشابه: example, illustration, picture, sample, specimen, type

(3) تعریف: an ideal that serves as a pattern; archetype.
مشابه: archetype, classic, light, model, paragon

(4) تعریف: a copy of a text.

جمله های نمونه

1. They viewed their new building as an exemplar of taste.
[ترجمه گوگل]آنها به ساختمان جدید خود به عنوان نمونه ای از سلیقه نگاه می کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها ساختمان جدید خود را مظهر ذوق و سلیقه می دانستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It is an exemplar of a house of the period.
[ترجمه گوگل]نمونه ای از خانه های آن دوره است
[ترجمه ترگمان]این یک نمونه از خانه این دوره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Milt's career is an exemplar of survival in difficult times.
[ترجمه گوگل]حرفه میلت نمونه ای برای بقا در زمان های دشوار است
[ترجمه ترگمان]شغل milt یک نمونه از بقا در زمان های دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. For high risk junctions increasing exemplar risk is associated with an increase in the amount of information described.
[ترجمه گوگل]برای اتصالات پرخطر افزایش ریسک نمونه با افزایش مقدار اطلاعات توصیف شده همراه است
[ترجمه ترگمان]برای اتصالات با خطر بالا، افزایش ریسک بیشتر با افزایش مقدار اطلاعات توصیف شده در ارتباط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was an exemplar of dedication, a hero who never lost his humanness.
[ترجمه گوگل]او نمونه ای از فداکاری بود، قهرمانی که هرگز انسانیت خود را از دست نداد
[ترجمه ترگمان]او یک نوع فداکاری بود، یک قهرمان که ارزش خود را از دست نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His own career is an exemplar of survival in the face of absurdity as well as adversity.
[ترجمه گوگل]حرفه خود او نمونه ای برای بقا در مواجهه با پوچی و همچنین ناملایمات است
[ترجمه ترگمان]شغل او مثالی از بقا در مواجهه با پوچی و بدبختی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Perhaps the exemplar of this surrealist categorical imperative was Antonin Artaud.
[ترجمه گوگل]شاید نمونه این امر مقوله ای سوررئالیستی آنتونین آرتو بود
[ترجمه ترگمان]شاید نمونه این imperative surrealist surrealist آنتوان Artaud بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Exemplar assessments could be made available for students to study in order to give guidance on what is expected.
[ترجمه گوگل]می‌توان ارزیابی‌های نمونه‌ای را در اختیار دانش‌آموزان قرار داد تا بتوانند در مورد آنچه انتظار می‌رود راهنمایی کنند
[ترجمه ترگمان]ارزیابی های Exemplar را می توان برای دانش آموزان فراهم کرد تا به منظور راهنمایی در مورد آنچه مورد انتظار است، مطالعه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As a Catholic and exemplar civil servant he acted as adviser to and mediator between the government and the Catholic Church authorities.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک کارمند دولتی کاتولیک و نمونه، او به عنوان مشاور و میانجی بین دولت و مقامات کلیسای کاتولیک عمل کرد
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک کارمند کاتولیک و سرمشق، به عنوان مشاور و میانجی میان دولت و مقامات کلیسای کاتولیک عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I was becoming the very exemplar of the fool in love.
[ترجمه گوگل]من داشتم الگوی احمق های عاشق می شدم
[ترجمه ترگمان]من تبدیل به یک احمق عشق در عشق شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And the negative exemplar shows stronger effect on the positive target than on the negative one.
[ترجمه گوگل]و مثال منفی تأثیر قوی تری بر هدف مثبت نسبت به هدف منفی نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]و سرمشق منفی، تاثیر قوی تری بر روی هدف مثبت نسبت به منفی نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is an exemplar of success.
[ترجمه گوگل]او الگوی موفقیت است
[ترجمه ترگمان]او مظهر موفقیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But he wished to be an exemplar in these things he could not get on.
[ترجمه گوگل]اما او آرزو داشت در این چیزهایی که نمی توانست سرمشق باشد
[ترجمه ترگمان]اما دلش می خواست این چیزها را به یاد بیاورد که نمی توانست از آن استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One exemplar of this approach is Simon Johnson of the Massachusetts Institute of Technology.
[ترجمه گوگل]یکی از نمونه های این رویکرد سایمون جانسون از موسسه فناوری ماساچوست است
[ترجمه ترگمان]یک نمونه از این روش، سایمون جانسون از موسسه فن آوری ماساچوست می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مثل (اسم)
adage, proverb, example, instance, maxim, exemplar

نظیر (اسم)
match, make, tally, exemplar, like, analogue

مثال (اسم)
saying, proverb, saw, example, instance, exemplar, parable, exemplum, apologue, praxis

نمونه (اسم)
example, instance, exemplar, parable, exemplum, progenitor, precedent, piece, breadboard, sample, model, specimen, module, paradigm, typicality

نسخه (اسم)
issue, exemplar, prescription, copy, version

ملاک (اسم)
support, ground, reason, criterion, proof, exemplar, pattern, sample, landowner, landlord, landholder

سرمشق (اسم)
example, instance, exemplar, pattern, fugleman, sample, model

تخصصی

[حسابداری] الگوی مورد قبول اشخاصی که بر اساس پارادایم عمل می کنند

انگلیسی به انگلیسی

• model, example, pattern; copy
an exemplar is a typical example of a group or class of things; a formal word.
an exemplar is also someone or something that is considered to be so good that they should be copied or imitated; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : exemplify
✅️ اسم ( noun ) : example / exemplar / exemplification
✅️ صفت ( adjective ) : exemplary
✅️ قید ( adverb ) : exemplarily
مثال زدنی
مثال نوعی، نمونه بارز، سرمشق: چیزی که ارزش تلمّذ و تأسّی دارد.
اقتباس
نمونه منفرد ( روانشناسی )
نسخه اصلی
معیار، شاخص

بپرس