nullity

/ˈnʌlɪti//ˈnʌlɪti/

معنی: عدم، پوچی، صفر، بطلان، بی اعتباری، نیستی
معانی دیگر: ابطال، الغا، لغو شدگی، بی ارزش شدگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: nullities
(1) تعریف: the condition or quality of being or amounting to nothing; nothingness; invalidity.
مشابه: nonentity

(2) تعریف: that which is null or invalid, esp. something without legal force or validity.

جمله های نمونه

1. Besides this ground for nullity, other grounds traditionally have been applied even to marriages performed in the church.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این زمینه برای بطلان، دلایل دیگری به طور سنتی حتی در مورد ازدواج هایی که در کلیسا انجام می شود نیز اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این زمینه برای بطلان، سایر زمینه ها به طور سنتی حتی برای ازدواج های انجام شده در کلیسا اعمال شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Her mouth, a nullity, a bland smear of beige on cream enamel.
[ترجمه گوگل]دهان او، پوچ، لکه ملایم رنگ بژ روی مینای کرم
[ترجمه ترگمان]دهانش، یک لکه قهوه ای، یک لکه کوچک بژ رنگ بژ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The judge's order was a nullity and no effective variation was made of the earlier flawed order of the justices.
[ترجمه گوگل]دستور قاضی باطل بود و هیچ گونه تغییر مؤثری در دستور معیوب قبلی قضات ایجاد نشد
[ترجمه ترگمان]حکم قاضی بطلان بود و هیچ تغییر موثری از نظم ناقص قضات دادگاه صورت نگرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The effect of a decree of nullity, broadly speaking, is that the marriage is treated as if it had never existed.
[ترجمه گوگل]تأثیر حکم بطلان، به طور کلی، این است که با ازدواج به گونه ای رفتار می شود که گویی هرگز وجود نداشته است
[ترجمه ترگمان]اثر یک حکم بطلان که به طور گسترده بیان می شود این است که ازدواج طوری رفتار می شود که انگار هرگز وجود نداشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In literature, vulgarity is preferable to nullity, just as grocer's port is preferable to distilled water.
[ترجمه گوگل]در ادبيات، ابتذال بر باطل ارجح است، همچنان كه بندر بقال بر آب مقطر ارجح است
[ترجمه ترگمان]در ادبیات، پستی نسبت به بطلان ترجیح داده می شود، درست همان طور که درگاه خواربار بر آب مقطر ترجیح داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The air cooler is designed of nullity fin oval stainless steel bellows tube bank replacing conventional fin tube bank.
[ترجمه گوگل]کولر هوا از بانک لوله دم کن بیضی شکل فولاد ضد زنگ باله پوچ طراحی شده است که جایگزین بانک لوله پره معمولی می شود
[ترجمه ترگمان]خنک کننده هوا از نوع بطلان بر روی لوله های فولادی ضد زنگ بیضی شکل با جایگزین کردن ساحل معمولی لوله باله طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The air cooler is designed of nullity fin oval stainless steel bellows tube bank replacing conventional fin tube bank. It is a technological innovation designing and manufacturing of The air cooler.
[ترجمه گوگل]کولر هوا از بانک لوله دم کن بیضی شکل فولاد ضد زنگ باله پوچ طراحی شده است که جایگزین بانک لوله پره معمولی می شود این یک نوآوری تکنولوژیکی در طراحی و ساخت کولر هوا است
[ترجمه ترگمان]خنک کننده هوا از نوع بطلان بر روی لوله های فولادی ضد زنگ بیضی شکل با جایگزین کردن ساحل معمولی لوله باله طراحی شده است این یک طراحی نوآوری تکنولوژیکی و تولید خنک کننده هوا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An unobjective being is a nullity — an un - being.
[ترجمه گوگل]یک موجود غیر عینی یک باطل است - یک موجود غیر
[ترجمه ترگمان] یه \"unobjective\" یه \"nullity\" - ه - یه موجود - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Nullity of company establishment is a law system to resolve formation with flaws.
[ترجمه گوگل]بطلان تأسیس شرکت یک نظام قانونی برای رفع تشکیل با نقص است
[ترجمه ترگمان]nullity تاسیس شرکت یک سیستم قانونی برای حل و فصل تشکیل با کاستی ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The decision of the committee can now be regarded as a nullity.
[ترجمه گوگل]رای کمیته هم اکنون می تواند باطل تلقی شود
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر تصمیم کمیته می تواند به عنوان یک بطلان تلقی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Looking at the way the Commission had construed the rules, the House decided that the determination was a nullity.
[ترجمه گوگل]با نگاهی به روشی که کمیسیون قوانین را تفسیر کرده بود، مجلس تصمیم گرفت که این تصمیم باطل است
[ترجمه ترگمان]با نگاه به روشی که کمیسیون قوانین را تعبیر کرده بود، مجلس تصمیم گرفت که این تصمیم بطلان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The appellant's construction of successor in title was the correct one and the decision by the F. C. C. was a nullity.
[ترجمه گوگل]ساختن جانشین در عنوان توسط تجدیدنظرخواه صحیح بود و تصمیم F C C باطل بود
[ترجمه ترگمان]ساخت appellant در عنوان جانشین، یک تصمیم صحیح و تصمیم طرف اف بود ج ج یک بطلان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It did not refer specifically to the grounds upon which the nullity of a public limited company might be ordered.
[ترجمه گوگل]به طور خاص به دلایلی که ممکن است بر اساس آن حکم بطلان شرکت سهامی عام صادر شود، اشاره نشده است
[ترجمه ترگمان]آن به طور خاص به دلایلی که بطلان یک شرکت محدود عمومی را ممکن است سفارش داده شود اشاره نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In particular, the mythology was coming to be regarded as history - the first step towards trivialization and eventual nullity.
[ترجمه گوگل]به ویژه، اسطوره‌شناسی به عنوان تاریخ در نظر گرفته می‌شد - اولین گام به سوی بی‌اهمیت‌شدن و در نهایت باطل شدن
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، این اساطیر به عنوان تاریخ در نظر گرفته می شد - اولین گام به سوی trivialization و بطلان نهایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عدم (اسم)
loss, absence, lack, deficiency, shortage, naught, nullity, inexistence, want, inexistency, nihility, non-availability, nonentity

پوچی (اسم)
absurdity, vanity, futility, frivolity, nullity, inanity, vapidity, inefficacy, inefficacity, nihility, vacuity

صفر (اسم)
naught, null, nullity, nothing, anything, aught, zero, nil

بطلان (اسم)
nullity, defeasance, invalidity

بی اعتباری (اسم)
nullity, disparagement, discredit, disfavour, unreliability, disfavor

نیستی (اسم)
naught, nullity, inexistence, nothing, need, inexistency

تخصصی

[حقوق] بطلان، بی اعتباری
[ریاضیات] درجه ی پوچی، بعد فضای پوچ، پوچی

انگلیسی به انگلیسی

• stat of being null; invalidity; nothingness

پیشنهاد کاربران

۱. ابطال. بی اعتباری. فقدان اعتبار قانونی ۲. بطلان ازدواج. باطل شمردن ازدواج ۳. پوچی. بی معنایی
مثال:
And what they invoke besides Him is nullity
و آنچه آنها غیر از خدا طلب می کنند پوچی است.
...
[مشاهده متن کامل]

The decision of the committee can now be regarded as a nullity.
تصمیم کمیسیون الان می تواند فاقد اعتبار قانونی تلقی بشود.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : nullify
✅️ اسم ( noun ) : nullity / nullification
✅️ صفت ( adjective ) : null
✅️ قید ( adverb ) : _
بطلان مطلق قراداد
nullity ( ریاضی )
واژه مصوب: پوچه
تعریف: بُعد پوچ فضای ( null space ) یک تبدیل خطی
فسخ
تهی بودگی

بپرس