belligerence

/bəˈlɪdʒərəns//bəˈlɪdʒrəns/

معنی: جنگ، تجاوز، محاربه، کج خلقی
معانی دیگر: جنگ و ستیز، مخاصمه، در حال جنگ بودن، جنگجویی، ستیهندگی، ستیزگرایی، جنگ گرایی، رزمجویی، پیکارجویی، اهل جنگ و دعوا بودن، جنگ خویی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a very aggressive or hostile attitude; warlike nature.

- His belligerence toward his stepfather frightened his mother, who feared the two would come to blows.
[ترجمه گوگل] خصومت او با ناپدری‌اش، مادرش را ترسانده بود، او می‌ترسید که این دو با هم درگیر شوند
[ترجمه ترگمان] belligerence به طرف ناپدری او، مادرش را به وحشت انداخت، زیرا می ترسید که مبادا این دو نفر با هم دست و پنجه نرم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an act of war or hostility, or the carrying on of war; warfare.
مشابه: aggression, hostility

جمله های نمونه

1. Her increasing belligerence alienated her from her old friends.
[ترجمه گوگل]جنگ طلبی فزاینده او او را از دوستان قدیمی اش بیگانه کرد
[ترجمه ترگمان]کج خلقی و کج خلقی او را از دوستان قدیمی خود دور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He could be accused of passion, but never belligerence.
[ترجمه گوگل]او را می توان به اشتیاق متهم کرد، اما هرگز به جنگ طلبی
[ترجمه ترگمان]او ممکن است متهم به شور و هیجان باشد، اما هرگز با خودش دعوا نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. But at the moment, he could feel belligerence rising.
[ترجمه گوگل]اما در حال حاضر، او می‌توانست احساس کند که جنگ طلبی در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]اما در آن لحظه احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Pyongyang's belligerence provides an opportunity to fundamentally attract Beijing to the allies'position.
[ترجمه گوگل]جنگ طلبی پیونگ یانگ فرصتی را فراهم می کند تا اساساً پکن را به سمت موقعیت متحدان جذب کند
[ترجمه ترگمان]جنگ پیونگ یانگ فرصتی را برای جذب اساسی پکن به موقعیت متفقین فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His reputation for savagery and belligerence is nothing but a myth.
[ترجمه گوگل]شهرت او به وحشی گری و جنگ طلبی افسانه ای بیش نیست
[ترجمه ترگمان]شهرت او به وحشیگری و جنگ هیچ چیزی جز یک افسانه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Belligerence and identity are basic attributes and relations of the WTO system.
[ترجمه گوگل]جنگ طلبی و هویت از ویژگی ها و روابط اساسی سیستم سازمان تجارت جهانی است
[ترجمه ترگمان]هویت و هویت، ویژگی های اساسی و روابط سیستم سازمان تجارت جهانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Thatcher revolution reasserted the wartime values of belligerence, stoicism, chauvinism and repression.
[ترجمه گوگل]انقلاب تاچر ارزش‌های جنگ‌طلبی، رواقی‌گرایی، شوونیسم و ​​سرکوب را در دوران جنگ تکرار کرد
[ترجمه ترگمان]انقلاب تاچر مقادیر زمان جنگ را در زمان جنگ، مانند تحمل، تعصب، تعصب مذهبی و سرکوب، برجای گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These verbs all refer to allaying another's anger, belligerence, discontent, or agitation . To.
[ترجمه گوگل]این افعال همگی به رفع خشم، جنگ طلبی، نارضایتی یا تحریک دیگران اشاره دارند به
[ترجمه ترگمان]این افعال همگی به عصبانیت، جنگ، نارضایتی، یا آشفتگی اشاره می کنند به
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But there was fear there, shrouded by some with belligerence, hidden by others with courtesy.
[ترجمه گوگل]اما ترسی در آنجا وجود داشت که توسط برخی با جنگ طلبی پوشانده شده بود، توسط برخی دیگر با ادب پنهان شده بود
[ترجمه ترگمان]اما ترس بر او چیره شده بود و بعضی از آن ها با غرور و ادب پوشیده شده بودند و دیگران با ادب و نزاکت از او پنهان شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A single incident suggests a great deal about Hennepinhis prudery, his belligerence, his sensitivity.
[ترجمه گوگل]یک حادثه واحد حاکی از نکات زیادی در مورد احتیاط هنپین، جنگ طلبی و حساسیت اوست
[ترجمه ترگمان]یک حادثه واحد، مقدار زیادی را در مورد Hennepinhis prudery، belligerence، و حساسیت او نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For now, however, there isn't any particular mood of belligerence in Dalian, where the former Varyag sits dockside within view of an Ikea store and the site of a new Sam's Club.
[ترجمه گوگل]با این حال، در حال حاضر، هیچ حالت خاصی از جنگ طلبی در دالیان وجود ندارد، جایی که واریاگ سابق در کنار اسکله و در منظره فروشگاه ایکیا و سایت باشگاه جدید سام قرار دارد
[ترجمه ترگمان]اما فعلا هیچ حالت خاصی از جنگ در دالیان وجود ندارد، جایی که the سابق بر روی یک فروشگاه Ikea و محل یک باشگاه سام جدید ایستاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Again, we turn to the past f firmness, but no belligerence, and by no belligerence.
[ترجمه گوگل]باز هم به استحکام گذشته می رویم، اما نه جنگ طلبی، و نه جنگ طلبی
[ترجمه ترگمان]دوباره، ما به ثبات و ثبات گذشته نگاه می کنیم، ولی کج خلقی نیست، و با هیچ کج خلقی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These policies are, in turn, aggravating hostilities and allowing the Bush administration to justify its belligerence.
[ترجمه گوگل]این سیاست ها به نوبه خود، تشدید خصومت ها و این امکان را به دولت بوش می دهد تا جنگ طلبی خود را توجیه کند
[ترجمه ترگمان]این سیاست ها، به نوبه خود، خصومت را تشدید کرده و به دولت بوش اجازه می دهد تا جنگ خود را توجیه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Japan's troubles with its neighbours are still vexed by past belligerence.
[ترجمه گوگل]مشکلات ژاپن با همسایگانش هنوز به دلیل جنگ طلبی های گذشته آزاردهنده است
[ترجمه ترگمان]مشکلات ژاپن با همسایگان خود هنوز از هر جنگ دیگری ناراحت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جنگ (اسم)
battle, fight, anthology, analects, war, warfare, belligerence, scrap, varia

تجاوز (اسم)
violation, offense, attack, assault, belligerence, infringement, encroachment, transgression, belligerency, overrun

محاربه (اسم)
battle, combat, war, warfare, belligerence

کج خلقی (اسم)
tiff, funk, belligerence, irritability, distemper, tantrum, petulance, petulancy

انگلیسی به انگلیسی

• warlike attitude, aggressiveness; hostility
belligerence is the quality of being hostile and aggressive.

پیشنهاد کاربران

خصومت. دشمنی. ستیزه جویی
مثال:
And if you cease [your belligerence]
و اگر شما از خصومت و دشمنی خود دست بردارید.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : belligerent / belligerence / belligerency
صفت ( adjective ) : belligerent
قید ( adverb ) : belligerently
belligerence ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: ستیزه‏جویی
تعریف: داشتن تمایلات خصمانه یا جنگجویانه
جنگ ستیزی

بپرس