nearness


نزدیکی، شباهت، همانندی، خست

جمله های نمونه

1. He was suddenly aware of his nearness.
[ترجمه گوگل]ناگهان متوجه نزدیکی خود شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان متوجه نزدیکی او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I bought my house because of its nearness to the office where I work.
[ترجمه گوگل]من خانه ام را به دلیل نزدیک بودن به دفتری که در آن کار می کنم خریدم
[ترجمه ترگمان]به خاطر نزدیک شدن به دفتر کارم، خونه - م رو خریدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They lost the nearness of the first months of their marriage.
[ترجمه گوگل]آنها نزدیکی ماه های اول ازدواج خود را از دست دادند
[ترجمه ترگمان]نخستین ماه های زناشویی خود را از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His nearness eclipsed all other sensations.
[ترجمه گوگل]نزدیکی او همه احساسات دیگر را تحت الشعاع قرار داد
[ترجمه ترگمان]نزدیکی او بیش از حد احساسات دیگر را تحت الشعاع قرار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Envying fallen sticks from his nearness to their state.
[ترجمه گوگل]حسادت چوب های افتاده از نزدیکی او به حالت خود می چسبد
[ترجمه ترگمان]Envying از نزدیکی خود به حالت خود در آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Once his very nearness would have set her a - tremble.
[ترجمه گوگل]هنگامی که نزدیکی او می توانست او را به لرزه درآورد
[ترجمه ترگمان]یه بار نزدیک بود به لرزه بیفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nearness or distance seems more and more meaningless.
[ترجمه گوگل]نزدیکی یا دوری بیش از پیش بی معنا به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که فاصله یا فاصله بی معنی و بی معنی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His nearness unsettled her even more; why could not he sIt'somewhere else.
[ترجمه گوگل]نزدیکی او بیشتر او را ناآرام کرد چرا او نمی تواند جای دیگری باشد
[ترجمه ترگمان]نزدیکی او حتی بیش از پیش او را پریشان کرده بود، چرا او نمی توانست جای دیگری برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A 3 land parcel, in nearness piece area only mountain massif park area, scenery joy person.
[ترجمه گوگل]یک قطعه زمین 3، در نزدیکی منطقه قطعه تنها کوه منطقه پارک توده، مناظر شادی فرد
[ترجمه ترگمان]یک بسته زمینی ۳ متری تنها محل پارک و منطقه پارک و لذت مناظر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There is another aspect of His nearness. It is very intimate and close relationship with him.
[ترجمه گوگل]یک جنبه دیگر از قرب او وجود دارد این رابطه بسیار صمیمی و نزدیک با او است
[ترجمه ترگمان]احساس دیگری از نزدیکی او وجود دارد رابطه صمیمی و صمیمی با او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. First, we propose two kinds of algorithms, the nearness measure and the majority rule, to aggregate the expert's individual fuzzy evaluations into a group fuzzy preference relation.
[ترجمه گوگل]اول، ما دو نوع الگوریتم، اندازه گیری نزدیکی و قانون اکثریت را پیشنهاد می کنیم تا ارزیابی های فازی فردی متخصص را در یک رابطه ترجیح فازی گروهی جمع آوری کنیم
[ترجمه ترگمان]اول، دو نوع الگوریتم، مقیاس نزدیکی و قانون اکثریت را پیشنهاد می کنیم تا ارزیابی های فازی انفرادی را به یک رابطه اولویت فازی گروهی تبدیل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. All the while I was acutely aware of her nearness.
[ترجمه گوگل]در تمام این مدت من به شدت از نزدیکی او آگاه بودم
[ترجمه ترگمان]در تمام مدتی که به شدت از نزدیک بودن او آگاه بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But the dreadfulness of the sounds was intensified by the horrifying nearness of those agonised voices.
[ترجمه گوگل]اما وحشتناک بودن صداها با نزدیکی هولناک آن صداهای غمگین تشدید شد
[ترجمه ترگمان]اما این صدا با فاصله ترسناک آن صداها آمیخته به وحشت شدیدتر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The capital was the scene of great agitation over the nearness of the enemy.
[ترجمه گوگل]پایتخت صحنه آشوب شدید بر سر نزدیکی دشمن بود
[ترجمه ترگمان]پایتخت در نزدیکی دشمن صحنه هیجان و هیجان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• closeness, state of being near; degree of proximity

پیشنهاد کاربران

نزدیکی، قرب
مثال:
As [a means of attaining] nearness to Allah and the blessing of the apostle
به عنوان اسبابی برای دستیابی به قرب و نزدیکی به خدا و دعای خیر رسول
قرب
نزدیکی، قرابت

بپرس