پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٧,٠٢٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

تجاوز کردن، ابتدا حمله کردن مثال: So should anyone aggress against you, assail him پس هر که بر شما تجاوز کرد بر او بتازید و حمله ور شوید. �فَمَنِ اع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. حمله کردن. حمله ور شدن. تاختن ۲. به باد {انتقاد، سوال و غیره} گرفتن ۳. روی {سر کسی} ریختن. هجوم آوردن به مثال: So should anyone aggress against yo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وقت شناسی مثال: Say, they are timekeeping signs for the people and [for the sake of] hajj. بگو آنها نشانه های وقت شناسی برای مردم و برای حج است. �ق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گناهکارانه، باگناه مثال: In order to eat up a part of the people’s wealth sinfully. تا قسمتی از اموال مردم را گناهکارانه بخورید. � لِتَأْکُلُوا فَر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معین. موعود. مقرر شده مثال: Until the offering reaches its [assigned] place تا پیشکش {قربانی} به مکان معین خود برسد. �حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. {خوراکی} شریک شدن ۲. شرکت جستن. شرکت کردن ۳. حاکی بودن از. نشان {از چیزی} داشتن مثال: Such shall partake of what they have earned, and Allah is sw ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هیجان انگیز کردن. جذاب تر کردن. جالب تر کردن. جلوه بیشتری دادن به. زینت دادن مثال: Worldly life has been glamorized for the faithless. زندگی و حیات ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. دچار تشنج کردن ۲. دچار تشنج شدن. تشنج پیدا کردن ۳. اشفته کردن. دچار اشوب کردن. متشنج کردن. به هم ریختن ۴. لرزاندن. به لرزه در اوردن. تکان دادن. زی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مخفف �something� چیزی، یک چیزی، چیزی، قدری، مثال: For those who prefer sth a little more energetic there are also some other activities. برای کسانی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. نفرت انگیز. مشمئز کننده. مهوع ۲. {فیزیک}رانشی. دافع مثال: Warfare has been prescribed for you, though it is repulsive to you. جنگ و محاربه برای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. اهانت آمیز ۲. شنیع. زشت. شرم آور ۳. وحشتناک. تکان دهنده ۴. عجیب و غریب. نامعمول. غیر متعارف. خارق العاده. ۵. نامعقول. گزاف مثال: Say, it is an ou ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گناهکاری، خطا کاری، معصیت مثال: But their sinfulness outweighs their profit. اما معصیت و گناه آن از سود و منفعتش سنگین تر است. �وَإِثْمُهُمَا أَکْب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مخلوط کردن. قاطی کردن ۲. مخلوط شدن. قاطی شدن. درآمیختن مثال: And if you intermingle with them. و اگر با آنها در آمیختید. �وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خون قاعدگی. طمث. عادت زنانه مثال: They ask you concerning [intercourse during] menses. از تو درباره آمیزش جنسی در دوران عادت زنانه سوال می کنند. �و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. نسنجیده. بی تامل ۲. به حساب نیامده. ناقابل. بی اهمیت مثال: Allah will not take you to task for what is unconsidered in your oath خدا شما را برای س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. ترک کردن. کنار گذاشتن. دست کشیدن از ۲. برای ترک {چیزی} قسم خوردن ۳. با قسم انکار کردن ۴. قسم دروغ خوردن. شهادت دروغ دادن مثال: For those who fors ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. اظهار ندامت کردن. توبه کردن. استغفار کردن ۲. {از مذهب یا عقیده سیاسی خود} روی گردان شدن. نفی کردن. انکار کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اصلاح مثال: If they desire reconcilement اگر آنها خواهان اصلاح باشند. �إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قابل فسخ، ابطال پذیر مثال: revocable divorce maybe only twice. طلاق قابل فسخ و ابطال پذیر تنها دو بار ممکن است. �الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ� {آیه اشاره ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

علم هواشناسی، مبحی تحولات جوی مثال: Meteorology is the science of the weather. هواشناسی علم آب و هوا است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. نگهداری. حفظ. ابقا ۲. {روانشناسی} یادداری. یادسپاری ۳. {پزشکی} احتیاس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مغرضانه. موذیانه. از روی سوء نیت مثال: And do not retain them maliciously و آنها را مغرضانه و از روی سوء نیت نگه ندارید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تجدید فراش کردن. دوباره ازدواج کردن ۲. دوباره ازدواج کردن با مثال: Do not hinder them from remarrying their husbands. مانع آنها نشوید از دوباره ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیمان، نامزدی، نامزد کردن، نامزد مثال: But do not make troth with them secretly. با آنها مخفیانه و در نهان نامزدی نکنید. �وَلَٰکِنْ لَا تُوَاعِدُو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. مرفه. پولدار ۲. در وضعیت خوب ۳. خوشبخت مثال: The well - off according to his capacity مرفه بر حسب توانایی اش �وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ �

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

صرف نظر کردن از. منصرف شدن از. خود را محروم کردن از مثال: Unless they forgo it مگر آنکه آنها از آن صرف نظر کنند. �إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

لطف. فضل. بخشش. مهربانی. بزرگواری مثال: So do not forget graciousness among yourselves. پس فضل و بخشندگی را در میان خود فراموش نکنید. �وَلَا تَنْس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. سواره ۲. نصب شده. کار گذاشته شده مثال: Then [pray] on foot or mounted پس پیاده یا سواره نماز بخوانید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. {زن} مطلقه. بیوه ۲. {مرد} بیوه ۳. جدا. منفک. مجزا. بی ارتباط ۴. بی خبر. بی اطلاع مثال: For the divorced women و برای زنان مطلقه و بیوه �وَلِلۡمُط ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{و} سپس، {و} در پی آن. {و} به دنبال آن، که پس از آن مثال: Whereupon Allah said to them, die. و سپس خدا به آنها گفت بمیرید. �فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چند برابر مثال: That He may multiply it for him several fold. که او {خدا} آن را برای او چند برابر افزایش دهد. �فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عبرانی، یهودی، اسرائیلی، کلیمی، عبرانی. بنی اسرائیل مثال: Have you not regarded the elite of the Israelites after Moses? آیا به برگزیدگان بنی اسرائی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در انجیل �شاول� در قرآن �طالوت� مثال: Allah has appointed Saul as king for you. خداوند طالوت را به عنوان یک پادشاه برای شما برگزید. �إِنَّ اللَّهَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سفره ماهی مثال: a manta ray can do somersault. یک سفره ماهی می تواند پشتک و معلق بزند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بسیار. بی اندازه. فوق العاده مثال: He said indeed Allah has chosen him over you, and enhanced him vastly او گفت: براستی الله او را بر شما برگزیده و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. {مربوط به} آسیا ۲. اهل آسیا. آسیایی مثال: The Asiatic Cheetahs or the Iranian Cheetahs mostly live in Iran. یوزپلنگهای آسیایی یا یوزپلنگ ایرانی ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسم خاص مذکر، هارون برادر موسی مثال: And the House of Aaron اهل بیت و خاندان هارون �و ءال هارون�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جالوت مثال: They said, We have no strength today against Goliath and his troops. آنها گفتند ما امروز توانایی رویارویی جالوت و لشکریانش را نداریم. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برپادارنده، نگهدارنده، زنده نگهدارنده، قیوم مثال: Allah - there is no god except Him – is the Living one, the All - sustainer الله، خدایی جز او نیست. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

خواب آلودگی. چًرت مثال: Neither drowsiness befalls him nor sleep نه خواب آلودگی و نه خواب برای او اتفاق نمی افتد. �لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مداری ۲. جاده کمربندی Her orbital speed must be a few hundred meters per second. سرعت مداری او باید چند صد متر در ثانیه باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صداقت. شرافت. درستی مثال: Rectitude has become distinct from error. درستی از گمراهی متمایز و مشخص شده است. �قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تکذیب کردن. انکار کردن. رد کردن مثال: So one who disavows fake deities پس هر کس خدایان دروغین را تکذیب کند. �فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خدا، الهه، رب النوع مثال: So one who disavows fake deities پس هر کس خدایان دروغین را تکذیب کند. �فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بریدگی، شکستگی. گسست. گسیختگی مثال: For which there is no breaking که در آن هیچ گسیختگی و گسستی نیست. � لَا انْفِصَامَ لَهَا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شوکه ، متحیر ، مات و مبهوت مثال: There at the faithless one was dumbfounded. از آن بابت آن کافر متحیر و مبهوت مانده بود. � فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{خون} پلاکت مثال: Blood is made up of red cells, white cells and platelets floating in plasma. خون از گلوبول قرمز، گلوبول سفید و پلاکتهای شناور در پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رگبار. باران تند مثال: A downpour strikes it, leaving it bare بارانی تند به آن بخورد و آن را عریان رها کند. {بشورد و ببرد} �فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. جبران کردن ۲. تاوان دادن. خسارت پرداختن ۳. کفاره دادن مثال: And it will atone for some of your misdeeds. و آن پاره ای از گناهانتان را جبران خواه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. آشفته. پریشان ۲. دیوانه ۳. دیوانه وار مثال: Deranged by the devil’s touch {کسی که} بوسیله تماس شیطان آشفته و دیوانه {است} �الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ...