wrathful

/ˈrɒθfəl//ˈrɒθfəl/

معنی: خشمگین، سترگ، عصبانی، غضبناک، برانگیخته، قهر الود، تلافی دراورده
معانی دیگر: غضب آلود، خشم آلود، شرزه، کینه جویی کردن، تلافی کردن، تلافی دراوردن، عشق یاکینه خود را اشکارکردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: wrathfully (adv.), wrathfulness (n.)
• : تعریف: full of, displaying, or prompted by wrath.
مشابه: angry, furious, indignant, livid

- The girl's wrathful father threatened to kill the man.
[ترجمه گوگل] پدر خشمگین دختر، مرد را تهدید به قتل کرد
[ترجمه ترگمان] پدر خشمگین دختر تهدید کرد که مرد را بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. wrathful clouds
ابرهای خشم آلود،ابرهای غران

2. wrathful gods
خدایان خشمگین

3. a wrathful lion
شیر شرزه

4. Massive curtains of rain clattered down from wrathful skies, and the streets were full of swishing Audis and Mercedes.
[ترجمه گوگل]پرده های عظیم باران از آسمان خشمگین فرو ریخت و خیابان ها مملو از آئودی ها و مرسدس های هیاهو بود
[ترجمه ترگمان]پرده های بزرگ باران از آسمان عصبانی سرازیر شد و خیابان ها پر از swishing و مرسدس و مرسدس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A creature once feared a wrathful god. Records of its existence date bake hundreds of years.
[ترجمه گوگل]زمانی موجودی از خدای خشمگین می ترسید سوابق تاریخ وجود آن صدها سال است
[ترجمه ترگمان]موجودی که روزگاری از یک خدای خشمگین می ترسید اداره تاریخ این تاریخ صدها سال براش درست می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mike clench his hand with a wrathful spark in his eyes.
[ترجمه گوگل]مایک دستش را با جرقه ای خشمگین در چشمانش فشار داد
[ترجمه ترگمان]مایک دستش را با برق خشم در چشمانش گره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The wrathful crowd surged forward. The rascal backed away in fear.
[ترجمه گوگل]جمعیت خشمگین به جلو حرکت کردند راغب از ترس عقب رفت
[ترجمه ترگمان]جمعیت خشمگین به جلو هجوم آوردند این پست فطرت از ترس عقب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A wrathful man stirreth up strife: but he that is slow to anger appeaseth strife.
[ترجمه گوگل]مرد خشمگین نزاع برمی انگیزد، اما کسی که دیر خشمگین است نزاع را آرام می کند
[ترجمه ترگمان]یک مرد خشمگین با خشم به او پرخاش می کند: اما او به خاطر خشم و کش مکش کند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was exceedingly wrathful and struck at Hurstwood, who dodged.
[ترجمه گوگل]او به شدت عصبانی بود و به هرستوود ضربه زد که طفره رفت
[ترجمه ترگمان]خیلی عصبانی شد و ضربه ای به Hurstwood زد که جا خالی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They trembled before the wrathful queen.
[ترجمه گوگل]آنها در برابر ملکه خشمگین می لرزیدند
[ترجمه ترگمان]آن ها پیش از آن که ملکه عصبانی شوند می لرزیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Voracious consumers of fish, sea lions have been the targets of wrathful fishermen in the San Diego area.
[ترجمه گوگل]مصرف کنندگان حریص ماهی، شیرهای دریایی هدف ماهیگیران خشمگین در منطقه سن دیگو بوده اند
[ترجمه ترگمان]voracious کنندگان ماهی، شیره ای دریایی هدف ماهیگیران خشمگین منطقه سن دیگو بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Pour out thine indignation upon them, and let thy wrathful anger take hold of them.
[ترجمه گوگل]خشم خود را بر آنها بپاش، و خشم خشم خود را بر آنان فرا گیرد
[ترجمه ترگمان]خشم خود را بر آن ها بریز و بگذار خشم غضب تو را به چنگ بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Therefore, tell your self there is no needs making yourself wrathful with those things.
[ترجمه گوگل]بنابراین، به خود بگویید که نیازی نیست خود را با آن چیزها عصبانی کنید
[ترجمه ترگمان]بنابراین، به خودتان بگویید که نیازی نیست خودتان را با این چیزها خشمگین کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The caster unleashes the Morrigans on the battleground, coloring the skies red and wrathful.
[ترجمه گوگل]کاستور موریگان ها را در میدان نبرد رها می کند و آسمان را قرمز و خشمگین می کند
[ترجمه ترگمان]The the را به سمت میدان نبرد رها می کند و آسمان را سرخ و خشمگین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خشمگین (صفت)
angry, exasperate, furious, indignant, irate, fierce, wroth, wrathful, rabid, snappish, snuffy

سترگ (صفت)
rough, large, big, huge, wrathful, boisterous

عصبانی (صفت)
mad, feisty, furious, choleric, nervy, frenzied, short-tempered, frenetic, wrathful, nervous, pelting, huffy, maniac, frantic, high-strung, horn-mad, horn-red, red-hot, huffish, wreakful

غضبناک (صفت)
wroth, wrathful, enraged, vehement

برانگیخته (صفت)
excited, hot, wrathful

قهر الود (صفت)
wrathful

تلافی دراورده (صفت)
wrathful

انگلیسی به انگلیسی

• angry, enraged, furious, indignant

پیشنهاد کاربران

خشمگین، عصبانی، غضبناک، برانگیخته، قهر الود،
مثال:
Allah shall be wrathful at him and curse him
خداوند بر او غضبناک خواهد بود و او را لعنت خواهد کرد.
� وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ�
در الهیات به معنی غضب /غضبناک است
قهار

بپرس