fructify

/ˈfrʌktɪfaɪ//ˈfrʌktɪfaɪ/

معنی: میوه دادن، مثمر شدن، بارور ساختن، میوه دار کردن، برومند کردن
معانی دیگر: بار آوردن، پر ثمر شدن، بارور شدن، به نتیجه رسیدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: fructifies, fructifying, fructified
• : تعریف: to produce fruit.
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: fructifier (n.)
• : تعریف: to cause to be fruitful or productive; fertilize.

جمله های نمونه

1. our efforts did not fructify
کوشش های ما به نتیجه نرسید.

2. To observe the bloom and fructify the circumstance of Culture Polygonatum on the Experiment and demonstrate Xishan Polygonatum GAP base of Guizhou province Fenggang county.
[ترجمه گوگل]برای مشاهده شکوفایی و بارور کردن شرایط فرهنگ Polygonatum در آزمایش و نشان دادن پایگاه Xishan Polygonatum GAP در استان Guizhou شهرستان Fenggang
[ترجمه ترگمان]برای مشاهده شکوفه دادن و بهبود وضعیت رشد فرهنگ بر روی آزمایش و نشان دادن پایگاه GAP Polygonatum در استان Guizhou در استان Fenggang
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The bill sew fructify so, underwear in, arrive the market go toward?
[ترجمه گوگل]این لایحه دوختن میوه می دهد، لباس زیر، وارد بازار می شود به سمت؟
[ترجمه ترگمان]این لایحه با لباس زیر، لباس زیر، وارد بازار می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Hotingting:Decorative flowers are generally not fructify.
[ترجمه گوگل]Hotingting: گلهای تزئینی معمولاً میوه نمی دهند
[ترجمه ترگمان]Hotingting: به طور کلی گله ای تزیینی در دسترس نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Is the my ability lucky to fructify national well-known novelist?
[ترجمه Hyouka] آیا استعداد من بخت ( شانس ) این را دارد تا به یک رمان نویس معروف ملی تبدیل شود؟
|
[ترجمه گوگل]آیا توانایی من برای به ثمر نشستن رمان نویس سرشناس ملی خوش شانس است؟
[ترجمه ترگمان]آیا این توانایی من برای fructify رمان نویس معروف است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Bang-the tie fructify a solid one punch to fall on cold Ling Feng's behind and stumble below, but the hands tightly protect the article of brisket and terror it is ordered by a D injure.
[ترجمه گوگل]کراوات یک مشت جامد را بارور می‌کند تا روی پشت لینگ فنگ سرد بیفتد و پایین بیفتد، اما دست‌ها محکم از جنس سینه محافظت می‌کنند و به دلیل جراحت D دستور داده می‌شود
[ترجمه ترگمان]انفجار یک مشت محکم است که در پشت سر او قرار می گیرد و سکندری خوران پایین می افتد، اما دست ها محکم از ماده of و ترور محافظت می کنند و توسط یک دی زخمی سفارش داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You won't get anything without hard work. What you get without hard work will never fructify. Rajinikanth
[ترجمه گوگل]بدون کار سخت چیزی به دست نمی آورید چیزی که بدون کار سخت به دست می آورید هرگز به ثمر نمی رسد راجینیکانث
[ترجمه ترگمان]تو بدون هیچ کار سخت کاری نخواهی کرد کاری که بدون زحمت انجام می دی هرگز بارور نمی شه Rajinikanth
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is important to plant the seed of enterprise in the students and when the time is ripe, the seed would root, blossom, and fructify.
[ترجمه گوگل]کاشت بذر کسب و کار در دانش آموزان مهم است و زمانی که زمان رسید، بذر ریشه می دهد، شکوفا می شود و میوه می دهد
[ترجمه ترگمان]مهم است که بذر فعالیت را در دانش آموزان بکارید و زمانی که زمان رسیده باشد، دانه، شکوفه می کند، شکوفه می کند و شکوفه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But its reflection is each not same. The carrot goes in to be strong and fructify before the pot, putting into the boiled water, it become soft, become weak.
[ترجمه گوگل]اما بازتاب آن هر کدام یکسان نیست هویج داخل قابلمه می رود تا قوی شود و میوه بدهد، در آب جوشیده قرار داده، نرم می شود، ضعیف می شود
[ترجمه ترگمان]اما انعکاس آن هم یک سان نیست این هویج می تواند قوی باشد و قبل از این که گلدان به آب جوش آید، نرم شود، نرم شود، نرم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When you grow up, your love will bloom and fructify.
[ترجمه گوگل]وقتی بزرگ شدی، عشقت شکوفا می شود و بارور می شود
[ترجمه ترگمان]وقتی بزرگ بشی عشق تو شکوفه میده و بارور میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is in him a desire to touch reality, to embrace the earth and fructify the field of the world.
[ترجمه گوگل]در او میل به لمس واقعیت، به آغوش کشیدن زمین و بارور کردن مزرعه جهان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در او اشتیاق برای لمس واقعیت وجود دارد، زمین را در آغوش می کشد و زمین را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Walnut trees pass over the winter, blossom out, fructify under the rigorous weather conditions.
[ترجمه گوگل]درختان گردو در زمستان می گذرند، شکوفا می شوند، در شرایط آب و هوایی سخت بارور می شوند
[ترجمه ترگمان]درخت های گردو از زمستان می گذرند و در شرایط آب و هوای سخت شکوفه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میوه دادن (فعل)
bear, fruit, fructify

مثمر شدن (فعل)
fructify

بارور ساختن (فعل)
fructify

میوه دار کردن (فعل)
fructify

برومند کردن (فعل)
fructify

انگلیسی به انگلیسی

• make fruitful; produce fruit, bear fruit

پیشنهاد کاربران

۱. بار دادن. ثمر دادن. به بار نشستن. بارور شدن ۲. به ثمر رسیدن. به نتیجه رسیدن ۳. حاصلخیز کردن. بارور کردن ۴. به ثمر رساندن
مثال
Look at its fruit as it fructifies and ripen
به میوه آن هنگامی که بار می دهد و می رسد بنگرید.
�انْظُرُوا إِلَی ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَیَنْعِهِ�

بپرس