پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٧,٠٢٠
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مرموز. اسرار آمیز. رازورزانه ۲. محرمانه. سری ۳. خاص. اختصاصی. خصوصی مثال: some of his predictions are so esoteric that only a few of his followers ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. عموما ۲. معمولا ۳. در تداوم عام مثال: The President of Korea is popularly elected every five years. رئیس جمهور کره عموما هر پنج سال یکبار انتخاب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. خودخواهی. خود پرستی. خودبینی. خودپسندی ۲. منم منم کردن. منیت. لاف زنی مثال: Egotism is the source and summary of all faults and miseries. خودخوا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

�fungi� به معنی قارچ ها صورت جمع �fungus� به معنی قارچ است. مثال: Antibiotics are chemicals produced naturally by fungi to kill their rivals. آنتی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از نظر دستوری . به لحاظ دستوری مثال: The sentence is grammatically correct, but doesn't sound natural. جمله به لحاظ گرامری و دستوری درست است، اما ط ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ادغام. یکی شدن مثال: It is the merging of our self with divinity that is the lesson and purpose of our spiritual path and all of our faith traditions ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. زنده کردن. احیا کردن ۲. دوباره بکار انداختن. از نو رواج دادن مثال: In the Christian Bible story, Lazarus is resurrected four days after his death. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱. فرمان. حکم ۲. منشور ۳. مجوز. پروانه. امتیاز ( نامه ) ۴. اساس نامه ۵. ( وسیلة نقلیه ) کرایه. اجاره ۶. دربست. دربستی ۷. فرمان ( چیزی را ) صادر کردن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( روانشناسی ) ناخود اگاه، ۲. نیمه اگاه، ۳. ضمیر ناخودآگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهربان، رئوف. دلسوز. دل رحم مثال: Oh your brother is a really soft - hearted person. اوه برادر شما واقعا یک انسان مهربان و دل رحمی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

احمق مثال: Oh you pity soft - headed! اوه بیچاره ی احمق!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. خونسرد ۲. بی رحم. بی احساس. سنگدل ۳. بی رحمانه. ظالمانه. فجیع ۴. خودسرانه ۵. سرمایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهاجر، درون کوچ مثال: New York has a large number of immigrants. نیویورک تعداد زیادی مهاجر دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صنعتی مثال: an industrialized country. یک کشور صنعتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. عمومی. همگانی ۲. کلی ۳. رایج. شایع. ۴. گسترده مثال: Use of this drug is now fairly generalized. الان استفاده از این دارو نسبتا رایج و شایع است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

ضربة روحی خورده، دچار ضربه ی روحی ( شده ) مثال: They were all traumatized girls who had scape from the house. آنها هه دخترانِ دچار ضربه روحی شده ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. متولد. زاده ۲. بوجود آمده. شکل گرفته ۳. مادرزاد. مادرزادی ۴. ( در ترکیب ) – زاده. – زاد. تبار ۵. مقدر. ( به اقتضای ) سرنوشت مثال: Where were you b ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. نیروی تازه نفس ۲. امداد ۳. ( مسابقه ) دوی امدادی ۴. ( دستگاه ) تقویت کننده، رله، ۵. بازپخش. رله ۶. بازپخش کردن. رله کردن ۷. بازگو کردن. نقل کردن م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صلیب شکسته ( نشان آلمان نازی ) مثال: He has a swastika tattoo on his arm. او یک خالکوبی صلیب شکسته بر روی بازو اش دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. ( مشکل و غیره ) حل نشده. بر طرف نشده ۲. ( راز و سر ) ناگشوده، در پرده ابهام مانده، کشف نشده مثال: A series of unsolved murders on the island has r ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. برتری جو ۲. برتری جویانه مثال: He became a casual white supremacist. او {تبدیل به} یک سفید پوستِ برتری جویِ بی قید شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. شیطان ۲. جن ۳. دیو ۴. روح شیطانی ۵. ( مجازی ) تخم جن، بد جنس ۶. ( عامیانه ) خوره ی . . . ۷. قهار ۸. پشتکار دار. سخت کوش، خستگی ناپذیر ۹. شیطانی. ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اختلال. کژکاری مثال: So many of his colleagues had childhood horror stories of family dysfunction, chaos, addiction, crime. بسیاری از هم کارهای او د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با این همه. با وجود این. مع هذا. با این حال مثال: She knew her father would not agree, but she begged him nonetheless. او می دانست که پدرش موافقت نخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. فروشنده مواد مخدر ۲. آدم سمج. پر رو مثال: When a drug pusher offered the Los Angeles youngster $100 to peddle drugs, Jack refused. وقتی یک فروشند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. عمل گرا ۲. واقع بین مثال: The successful teacher is invariably a pragmatist and a realist. یک معلم موفق همواره یک {معلم} عمل گرا و واقع بین است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نوشکفته. نوخاسته. نوپا مثال: their budding relationship came to an abrupt end. رابطه ی نوپای آنها به یک پایان ناگهانی رسید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازاریابی تلفنی. فروش تلفنی مثال: He found a telemarketing work. او یک کار بازاریابی تلفنی پیدا کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱. بیداری ۲. آگاهی. اطلاع. وقوف ۳. برانگیزیش مثال: The awakening of hope across much of the so - called Third World. برانگیزشِ امید سرتاسرِ بیشترِ { ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. سخت گرفتن به ۲. محدودیت. مضایقه ۳. سهم. قسمت ۴. خدمت. دوره مثال: What I thought might be a six - month stint in Mumbai stretched to six years. آن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( مرد ) نامزد مثال: Her fianc� left her. . نامزدش او را ترک کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. خالکوبی کرده ۲. خالکوبی شده مثال: The tattooed man, a self - styled true American vigilante, shoots him in revenge for 9/11. مرد خالکوبی کرده، و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خودخوانده، مدعی، به زعم خود مثال: The tattooed man, a self - styled true American vigilante, shoots him in revenge for 9/11. مرد خالکوبی کرده، و به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سپربلا. بلاگردان مثال: People are looking for scapegoat. مردم در جستجوی سپربلا و بلاگردان هستند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. حذف کردن ۲. پاک کردن. محو کردن. زدودن مثال: His name is expunged in every place where it appeared in the document. اسم او از هر جای سند که وارد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صیانت ذات مثال: Self - preservation mean: the act or process of guarding or protecting oneself from injury, harm, or destruction. صیانت ذات یعنی: ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. بدنام. آبرو رفته ۲. از اعتبار افتاده. بی اعتبار. باطل شده مثال: His son is already thoroughly discredited. پسرش همین حالا هم کاملا بدنام و بی اعت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( کوهنوردی ) فرود با طناب مثال: They learned to rappel down a cliff. آن ها یاد گرفتند که از یک صخره با طناب فرود بیایند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. هیولایی. غول پیکری ۲. چیز نفرت انگیز یا زشت مثال: To defeat a monstrosity as big as Bin Ladenism, you needed this group effort. برای شکست دادن یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مجاهد. مبارز مثال: He caught the public attention as a crusader against corruption. او به عنوان یک مبارز و مجاهد علیه فساد، توجه عموم را به خود جلب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ازارگرانه. سادیستی ۲. آزارگر. سادیست مثال: He took sadistic pleasure in taunting the boy. او از ریشخند کردن پسر لذت سادیستی و آزارگرایانه می برد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انزجار. تنفر. نفرت. بیزاری مثال: He killed 3. 000 innocent people, and that filled the Muslim world with horror and revulsion. او ۳۰۰۰ انسان بی گناه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. کاردانی. مهارت ۲. دانش. آگاهی مثال: we have the know - how and we can take the lesson we’ve learned from the fight against global jihad. ما مهارت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تشریفاتی، ( مربوط به ) جشن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. تحریک کردن. وادار کردن ۲. باعث شدن. راه انداختن مثال: They were using the internet to Instigate violence among American Muslims. آنها از اینترنت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لباس زیر مثال: I had to strip down my underwear for my medical examination. من مجبور بودم لباس زیرم را برای معاینه پزشکی ام دربیاورم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. حق رای ( در انتخابات ) ۲. پروانه. جواز. اجازه ۳. امتیاز ۴. نمایندگی. نمایندگی فروش ۵. ( ورزش ) امید تیم ۶. ( حقوقی ) معافیت. مصونیت ۷. ( بیمه ) فر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

الجزایر مثال: Algeria is a rather big country in the north of Africa. الجزایر یک کشور نسبتا بزرگ در شمال آفریقا است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرقه گرایی مثال: He condemned religious sectarianism. او فرقه گرایی مذهبی را محکوم کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قومیت مثال: He said his ethnicity had not been important to him. او گفت قومیت او برای او مهم نبوده است.