پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٧,٠٠٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. از نظر زمانی. بر حسب تاریخ ۲. از لحاظ سن واقعی یا زمانی مثال: the messages are ordered chronologically پیغام ها بر حسب تاریخ مرتب شده اند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. اعیان و اشراف ۲. مقام اعیانی. مقام اشرافی مثال: he was raised to the peerage . او به یک مقام اعیانی و اشرافی ترفیع یافته بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرباز گارد مثال: a rank of guardsmen. یک صف از سربازهای گارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. خدمت وظیفه ۲. سربازگیری. احضار به خدمت مثال the issue of conscription was a particularly difficult one . موضوع سربازگیری و خدمت وظیفه یک موضوع فو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

تمرکز زدایی مثال: a surge in support for decentralization. یک موج در حمایت برای تمرکز زدایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گانگستر. تبهکار مثال: the mobsters removed their enemies. گانگسترها دشمنانشان را کشتند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بازسازی کردن ۲. تغییر دادن. دگرگون کردن. تجدید سازمان کردن مثال: it is impossible, at this remove, to reconstruct the accident غیرممکن است، در ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( کاغذ ) سنباده ۲. سنباده زدن مثال: rough the surface with sandpaper. با کاغذ سمباده سطح را زمخت و زبر کن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. لالایی ۲. زمزمه مثال: the sound of Brahms's lullaby صدای لالایی براهام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. دیوانگی ۲. ( حقوقی ) جنون ۳. حماقت مثال: there was a strain of insanity in the family در خانواده یک رگه از جنون و دیوانگی وجود داشت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. صندلی دسته دار ۲. مبل / ۱. اهل حرف. بی عمل. دور از عمل. غیر عملی ۲. کتابی. روی کاغذ. در عالم حرف ۳. راحت طلبانه مثال: he settled into an armchair ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. رسوب. ته نشین ۲. لِرد ۳. لای مثال: sediment settles at the bottom رسوب در پایین ته نشین می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( رنگ مو ) شرابی. خرمایی مثال: the blue dress set off her auburn hair لباس آبی، {رنگ موی} خرمایی و شرابی اش را تقویت می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. ضربدری. متقاطع ۲. به طور ضربدری. به حالت متقاطع / ۱. شبکه ۲. همدیگر را قطع کردن. ۳. قطع کردن. ایجاد شبکه کردن ۴. ضربدر زدن. با ضربدر علامت گذاشتن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وفادارانه. باوفاداری. صادقانه مثال: he served his party loyally according to his lights او با وفاداری مطابق با شناختش به حزبش خدمت کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( غذا ) شاهانه. حسابی مثال: he treated her to a slap - up lunch او زن را به یک نهار شاهانه و حسابی مهمان کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روان درمانی مثال: We used suggestion, a method inspired by the psychotherapy we saw in this cases, ما از تلقین استفاده کردیم، با روان درمانی {که} در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. دشوار. سخت. پیچیده ۲. مشکل آفرین. مسئله ساز ۳. نامعین. نامعلوم. غیر قابل پیش بینی مثال: That is slightly problematic for me because I work in HIV. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. متحد ۲. مشترک مثال: My mother works in a consolidated farm. مادرم در یک مزرعه مشترک کار می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. استحکام. تحکیم. تثبیت. تقویت ۲. ادغام مثال: The two tribes succeeded in defending their lands through consolidation of forces. دو قبیله در دفاع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فربه. چاق مثال: Your daughter is too obese, she should get some exercise. دخترت خیلی چاق شده. او باید کمی ورزش کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ( بیماری ) بومی ۲. شایع. رایج. هر روزی. همیشگی ۳. بیماری بومی مثال: These plants are endemic to this region. این گیاهان بومی این منطقه هستند. Be ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. عملی. معقول ۲. ممکن. امکان پذیر. محتمل. شدنی ۳. قابل قبول. باور کردنی مثال: Do you think it is feasible for America to start war against Iran? فکر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. درست. بدرستی ۲. بحق. بجا مثال: Your expectations are very high and quite rightly so. انتظارات شما خیلی عالی و همچنین کاملا درست و بجا است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. تا. تا اینکه ۲. به جای. به جای این که مثال: The party's policies were based on prejudice rather than on any coherent ideology. سیاستهای حزب بر اس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. تکثر. چندگانگی ۲. آیین کثرت. کثرت گرایی. چندگرایی ۳. تعدد مقام. تعدد شغل مثال: They are committed to democracy, human rights and pluralism. آنها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. کثرت گرا ۲. کثرت گرایانه ۳. متکثر. چندگانه مثال: We don’t let pluralist intellectuals join the group. ما اجازه نمی دهیم روشنفکران کثرت گرا و پلور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. تعدد. کثرت. تکثیر. چندگانگی ۲. اکثریت نسبی ۳. تعدد مقام. تعدد شغل مثال: He defeated the incumbent governor by a large plurality. او فرماندار وقت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. مشتاق. خواهان. راغب. با انگیزه ۲. با انگیزه ی. با علت ِ مثال: I am so motivated to win the game. من خیلی مشتاق و راغب هستم که بازی را ببرم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نیکوتین مثال: some tobaccos have a lot of tar and nicotine. برخی تنباکوها جرم و نیکوتین زیادی دارند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. مهم نیست! ۲. ناراحت نباش! ۳. ولش کن! مثال: Don’t cry my love! Never mind! گریه نکن عشق من! مهم نیست! ناراحت نباش!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. رایزن. مشاور ۲. معلم. مربی مثال: they believed that each young man needed a mentor آنها بر این عقیده بودند که هر مرد جوانی نیاز به یک معلم و مربی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایجاد مصونیت. ایمن سازی، ایجاد ایمنی در موجود زنده با تزریق پادتن مثال: The disease was stopped in its tracks by immunization programs. این بیماری ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بدون سکنه، خالی از سکنه مثال: The Island is presently uninhabited. جزیره در حال حاضر خالی از سکنه است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مسدود کردن. بند آوردن. بستن ۲. کند کردن، سد راه شدن مثال: The police arrested him for obstructing the highway. پلیس او را بخاطر مسدود کردن بزرگرا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بزرگراه مثال: My car gets 53 miles per gallon in the city and 58 miles on the expressway. مصرف ماشین من در شهر ۵۳ مایل و در بزرگراه ۵۸ مایل برای هر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تفنگ شکاری، تفنگ ساچمه ای مثال: The gang tried to rob the bank using a shotgun. باند تبهکار سعی کرد با استفاده از تفنگ شکاری از بانک سرقت کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( خانه و غیره ) زدن، دزدی کردن از، دستبرد زدن به، خالی کردن مثال: Two teenagers burglarized the office. دو تا نوجوان به دفتر دستبرد زدند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به اشتباه، به غلط، از روی ناآگاهی، ندانسته مثال: He says they mistakenly believed the standard licenses they held were sufficient. او می گوید آنها ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیار مثال: cucumber seed can be sown in May. بذر خیار می توانند در ماه می کاشته بشوند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. انسجام. نظم منطقی. پیوستگی ۲. یکپارچگی. وحدت ۳. چسبندگی ۴. ( فیزیک ) همدوسی مثال: his thoughts lack sufficient coherence. افکارش فاقد انسجام و ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ضد گلوله مثال: The police all wear bullet–proof vest under their shirts. همة افراد پلیس زیر پیراهن خود جلیقة ضدگلوله می پوشند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. نظام قبیله ای ۲. قبیله گروی مثال: His argument was that multi - party systems encourage tribalism. استدلال او این بود که سیستم های چند حزبی، نظا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لگن خاصره مثال: Take care not to tilt your pelvis forward. مراقب باش لگن خاصره ات را به سمت جلو کج نکنی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

فوق العاده. بی اندازه. خیلی. بسیار مثال: any mention of sexual matters embarrassed him tremendously هرگونه ذکر مسائل جنسی فوق العاده او را خجالت زده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. تقویت کردن ۲. استحکام بخشیدن مثال: She supplied facts to reinforce her argument. او برای تقویت کردن استدلالش حقایق را عرضه کرد. They reinforced ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. شپش ۲. ( عامیانه ) آدم پست مثال: The louse then feeds by sucking the fish's blood. این شپش سپس با مکیدن خون ماهی تغذیه می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شپش ها {جمع کلمه louse به معنی شپش است} مثال: Flies, lice, rats, foxes and cockroaches can all be described as vermin. مگس ها، شپش ها، موش ها، روباه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. متخاصم. در حال جنگ ۲. ستیزه جو، ناسازگار ۳. مخالف با یکدیگر. مغایر با هم مثال: After two years of fighting, the warring countries have initiated p ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فعال ساز، فعال کننده مثال: Thus, at low concentrations, calcium is an activator of the enzyme. بنابراین، در غلظت های پایین، کلسیم یک فعال کننده آنزی ...