withering

/ˈwɪðərɪŋ//ˈwɪðərɪŋ/

معنی: افسرده، مخرب، خراب کننده، پژمرده
معانی دیگر: خراب کننده، مخرب، افسرده، پژمرده

جمله های نمونه

1. She reserved her most withering scorn for journalists.
[ترجمه زباری] او اهانت آمیزترین متلک هایش را برای روزنامه نگاران نگه می دارد.
|
[ترجمه گوگل]او پژمرده ترین تحقیر خود را برای روزنامه نگاران حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]او most خود را برای روزنامه نگاران حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Deborah Jane's mother gave her a withering look.
[ترجمه گوگل]مادر دبورا جین نگاهی پژمرده به او انداخت
[ترجمه ترگمان]مادر Deborah، نگاه پژمرده او را به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The old values are withering away in a new society.
[ترجمه زباری] ارزش های باستانی در جامعه کنونی در حال زوال تدریجی هستند.
|
[ترجمه گوگل]ارزش های قدیمی در جامعه ای جدید در حال از بین رفتن هستند
[ترجمه ترگمان]ارزش های قدیمی در جامعه جدید پژمرده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She gave him a withering look.
[ترجمه گوگل]نگاهی پژمرده به او انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاهی خشک به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He made a withering attack on government policy.
[ترجمه زباری] او حمله ( انتقاد ) حقارت آمیزی به سیاست دولت اعمال کرد.
|
[ترجمه گوگل]او به سیاست دولت حمله کرد
[ترجمه ترگمان]او به سیاست دولت حمله withering کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A withering look from his wife silenced him.
[ترجمه زباری] نگاه تحقیر آمیز همسرش، او را ساکت کرد.
|
[ترجمه گوگل]نگاه پژمرده همسرش او را ساکت کرد
[ترجمه ترگمان]نگاه پژمرده همسرش او را ساکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Momentarily they lift her world beyond its withering perimeter.
[ترجمه گوگل]لحظه ای دنیای او را فراتر از محیط پژمرده اش می برند
[ترجمه ترگمان]لحظه ای بعد، لحظه ای بعد، لحظه ای بعد، لحظه ای بعد، لحظه ای مکث کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ideology of inclusion is withering away, to be replaced by a revival of survival-of-the-fittest capitalism.
[ترجمه گوگل]ایدئولوژی گنجاندن در حال از بین رفتن است، تا با احیای سرمایه داری بقای بهترین جایگزین جایگزین شود
[ترجمه ترگمان]ایدیولوژی گنجاندن آن پژمرده می شود و جایگزین بقای survival می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He did, however, curtail his withering critique.
[ترجمه گوگل]با این حال، او انتقاد پژمرده خود را کاهش داد
[ترجمه ترگمان]با این حال، او انتقاد پژمرده او را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The daily firings produced by the withering economy offered loopholes of opportunity for a young man who kept his eyes open.
[ترجمه زباری] اخراج های روز به روز ناشی از اقتصاد رو به زوال، روزنه ای از فرصت را برای جوانی باز نمود که همیشه در کمین نشسته بود.
|
[ترجمه گوگل]اخراج‌های روزانه ناشی از اقتصاد رو به زوال، روزنه‌های فرصتی را برای مرد جوانی که چشمانش را باز نگه می‌داشت، ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]برکناری روزانه مردم از این اقتصاد پژمرده، نقاط ضعف فرصت را برای یک مرد جوان که چشمانش را باز نگه می داشت، ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Just withering thrash grooves that shoot past in a punch-drunk blur, leaving their peers way behind.
[ترجمه گوگل]فقط شیارهای thrash پژمرده که در حالتی تاری از کنار هم عبور می کنند و همتایان خود را پشت سر می گذارند
[ترجمه ترگمان]فقط grooves thrash پژمرده می شوند که با یک تاری punch از گذشته می گذرند و همتایان خود را پشت سر می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I gazed up at the withering contrail.
[ترجمه زباری] به دود جت که در حال پخش شدن بود خیره ماندم.
|
[ترجمه گوگل]به کنترول پژمرده خیره شدم
[ترجمه ترگمان]به the خشک نگاه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Rotten had also adopted an increasingly withering view of his colleagues.
[ترجمه زباری] راتن نیز دیدگاه به شدت تحقیر آمیز نسبت به همکارانش اتخاذ کرده بود.
|
[ترجمه گوگل]راتن همچنین دیدگاهی فزاینده در مورد همکارانش را اتخاذ کرده بود
[ترجمه ترگمان]Rotten همچنین دیدگاه پژمرده و فزاینده ای از همکارانش را به خود اختصاص داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She rose, threw one withering look at Cranston and followed the others out.
[ترجمه زباری] او از جای برخاست، نگاهی تحقیر آمیز به کرانستن ون انداخت و به دنبال سایرین خارج شد.
|
[ترجمه گوگل]او بلند شد، یک نگاه پژمرده به کرانستون انداخت و بقیه را دنبال کرد
[ترجمه ترگمان]از جا برخاست، به کرنستن نگاه کرد و بقیه را دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افسرده (صفت)
gloomy, depressed, glum, pensive, hypochondriac, cheerless, dejected, downhearted, broody, downbeat, heartless, low-spirited, withering, heavy-hearted, saturnine, woebegone

مخرب (صفت)
mortal, destructive, wrecking, withering

خراب کننده (صفت)
ruinous, withering, devastative, spoiling

پژمرده (صفت)
withered, sere, sad, pale, withering, sear, droopy, faded, languorous

انگلیسی به انگلیسی

• wilting, fading; causing someone to be ashamed (as with a look of scorn)
a withering look or remark is intended to make the person it is directed at feel ashamed or stupid.

پیشنهاد کاربران

مثلا : a withering look رو میشه ترجمه کرد: نگاه بدجور
. She gave me a withering look
شماتت بار
سرزنش آمیز ( نگاه ) ؛ شدید
– She threw a withering glance at him
– Her mother gave her a withering look
– He made a withering attack on government policy
تحقیر آمیز
سرزنش آمیز، تحقیرآمیز
شرط باطل در قراردادها

بپرس