reachable

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of reach.
متضاد: unapproachable

جمله های نمونه

1. The farm is only reachable by car.
[ترجمه گوگل]مزرعه فقط با ماشین قابل دسترسی است
[ترجمه ترگمان]مزرعه فقط با اتومبیل قابل دسترسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The capital is reachable in less than an hour by plane.
[ترجمه گوگل]با هواپیما در کمتر از یک ساعت به پایتخت می رسید
[ترجمه ترگمان]پایتخت در کم تر از یک ساعت با هواپیما قابل دسترسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They had not been reachable when they were phoned in the night!
[ترجمه گوگل]وقتی شب با آنها تماس گرفته شد، قابل دسترسی نبودند!
[ترجمه ترگمان]آن ها هنگامی که در شب با تلفن تماس گرفته بودند قابل دسترسی نبودند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Atop Victoria Peak, reachable via a funicular, are great views as well as Peak Tower, a shopping complex.
[ترجمه گوگل]بر فراز قله ویکتوریا، که از طریق فونیکولار قابل دسترسی است، مناظر عالی و همچنین برج قله، یک مجتمع خرید وجود دارد
[ترجمه ترگمان]پیک ویکتوریا که از طریق یک funicular قابل دسترسی است، دیدگاه های عالی و همچنین برج پیک، یک مجتمع خرید می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An unreachable object may become reachable again.
[ترجمه گوگل]یک شی غیر قابل دسترس ممکن است دوباره قابل دسترسی شود
[ترجمه ترگمان]یک شی غیرقابل دسترس ممکن است دوباره قابل دسترسی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I believe this goal is reachable and understandable.
[ترجمه گوگل]من معتقدم این هدف قابل دسترس و قابل درک است
[ترجمه ترگمان]من معتقدم که این هدف قابل دستیابی و قابل فهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Life has become more hopeful and dreams reachable since joining Amway.
[ترجمه گوگل]از زمان پیوستن به Amway، زندگی امیدوارکننده‌تر شده و رویاها قابل دسترس‌تر شده است
[ترجمه ترگمان]زندگی امیدوار کننده تر شده است و رویاها از زمان پیوستن به Amway قابل دسترسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Is reachable from other OSS applications through an SQL interface.
[ترجمه گوگل]از دیگر برنامه های OSS از طریق رابط SQL قابل دسترسی است
[ترجمه ترگمان]آیا از سایر کاربردهای OSS از طریق رابط SQL در دسترس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Such perfectionism is then supposedly deferred and only reachable in " other dimensions. "
[ترجمه گوگل]چنین کمال گرایی ظاهراً به تعویق افتاده و فقط در "ابعاد دیگر" قابل دستیابی است
[ترجمه ترگمان]چنین perfectionism پس از آن ظاهرا به تعویق می افتد و تنها در \"ابعاد دیگر\" قابل دسترسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The set of reachable objects is the transitive closure of the root set under the points-to relation.
[ترجمه گوگل]مجموعه اشیاء قابل دسترسی بسته شدن متعدی مجموعه ریشه در زیر رابطه نقطه به نقطه است
[ترجمه ترگمان]مجموعه اشیا قابل دستیابی عبارتند از متعدی بودن مجموعه ریشه براساس نقطه - تا رابطه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. 1st page: List (reachable from the parent node, so you can see the list of all the instances of the referenced node).
[ترجمه گوگل]صفحه اول: لیست (قابل دسترسی از گره والد، بنابراین می توانید لیست تمام نمونه های گره ارجاع شده را ببینید)
[ترجمه ترگمان]صفحه اول: فهرست (قابل دسترس از گره والد)، بنابراین می توانید فهرست تمامی موارد گره مرجع را ببینید)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The specified destination is not reachable.
[ترجمه گوگل]مقصد مشخص شده قابل دسترسی نیست
[ترجمه ترگمان]مقصد مشخص شده قابل دسترسی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An adjacent system reachable by traversal of a single subnetwork by a Protocol Data Unit ( PDU ).
[ترجمه گوگل]یک سیستم مجاور که با عبور از یک زیرشبکه واحد توسط یک واحد داده پروتکل (PDU) قابل دسترسی است
[ترجمه ترگمان]یک سیستم مجاور با پیمایش یک subnetwork واحد به وسیله واحد داده پروتکل (PDU)قابل دسترسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. However, goals must be easy to understand and reachable.
[ترجمه گوگل]با این حال، اهداف باید به راحتی قابل درک و قابل دسترس باشند
[ترجمه ترگمان]با این حال، رسیدن به اهداف باید آسان باشد و قابل دسترس باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] قابل دسترس، قابل دسترسی

انگلیسی به انگلیسی

• can be arrived at; obtainable, procurable; lying within an arm's reach

پیشنهاد کاربران

قابل دستیابی؛ قابل دسترسی؛ دسترس پذیر؛ در دسترس؛ قابل حصول؛ حاصل شدنی
قابل دستیابی

بپرس