knack

/ˈnæk//næk/

معنی: مهارت، استعداد، ابتکار، حقه، صدای شلاق، زرنگی، صدای شکستگی
معانی دیگر: فوت و فن، روش، روش انجام کاری، قلق، لم، راه و روش، رمز کار، چیره دستی، هنر، طرح

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an innate talent; facility.
مترادف: ability, aptitude, bent, endowment, facility, flair, gift, propensity, talent
متضاد: ineptitude
مشابه: art, capacity, competence, faculty, forte, hang, inclination, instinct, skill, touch

- She has a knack for getting people to relax and reveal things about themselves.
[ترجمه گوگل] او در وادار کردن مردم به آرامش و افشای چیزهایی در مورد خودشان مهارت دارد
[ترجمه ترگمان] او استعداد جذب افراد برای استراحت و آشکار کردن چیزها را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It takes a while to get the knack of handling horses.
[ترجمه گوگل] مدتی طول می کشد تا مهارت حمل اسب را بدست آورید
[ترجمه ترگمان] مدتی طول می کشد تا مهارت اسب ها به دست آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a labor-saving method.
مترادف: shortcut, trick

جمله های نمونه

1. the knack of doing something
مهارت (یا فوت و فن) انجام چیزی

2. he has a knack of making friends
او در دوست یابی مهارت دارد.

3. it is easy to operate this machine, once you've got the knack of it
وقتی که لم این ماشین را به دست بیاوری،کار کردن با آن برایت آسان خواهد شد.

4. my typewriting used to be good, but recently i've lost the knack
ماشین نویسی من خوب بود ولی اخیرا مهارت خود را از دست داده ام.

5. He has an unerring knack of saying the wrong thing.
[ترجمه گوگل]او استعداد اشتباهی در گفتن چیزهای اشتباه دارد
[ترجمه ترگمان]اون مهارت زیادی برای گفتن یه چیز اشتباه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some people seem to have a knack for making money.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد برخی افراد در کسب درآمد مهارت دارند
[ترجمه ترگمان]برخی افراد به نظر می رسد استعداد کسب پول را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had the unhappy knack of making enemies in the party.
[ترجمه گوگل]او استعداد بدی داشت که در حزب دشمن ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]او مهارت بدش را در این جشن به وجود آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She has a knack of making friends.
[ترجمه احسان] او استعداد دوست پیدا کردن دارد.
|
[ترجمه گوگل]او در دوست یابی مهارت دارد
[ترجمه ترگمان] اون استعداد درست کردن دوستاش رو داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He has a knack of saying the wrong thing.
[ترجمه گوگل]او در گفتن اشتباه مهارت دارد
[ترجمه ترگمان]استعداد اشتباه گفتن را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The company has acquired an unhappy knack of slipping on banana skins .
[ترجمه گوگل]این شرکت استعداد ناخوشایندی از سر خوردن روی پوست موز به دست آورده است
[ترجمه ترگمان]شرکت در اثر لیز خوردن پوست موز، مهارت زیادی به دست آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is a knack in tying ropes together.
[ترجمه گوگل]در بستن طناب ها به هم مهارت وجود دارد
[ترجمه ترگمان] توی بستن طناب مهارت خاصی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Making omelettes isn't difficult, but there's a knack to it.
[ترجمه گوگل]درست کردن املت کار سختی نیست، اما یک مهارت در آن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]املت درست کردن سخت نیست، اما مهارت در آن وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. "I have a knack for making friends, you know," she added meaningfully.
[ترجمه گوگل]او با معنی اضافه کرد: "من در دوست یابی مهارت دارم، می دانید "
[ترجمه ترگمان]او به طرز معنی داری افزود: \" من مهارت پیدا کردن دوستانم را دارم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Making omelets isn't difficult, but there's a knack to it.
[ترجمه گوگل]درست کردن املت کار سختی نیست، اما یک مهارت در آن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]املت درست کردن کار مشکلی نیست، اما مهارت در آن وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He has an uncanny knack of being able to see immediately where the problem lies.
[ترجمه گوگل]او استعداد عجیبی دارد که می تواند بلافاصله ببیند مشکل کجاست
[ترجمه ترگمان]او استعداد عجیبی دارد که بتواند فورا ببیند مشکل کجاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهارت (اسم)
skill, craft, address, agility, dexterity, proficiency, ingenuity, adroitness, deftness, artfulness, workmanship, knack, expertness

استعداد (اسم)
susceptibility, aptitude, capacity, amplitude, art, liability, verve, brilliance, tendency, ingenuity, shift, turn, talent, flair, gift, caliber, aptness, property, knack, genius, faculty, predisposition

ابتکار (اسم)
shift, imagination, invention, contraption, improvisation, shebang, lash-up, industry, authorship, novation, initiative, originality, knack, gumption, resource

حقه (اسم)
intake, shift, trick, foul play, bob, hob, flam, knack, hocus, pompon, monkeyshine

صدای شلاق (اسم)
knack

زرنگی (اسم)
promptitude, sleight, knack

صدای شکستگی (اسم)
knack

تخصصی

[ریاضیات] مهارت، فن

انگلیسی به انگلیسی

• special skill, ability; crackle; gist, feel, hang
if you have the knack of doing something, you are able to do it, although other people may find it difficult.

پیشنهاد کاربران

عادت ( در انجام کاری )
a skill or an ability to do something easily and well
فوت کوزه گری، علم استادی و خبرگی، لِم کار. ریزه کاری هایی که در اثر تجربه زیاد و مهارت بالای استاد بدست آید، مهارت، استعداد، نبوغ
a knack for remembering faces
...
[مشاهده متن کامل]

She has the knack of making people feel comfortable
Synonyms
bent
skill

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/knack
مهارت یا توانایی ذاتی - > ( talent = استعداد )
تبحر
مهارت
- قریحه ذاتی a natural talent
- ذوق flair
- مهارت خاص a special skill
- استعداد درونی an innate talent
- توانایی ذاتی a natural ability
- aptitude
noun
[singular] : an ability, talent, or special skill needed to do something — usually for or of
They have a knack for telling interesting stories.
Once you get the knack of riding a bicycle [=once you learn how to ride a bicycle], you'll never lose it.
...
[مشاهده متن کامل]

You have a knack of writing. If i were as patient as you are to write this much, i had already left the country

ذوق
means ability - skill
knack = know how
قلق، لم، راه و روش، مهارت

بپرس