prostration

/praˈstreɪʃn̩//prɒˈstreɪʃn̩/

معنی: درماندگی، بخاک افتادن، دمر بودن
معانی دیگر: سجود، سجده، ذلت، درماندگی (رجوع شود به: prostrate)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: severe physical or emotional exhaustion.

(2) تعریف: the act of prostrating or the state of being prostrated.

جمله های نمونه

1. There may be marked nervous excitement and prostration.
[ترجمه گوگل]ممکن است هیجان عصبی و سجده مشخصی وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]شاید هیجان عصبی و سستی وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The amount of nervous excitement, and consequent prostration, exhaustion, and disorder they cause is fearful.
[ترجمه گوگل]میزان هیجان عصبی و در نتیجه سجده، خستگی و بی نظمی که ایجاد می کنند، ترسناک است
[ترجمه ترگمان]میزان هیجان عصبی و خستگی ناشی از خستگی و هرج و مرج موجب ترس و وحشت آن ها می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Prostration comes in spells, unlike Arsenicum where it is continuous.
[ترجمه گوگل]سجده بر خلاف آرسنیک که مستمر است به صورت طلسم می آید
[ترجمه ترگمان]Prostration به شکل افسون ها در می آید، بر خلاف arsenicum که پیاپی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After her initial prostration, Constanze proved remarkably resilient, and began to demonstrate her innate capacity for organization.
[ترجمه گوگل]کنستانزی پس از سجده اولیه خود به طرز قابل توجهی انعطاف پذیر بود و شروع به نشان دادن ظرفیت ذاتی خود برای سازماندهی کرد
[ترجمه ترگمان]پس از prostration اولیه او، کنستانتسه بسیار انعطاف پذیر شد، و شروع به نشان دادن ظرفیت ذاتی خود برای سازمان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Arise from the depression and prostration in which circumstances have kept you - Rise to a new life!
[ترجمه گوگل]از افسردگی و سجده ای که شرایط تو را در آن نگه داشته است برخیز - به زندگی جدید برخیز!
[ترجمه ترگمان]از افسردگی و سستی که در آن شرایط شما را نگه می دارد - به یک زندگی جدید برسید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Heat exhaustion ( or heat prostration ) : Response of the Body to excessive heat.
[ترجمه گوگل]گرمازدگی (یا سجده گرما): واکنش بدن به گرمای زیاد
[ترجمه ترگمان]گرمازدگی (یا ضعف گرما): واکنش بدن به گرمای بیش از حد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was a general prostration of business after the war.
[ترجمه گوگل]سجده عمومی تجارت بعد از جنگ بود
[ترجمه ترگمان]بعد از جنگ کلی کار و کاسبی راه انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The commander's prostration demoralized his men.
[ترجمه گوگل]سجده فرمانده باعث تضعیف روحیه مردانش شد
[ترجمه ترگمان]درماندگی فرمانده افراد خود را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ceremonial prostration is part of Muslim prayer.
[ترجمه گوگل]سجده تشریفاتی جزء نماز مسلمانان است
[ترجمه ترگمان]سستی ceremonial بخشی از نماز اسلام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The small property all has slight of nervous prostration disease.
[ترجمه گوگل]مال کوچک همگی بیماری سجده عصبی مختصری دارد
[ترجمه ترگمان]این املاک کوچک همگی دارای ضعف اعصاب خرد شده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Meanwhile, it has an outstanding effect for nervous prostration, cardiovascular diseases, masculine sexual dysfunction and gynecopathy .
[ترجمه گوگل]ضمناً برای سجده های عصبی، بیماری های قلبی عروقی، اختلالات جنسی مردانه و بیماری های زنان تأثیر بسزایی دارد
[ترجمه ترگمان]در عین حال، تاثیر قابل توجهی برای سستی عصبی، بیماری های قلبی عروقی، بدکاری جنسی مردانه و gynecopathy دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Two of the runners collapsed in a state of prostration.
[ترجمه گوگل]دو نفر از دوندگان در حالت سجده به زمین افتادند
[ترجمه ترگمان]دو نفر از دوندگان در حالت خستگی فرو رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Influenza is characterized by fever, myalgia, headache, pharyngitis, cough and prostration.
[ترجمه گوگل]آنفولانزا با تب، میالژی، سردرد، فارنژیت، سرفه و سجده مشخص می شود
[ترجمه ترگمان]بیماری Influenza تب، سردرد، سردرد، سرفه، سرفه و سستی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The sickness is characterized by sudden onset, coughing, dyspnea, fever, prostration, and rapid recovery.
[ترجمه گوگل]این بیماری با شروع ناگهانی، سرفه، تنگی نفس، تب، سجده و بهبودی سریع مشخص می شود
[ترجمه ترگمان]بیماری با هجوم ناگهانی، سرفه، سرفه، تب، سستی، و بهبود سریع مشخص می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درماندگی (اسم)
inability, prostration, insolvency, insolvence

بخاک افتادن (اسم)
prostration

دمر بودن (اسم)
prostration

انگلیسی به انگلیسی

• exhaustion; act of lying flat on the ground; complete surrender; falling face down onto the ground

پیشنهاد کاربران

فروماندگی ( اسم ) : خستگی مفرط جسم یا روان
به حرکت سجده در انگلیسی میگن prostration
prostration
خستگی جسمی زیاد
خضوع
تسلیم
اطاعت

بپرس