temporal

/ˈtempərəl//ˈtempərəl/

معنی: جسمانی، عرفی، دنیوی، موقتی، غیر روحانی، زمانی، وابسته به گیجگاه، شقیقهای، زودگذرفانی
معانی دیگر: این جهانی، ناسوتی، گذرا، زود گذر، پایان پذیر، زمانمند، زمانگیر، گیجگاهی، وابسته بگیجگاه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: temporally (adv.), temporalness (n.)
(1) تعریف: of or concerning time.
مترادف: time

(2) تعریف: lasting for only a relatively short time; temporary; transitory.
مترادف: brief, ephemeral, evanescent, fugitive, transient, transitory
متضاد: eternal, everlasting, lasting, permanent
مشابه: fleeting, impermanent, temporary

(3) تعریف: of or concerning life or affairs in this world; worldly.
مترادف: worldly
متضاد: spiritual
مشابه: carnal, earthly, material, mundane, physical, profane, secular, terrestrial

(4) تعریف: secular or material rather than ecclesiastical or spiritual.
مترادف: earthly, secular, worldly
متضاد: religious, spiritual
مشابه: lay, material, mundane, physical, profane
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, relating to, or located near the temples of the skull.
اسم ( noun )
• : تعریف: any of several parts near the temples of the skull, esp. the temporal bone.

جمله های نمونه

1. the spiritual as well as the temporal power of the pope
قدرت روحانی و همچنین دنیوی پاپ

2. George has tried stimulating the right temporal lobe while showing patients such actors' faces depicting a standard emotion like disgust.
[ترجمه گوگل]جورج سعی کرده لوب گیجگاهی سمت راست را تحریک کند در حالی که چهره بازیگرانی را به بیماران نشان می دهد که احساسات استانداردی مانند انزجار را به تصویر می کشند
[ترجمه ترگمان]جورج تلاش کرده است که لوب گیجگاهی را تحریک کند در حالی که نشان می دهد بیمارانی که چنین actors را نشان می دهند، احساس یک احساس استاندارد مثل تنفر را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Temporal distance is encoded by the past tense, reflecting content time, which is separate from coding time.
[ترجمه گوگل]فاصله زمانی با زمان گذشته رمزگذاری می شود، که زمان محتوا را منعکس می کند، که از زمان کدگذاری جدا است
[ترجمه ترگمان]فاصله زمانی توسط زمان گذشته، که منعکس کننده زمان محتوی است، کد گذاری می شود، که از زمان کدگذاری مجزا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To the hunter, temporal or spatial measurements mattered very little, if at all.
[ترجمه گوگل]برای شکارچی، اندازه‌گیری‌های زمانی یا مکانی بسیار کم، اگر اصلاً اهمیت داشت
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Eternal being makes its temporal appearance in this way.
[ترجمه گوگل]وجود ابدی به این صورت ظهور موقتی خود را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]ابدی بودن خود را در این راه به وجود می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Temporal turbulence stretches the very fabric of reality and folds it back on itself.
[ترجمه گوگل]تلاطم زمانی تار و پود واقعیت را گسترش می دهد و آن را بر روی خود تا می کند
[ترجمه ترگمان]آشفتگی زمانی بافت واقعیت را گسترش می دهد و آن را به خود می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One is the inferior temporal cortex and the other the inferior parietal lobe.
[ترجمه گوگل]یکی قشر تمپورال تحتانی و دیگری لوب جداری تحتانی است
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها قشر گیجگاهی میانی و دیگری بخش آهیانه ای پایینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Then George applied the stimulating current to the temporal lobe, just below the motor and speech areas.
[ترجمه گوگل]سپس جورج جریان تحریک کننده را به لوب تمپورال، درست زیر نواحی حرکتی و گفتاری اعمال کرد
[ترجمه ترگمان]سپس جورج جریان محرک را به بخش موقتی، درست زیر بخش موتور و سخنرانی اعمال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But the eternal and temporal worlds met in the maintenance of rights given to the saints and committed to his guardianship.
[ترجمه گوگل]اما جهان ابدی و دنیوی در حفظ حقوقی که به اولیای الهی داده شده و متعهد به ولایت او هستند، ملاقات کردند
[ترجمه ترگمان]اما جهان ابدی و موقتی در حفظ حقوق که به قدیسان داده می شد و به ولایت خود گماشته شده بود، به چشم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These can modify their operation to detect temporal and spatial patterns of inputs.
[ترجمه گوگل]اینها می توانند عملکرد خود را برای تشخیص الگوهای زمانی و مکانی ورودی ها تغییر دهند
[ترجمه ترگمان]این ها می توانند عملیات خود را برای شناسایی الگوهای فضایی و فضایی ورودی ها اصلاح کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Several appropriate datasets are being examined for further temporal changes.
[ترجمه گوگل]چندین مجموعه داده مناسب برای تغییرات زمانی بیشتر در حال بررسی هستند
[ترجمه ترگمان]چندین مجموعه داده مناسب برای تغییرات زمانی بیشتر مورد بررسی قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The physical realm is the realm of contingent, temporal, concrete and fuzzy particulars.
[ترجمه گوگل]قلمرو فیزیکی قلمرو جزییات احتمالی، زمانی، مشخص و فازی است
[ترجمه ترگمان]قلمرو فیزیکی قلمرو مشروط، موقتی، عینی و فازی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Yet it has many reciprocal connections to the temporal lobe and the parietal lobe, big pipelines through the white matter.
[ترجمه گوگل]با این حال، اتصالات متقابل زیادی به لوب تمپورال و لوب جداری دارد، خطوط لوله بزرگی که از ماده سفید عبور می کنند
[ترجمه ترگمان]با این حال، ارتباط متقابل بسیاری با لوب گیجگاهی و بخش آهیانه ای و خطوط لوله بزرگ از طریق ماده سفید دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The right temporal lobe is particularly interested in the emotional content of the facial expression.
[ترجمه گوگل]لوب گیجگاهی راست به ویژه به محتوای عاطفی حالات صورت علاقه مند است
[ترجمه ترگمان]لوب گیجگاهی می تواند به طور خاص به محتوای احساسی حالت چهره توجه داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جسمانی (صفت)
material, sensual, carnal, bodily, physical, corporeal, temporal, earthen, worldly

عرفی (صفت)
common, civil, secular, traditional, laic, temporal

دنیوی (صفت)
terrestrial, earthy, secular, temporal, worldly, mundane, sublunar, sublunary, terrene

موقتی (صفت)
temporary, temporal, jackleg, provisional, impermanent, interim

غیر روحانی (صفت)
lay, secular, temporal

زمانی (صفت)
time, temporal

وابسته به گیجگاه (صفت)
temporal

شقیقه ای (صفت)
temporal

زودگذر فانی (صفت)
temporal

تخصصی

[برق و الکترونیک] زمانی، زود گذر
[ریاضیات] زمانی

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to time; transitory, temporary; earthly, secular, mundane
if you describe processes or features as temporal, you are referring to how they change or endure over a period of time; a formal use.
temporal events or matters involve earthly existence and are limited by time; a literary use.
temporal powers or authorities are not controlled by a church and are not connected with the religious or spiritual lives of people; a literary use.
temporal is also used to refer to the part of your brain that is near your temples; a technical use.

پیشنهاد کاربران

قسمتی از مغز که از جلو تا عقب سر ادامه دارد.
temporal ≠ eternal
فیزیکی، جسمانی ( مربوط به جسم )
زمانی ( مربوط به زمان )
گیجگاه
temporal hours
واحدی از زمان. در مصر باستان زمان روز و شب را به 12 واحد مساوی تقسیم می کردند. که در فصول مختلف طول این زمان تغییر می کرد.
adjective
1 formal : of or relating to life on the earth and not spiritual life
the temporal [=secular] and spiritual worlds
2 technical : of or relating to time
They are studying the spatial and temporal patterns of weather systems.
...
[مشاهده متن کامل]

adjective
Usage: always used before a noun
: located near the temples at the sides of the forehead
the temporal bone/lobe

درود بر خانم تینای عزیز
در صفحه نخست این فرهنگ لغات، تنها معادلی که ثبت نشده ( زمانی ، مرتبط با زمان ) هست، در حالی که در بیشتر متون عمومی و تخصصی درست همین معادل مورد استفاده قرار میگیرد. . . . .
لحظه ای
دنیوی
زمانمند
ممنون از مهدی خرم که برابر �زمانی/مرتبط با زمان� را نوشته اند.
و دغدغه منِ مترجم: اگر این واژه را در دیکشنری کمبریج جستجو کنیم، دومین معنا همین معنایی است که آقای خرم در اینجا آورده اند ولی در بالا در این سایت چنین معنایی را نمی بینیم. چه کسانی فرهنگ لغات را می نویسند؟؟! بر چه پایه ای می نویسند؟ چرا کار خود را خوب انجام نمی دهند؟ چرا اصلا می نویسند وقتی به درستی از پس کار برنمی آیند. نفرین بر آنها!
...
[مشاهده متن کامل]

حکومتی، سیاسی، غیر معنوی ( بویژه در باب بعد دنیوی حکومت کلیسا )
برای مطالعه ی بیشتر به کتاب �پاپشاه� رجوع شود.
لوب گیجگاهی در فیزیولوژی
زمانی در متون معمولی
Temporal worldدنیای زودگذر
لوب گیجگاهی مغز
زمانی ( مرتبط با زمان )
موقتی - موقت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس