ration

/ˈræʃn̩//ˈræʃn̩/

معنی: سهم، جیره، توشه، خارج قسمت، مقدار جیره روزانه، جیره بندی کردن، جیره دادن
معانی دیگر: سهمیه، (عامیانه) کوپن، جیره بندی، کیله، راستاد، (جمع) خوراک، آذوقه، (به ویژه سرباز) جیره، روزیانه، کوپن دادن، سهمیه بندی کردن، کیله دادن، (به صورت سهمیه) پخش کردن، سهمیه دادن، سهم دادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a fixed amount allotted by an authority, as of scarce goods in wartime; authorized share.
مشابه: allowance, quota

- She used her entire week's ration of meat to make that special dinner.
[ترجمه طاهره] او تمام جیره گوشت یک هفته اش را برای پختن یک شام مخصوص مصرف کرد.
|
[ترجمه طاهره] او از تمام جیره گوشت یک هفته اش، برای پختن شام مخصوص استفاده کرد.
|
[ترجمه گوگل] او از سهمیه گوشت یک هفته خود برای تهیه آن شام خاص استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] او از کل هفته غذای او برای درست کردن شام استفاده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (pl.) fixed daily supplies, as of food to an army; restricted provisions.
مترادف: provisions, supplies

- The sailors were now getting only rations, and fresh water was running short as well.
[ترجمه گوگل] ملوانان اکنون فقط جیره می گرفتند و آب شیرین نیز کم بود
[ترجمه ترگمان] حالا دیگر ملاحان فقط جیره غذایی داشتند و آب تازه از آب درآمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rations, rationing, rationed
(1) تعریف: to restrict use or consumption of (scarce goods) to authorized people in authorized amounts.
مشابه: reserve, restrict

- The U.S. government rationed tires during the war due to a shortage of rubber.
[ترجمه گوگل] دولت ایالات متحده در طول جنگ به دلیل کمبود لاستیک، لاستیک ها را جیره بندی کرد
[ترجمه ترگمان] دولت آمریکا در طول جنگ لاستیک را جیره بندی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- In Britain, many food supplies were strictly rationed even after the war had ended.
[ترجمه گوگل] در بریتانیا، حتی پس از پایان جنگ، بسیاری از مواد غذایی به شدت جیره بندی شدند
[ترجمه ترگمان] در بریتانیا، حتی پس از پایان جنگ، بسیاری از تدارکات غذایی با هم تقسیم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to distribute (supplies, food, or the like) in allotted amounts.
مترادف: allot, apportion, distribute
مشابه: allocate, dispense, dole, mete

- In Britain, many food supplies were strictly rationed even after the Second World War had ended.
[ترجمه گوگل] در بریتانیا، حتی پس از پایان جنگ جهانی دوم، بسیاری از منابع غذایی به شدت جیره بندی شدند
[ترجمه ترگمان] در بریتانیا، حتی پس از پایان جنگ جهانی دوم، بسیاری از منابع غذایی به شدت جیره بندی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to control the expense of (time, money, or the like); budget.
مترادف: conserve
مشابه: budget, save

- She rationed her strength by frequent rest.
[ترجمه گوگل] او قدرت خود را با استراحت مکرر جیره بندی کرد
[ترجمه ترگمان] او با استراحت زیاد نیرویش را تقسیم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to ration the inhabitants of a besieged city
ساکنان شهر محاصره شده را جیره بندی کردن

2. a maintenance ration of calcium
کلسیم کافی برای حفظ سلامتی

3. everyone has a sugar ration of 3 kilograms
سهمیه ی شکر هر نفر 3 کیلو است.

4. they issued each soldier's ration promptly
جیره ی هر یک از سربازان را بی معطلی دادند.

5. the sailors were given their ration
جیره ی ملوانان داده شد.

6. i noticed that i was being scanted in my food ration
متوجه شدم که جیره ی خوراک مرا کم می گذاشتند.

7. Have you used your ration of petrol for this week?
[ترجمه ارمغان رستمی] ایا از سهمیه بنزین این هفته خود استفاده کردید؟
|
[ترجمه گوگل]آیا از سهمیه بنزین خود برای این هفته استفاده کرده اید؟
[ترجمه ترگمان]آیا از جیره شما برای این هفته استفاده کرده اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The country cut the bread ration last year.
[ترجمه گوگل]این کشور سال گذشته سهمیه نان را کاهش داد
[ترجمه ترگمان] سال پیش جیره غذایی رو قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Even wool was on ration in the war.
[ترجمه گوگل]حتی پشم هم در جنگ جیره می خورد
[ترجمه ترگمان]حتی پشم هم در جنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Pregnant women received a double ration of milk.
[ترجمه گوگل]زنان باردار دو برابر جیره شیر دریافت کردند
[ترجمه ترگمان] یه زن حامله یه مقدار شیر از شیر دریافت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I try to ration the children's television viewing to an hour a day.
[ترجمه گوگل]سعی می کنم تماشای تلویزیون بچه ها را به یک ساعت در روز جیره بندی کنم
[ترجمه ترگمان]من سعی می کنم که نمایش تلویزیون کودکان را به یک ساعت در روز سهمیه بندی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You've had your ration of sweets for the day!
[ترجمه گوگل]شما سهمیه شیرینی خود را برای روز مصرف کرده اید!
[ترجمه ترگمان]تو برای آن روز سهمیه شکلات را خوردی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This ration has, as its upper limit, the number of eligible planets in the universe.
[ترجمه گوگل]این جیره، به عنوان حد بالای خود، تعداد سیارات واجد شرایط در جهان است
[ترجمه ترگمان]این سهمیه به عنوان حد بالایی آن، تعداد سیاره های واجد شرایط در جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The average meat ration was five ounces per week per person, including buffalo bones.
[ترجمه گوگل]متوسط ​​جیره گوشت پنج اونس در هفته به ازای هر نفر بود، از جمله استخوان گاومیش
[ترجمه ترگمان]جیره گوشت به طور متوسط هر هفته پنج اونس است، از جمله استخوان بوفالو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A ration book for certain items of food, clothing coupons, driving licence.
[ترجمه learner] یک دفترچه جیره بندی برای کوپن اقلام خاص غذا و لباس ، گواهینامه رانندگی
|
[ترجمه گوگل]جیره بندی اقلام خاصی از مواد غذایی، کوپن لباس، گواهینامه رانندگی
[ترجمه ترگمان]یک کتاب سهمیه برای موارد خاصی از مواد غذایی، کوپن های لباس، مجوز رانندگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سهم (اسم)
scare, stock, arrow, action, share, contribution, portion, allotment, lot, interest, dividend, quota, ration, blue-sky stock

جیره (اسم)
allotment, ration, livery

توشه (اسم)
food, outfit, provision, ration, luggage

خارج قسمت (اسم)
ration, submultiple, quotient

مقدار جیره روزانه (اسم)
ration

جیره بندی کردن (فعل)
ration

جیره دادن (فعل)
ration

تخصصی

[علوم دامی] جیره غذایی
[ریاضیات] دریدن

انگلیسی به انگلیسی

• portion, allotment, allocated quantity; single serving of food, individual portion
allot, allocate, distribute in fixed quantities
when something is scarce, your ration of it is the amount that you are allowed to have.
when something is rationed, you are only allowed to have a limited amount of it.
rations are the food which is supplied to a soldier or a member of an expedition each day.

پیشنهاد کاربران

جیره غذایی، ( نظ ) . جیره، مقدار جیره روزانه، خارج قسمت، سهمیه، سهم دادن، جیره بندی کردن، بازرگانی: سهمیه، علوم نظامی: جیره سربازی
ration ( dense ) :
جیره خشک، علوم نظامی: جیره تغلیظ شده و منجمد
جیره، سهمیه، آذوقه
Example:In 1980's We lived on rationed food in China
جیره بندی کردن ( آب، غذا )
مقدار نرمال و گاها منصفانه
Ration=regular thing that you give
بشقاب خوراک
استدلالی
RATIO و RATION
این دو معانی مختلف دهرن با هم قاط نزنید
RATIO که در ریاضیات کاربرد داره و معنای نسبت میده
ولی RATION میشه :
جیره - سهمیه
معمولا سهمیه ی روزانه رو میگن
noun
1 //a
...
[مشاهده متن کامل]

[count] :
🔴 a particular amount of food that is given to one person or animal for one day
■The soldiers were given their rations for the day.
■The horse was fed its ration of oats.
■[The prisoners were kept on short rations. [=were given very little to eat each day
//b
rations [plural] : food or supplies
■[The campers were getting low on rations. [=had used most of their food
2 [count] :
🔴a particular amount of something ( such as gasoline or food ) that the government allows you to have when there is not enough of it
■a gas ration
■weekly sugar and butter rations

ration:جیره، آذوقه، جیره بندی کردن
creation:آفرینش
آفرینش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس