پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٦,٩٨٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. عدل. لنگه. بسته 2. ( بصورت عدل و یا لنگه ) بستن مثال: The bales of hay were alight. بسته های یونجه در حال سوختن بودند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. سرسخت. یکدنده. یک رای. قُد 2. سرسختانه. لجوجانه مثال: a headstrong young miss یک دوشیزه جوان سر سخت و یک دنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. روسری 2. اِشارپ. شال مثال: she draped a shawl round her او یک شال دور او انداخت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پل دره گذر مثال: the village is dominated by the viaduct روستا توسط پل دره گذر تحت الشعاع قرار گرفته شده. پل دره گذر بر روستا مشرف شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. فرخنده. خجسته. مبارک 2. خوش یمن. خوش شگون مثال: they divined that this was an auspicious day آنها پیشگویی کردند که این یک روز فرخنده و مبارک خواه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. خشکه مقدس 2. خشکه مقدسانه / با حرف p بزرگ به معنی: ۱. پیوریتن. پیرایشگر ۲. ( مربوط به ) پیوریتن ها یا پیرایشگران مثال: puritan divines کشیش های خ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. فرقه ای 2. فرقه گرا 3. کوته بین. تنگ نظر. متعصب مثال: the sectarian divide شکاف و اختلاف فرقه ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میان اشکوب = میانِ اشکوب هم کف و اشکوب اول مثال: the stairs divide at the mezzanine راه پله ها در یک نیم طبقه ( میان اشکوب ) از هم جدا می شوند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. گالی ( نوعی کشتی بادبانی و پارویی ) 2. آشپزخانه ( کشتی یا هواپیما ) 3. ( چاپ ) رانگا مثال: a curtain divided her cabin from the galley یک پرده کاب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رعایا. طبقه رعایا مثال: disturbances among the peasantry شورش ها در میان طبقه رعایا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. خیالپردازی . خیالبافی. تخیل 2. خیال. پندار. وهم. رویا 3. ( موسیقی ) فانتیزی ) مثال: distinguishing reality from fantasy تشخیص دادن واقعیت از وهم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. تولید کردن. موجب شدن . بوجود آوردن. پرورش دادن. از جانوران هم تیره تخم کشیدن. از یک نژاد ایجاد کردن مثال: we inbreed ostrich ما شترمرغ پرورش می ده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. چادرنشین 2. خانه بدوش. اواره مثال: the nomadic tribes of the Sahara قبایل چادر نشینِ صحرا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. بیماری فراگیر 2. همه گیری 3. شیوع. رواج 4. همه گیر مثال: tuberculosis is an epidemic disease in this area. بیماری سل در این منطقه یک بیماری فراگی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. قطعی کردن. حتمی کردن 2. تمام کردن. یکسره کردن. بریدن 3. کامل کردن. تکمیل کردن مثال: industry observers expect the deal to be finalized today. ناظ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آدم ربایی . آدم دزدی مثال: abductions are uncommon آدم ربایی ها نادر است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. نوجوان. طفل 2. ( مربوط به ) نوجوان یا نوجوانان 3. بچه. احمق 4. بچگانه. احمقانه مثال: a fundamental misunderstanding of juvenile crime یک سوء تعبی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناو . کشتی جنگی مثال: a fleet of battleships یک ناوگان از کشتی های جنگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فلوت مثال: the flute's mouthpiece دهنی و سرِ فلوت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. شیار 2. ( در و پنجره ی کشویی ) ریل 3. عادت. راه و رسم همیشگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. تنفس 2. تعطیل 3. ( دوره ) فترت 4. ( مدرسه ) زنگ تفریح 5. ( معماری ) تو رفتگی. کاو دیوار 6. مخفیگاه 7. اعماق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. مارپیچی. مارپیچ. حلزونی 2. مارپیچ 3. پیچ خوردن. تاب خوردن. پیچ و تاب خوردن 4. ( قیمت. دستمزد و غیره ) دائم در حال افزایش بودن. رو به فزونی گذاشتن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. مشمول 2. سرباز وظیفه 3. ( ارتش ) دارای شیوه ی سربازگیری / 1. به خدمت ( سربازی ) بردن. فراخواندن یا احضار کردن 2. به اجبار بردن. ( به کاری ) وادار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خبرنامه. بولتن خبری مثال: the newsletter will keep you up to date خبرنامه تو را به روز نگه خواهد داشت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. گرایش. روند 2. جهت 3. گرایش داشتن. رو به ( جهتی ) رفتن مثال: an upward trend یک روند صعودی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تامین بودجه . سرمایه گزاری مثال: the urgent need for more funding نیازِ ضروری برای سرمایه گزاری بیشتر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضد حرارت. مقاوم در برابر حرارت مثال: pour the mixture into a heatproof vessel مخلوط را در یک ظرف ضد حرارت ( مقاوم در برابر حرارت ) بریز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

1. موجز. مختصر 2. خشک. رسمی مثال: the poet's idiom is terse سبکِ شاعر موجز و مختصر است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کهنه. قدیمی. از مد افتاده 2. منسوخ مثال: a rather dated idiom یک اصطلاح تقریبا قدیمی و منسوخ شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. جاذبه. جذبه. جذابیت 2. زرق و برق 3. دلربایی. لوندی مثال: we identify sport with glamour ما ورزش را با جذابیت یکی کردیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. آرم 2. پلاک 3. علامت. نشان. نشانه 4. نماد. مظهر مثال: identical badges آرمها و نشانهای همانند و یکسان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مو ) جوگندمی . در حال سفید شدن 2. ( شخص ) با موهای جوگندمی مثال: a gaunt, greying man یک مرد لاغر و نحیف با موهای جوگندمی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ذاتی 2. درونی. داخلی مثال: astronomers can gauge the star's intrinsic brightness اختر شناسان می توانند درخشندگی ذاتی و درونی ستارگان را اندازه بگی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اخترشناس . ستاره شناس. منجم مثال: astronomers can gauge the star's intrinsic brightness اختر شناسان می توانند درخشندگی درونی ستارگان را اندازه بگیرند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. صادرات 2. صدور 3. صادراتی. ( مربوط به ) صادرات 1. صادر کردن 2. صادرات داشتن مثال: exports are an important gauge of economic activity صادرات معیا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. گورستان زباله 2. دفن زباله مثال: the garbage is taken to landfill sites زباله ها به محلهای دفن زباله حمل شده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قیصر. امپراطور مثال: Brutus was Caesar's favorite بروتوس نور چشمیِ قیصر بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. درست . روراست. بی شیله پیله . رک 2. کامل. تمام عیار. بی کم و کاست 3. مطلق. محض 4. کاملا. واقعا. به تمام معنا. حسابی مثال: a downright falsehood ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ملیت 2. هویت ملی 3. تابعیت 4. ملتِ . قومِ . خلقِ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. روی هم افتاده 2. تداخل داشتن 3. هم پوشانی داشتن مثال: the pattern consists of overlapping lozenges . این الگو عبارت بود از لوزی های روی هم افتاده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کاسترد ( نوعی سس دسر ) مثال: lumpy custard کاستردِ کلفت و توده ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( مرد ) خانم باز . زن باز . زن باره مثال: he was a lying womanizer او یک مرد زن بازِ دروغگو بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. شبانه 2. شب پرواز . شب گرد. شب خیز مثال: moth is a type of nocturnal flying insect similar to a butterfly شب پره گونه ای حشره پرنده شب گرد شبیه پر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پولیمر . بساپر مثال: the polymer will not degrade پلیمر تجزیه نمی شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بچه. پسربچه . پسر جوان. نوجوان مثال: youngsters may be driven to vice نوجوان ها شاید یه سمت فساد رانده بشوند. When a drug pusher offered the Los An ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ( زبان شناسی ) تکیه 2. تاکید 3. اصرار. اهمیت. توجه خاص مثال: the poor condition of libraries is of concern in view of the increased emphasis on re ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کام. سق ( سقف دهان ) 2. حس چشایی. ذائقه مثال: his delicate palate ذائقه ی تیز و قوی او

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. گلدوزی. سوزن دوزی 2. شاخ و برگ . اب و تاب . مبالغه مثال: delicate embroidery گلدوزی ظریف

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. روزنه. منفذ. شکاف. سوراخ. دریچه 2. ( دوربین ) دیافراگم. دهانه مثال: the diaphragm is used for varying the aperture of the lens دیافراگم برای تغیی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. دیافراگم . 2. حجاب حاجز 3. دستگاه ( جلوگیری درون رحمی ) مثال: the diaphragm is used for varying the aperture of the lens دیافراگم برای تغییر داد ...