knighthood

/ˈnaɪtˌhʊd//ˈnaɪthʊd/

معنی: مقام سلحشوری، شوالیه گری، سمت سلحشوری
معانی دیگر: مقام ((نایت))، شهسواری، سلحشوری، رفتار جوانمرادنه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the rank or position held by a knight.

(2) تعریف: characteristics or behavior suitable to a knight.
مشابه: chivalry

(3) تعریف: knights as a group.
مشابه: chivalry

جمله های نمونه

1. He was rewarded with a knighthood for his service to the government.
[ترجمه گوگل]او به دلیل خدماتش به دولت، نشان شوالیه را دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]او با یک مقام شوالیه گری به خدمت دولت پاداش داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Sir Joseph's knighthood was the final feather in his cap after years of dedicated service to the community.
[ترجمه گوگل]شوالیه شدن سر جوزف پس از سالها خدمت اختصاصی به جامعه، آخرین پر در کلاه او بود
[ترجمه ترگمان]شوالیه گری پس از سال ها خدمت اختصاصی به جامعه، پر پایانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was given a knighthood for his services to literature.
[ترجمه گوگل]به خاطر خدماتش به ادبیات به او نشان شوالیه اعطا شد
[ترجمه ترگمان]به او لقبی برای خدماتش به ادبیات دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He received a knighthood in the New Year's Honours list.
[ترجمه گوگل]او نشان شوالیه را در فهرست افتخارات سال نو دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]او در لیست افتخارات سال نو مقام شوالیه کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was honoured with a knighthood.
[ترجمه گوگل]او با نشان شوالیه مفتخر شد
[ترجمه ترگمان]پهلوانی به مقام پهلوانی مفتخر گشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Queen has bestowed a knighthood on him.
[ترجمه گوگل]ملکه به او نشان شوالیه اعطا کرده است
[ترجمه ترگمان]ملکه آیین پهلوانی به او اعطا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has been honoured with a knighthood for his scientific work.
[ترجمه گوگل]او به دلیل فعالیت علمی خود موفق به دریافت نشان شوالیه شده است
[ترجمه ترگمان]مقام پهلوانی او را برای کاره ای علمی خود مفتخر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was stripped of his knighthood after he was convicted of stealing from the company.
[ترجمه گوگل]او پس از محکوم شدن به دزدی از شرکت، از مقام شوالیه خود محروم شد
[ترجمه ترگمان]پس از آن که متهم به دزدی از شرکت شد، پهلوان شوالیه گری گوری را لخت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Queen conferred a knighthood on him.
[ترجمه گوگل]ملکه به او نشان شوالیه اعطا کرد
[ترجمه ترگمان]ملکه به مقام پهلوانی رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Queen requited his services with a knighthood.
[ترجمه گوگل]ملکه خدمات او را با نشان شوالیه جبران کرد
[ترجمه ترگمان]ملکه خدمات خود را با لقب شوالیه پاداش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Knighthood was an ideal in medieval Europe.
[ترجمه گوگل]شوالیه در اروپای قرون وسطی یک ایده آل بود
[ترجمه ترگمان]Knighthood در قرون وسطی یک ایده آل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was awarded a knighthood in recognition of his work for charity.
[ترجمه گوگل]او به پاس فعالیت های خیریه اش نشان شوالیه را دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]او در به رسمیت شناختن کار خود برای خیریه لقب شوالیه گری داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And Kenneth Branagh is careering towards an early knighthood.
[ترجمه گوگل]و کنت برانا به سمت یک شوالیه اولیه پیش می رود
[ترجمه ترگمان]کنت ایلیا آندره ئیچ به طرف یک شوالیه گری رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He received his knighthood in the 1990 New Year's Honours List.
[ترجمه گوگل]او نشان شوالیه خود را در فهرست افتخارات سال نو 1990 دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]او در لیست Honours سال ۱۹۹۰ مقام شوالیه گری را کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقام سلحشوری (اسم)
knightage, knighthood

شوالیه گری (اسم)
knighthood

سمت سلحشوری (اسم)
knighthood

انگلیسی به انگلیسی

• rank of knight; profession of a knight; knights as a class; dignity of knight; knightly qualities; aristocrats that hold the rank of knight
in britain, a knighthood is a title given to a man by the queen or king for outstanding achievements or for service to his country. a man with a knighthood puts `sir' in front of his name.

پیشنهاد کاربران

به منظور مزدور
شوالیه . نوعی مقام سلطنتی ( که توسط شاه یا ملکه اعطا میشود )

بپرس