adviser

/ædˈvaɪzər//ədˈvaɪzə/

معنی: مشاور، رایزن، راهنما، رهنمون، ناصح
معانی دیگر: رایزن، مشاور، راهنما، رهنمون

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who provides advice.
مترادف: counselor, guide
مشابه: director

- I'd like to help, but I'm not a very good adviser in matters like this.
[ترجمه نورا] دوست دارم کمک کنم، اما در مشکلات این چنینی مشاور خوبی نیستم.
|
[ترجمه گوگل] من می خواهم کمک کنم، اما من مشاور خوبی در این قبیل مسائل نیستم
[ترجمه ترگمان] من دوست دارم کمک کنم، اما من مشاور خوبی نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He went to a financial adviser to get some advice about investing his money.
[ترجمه گوگل] او نزد یک مشاور مالی رفت تا در مورد سرمایه گذاری پولش مشاوره بگیرد
[ترجمه ترگمان] او به سمت مشاور مالی رفت تا توصیه هایی در مورد سرمایه گذاری روی پول هایش به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a teacher or other person in an official capacity who gives advice on certain matters, esp. those of an educational or vocational nature.
مترادف: consultant, counselor, mentor
مشابه: coach, counsel, expert, guide, mediator, professional, pundit, teacher, therapist, tutor

- His adviser at school told him he should apply to a number of colleges rather than just one.
[ترجمه گوگل] مشاور او در مدرسه به او گفت که باید به جای یک کالج، برای تعدادی کالج اپلای کند
[ترجمه ترگمان] مشاور او در مدرسه به او گفت که باید به جای یکی از آن ها به تعدادی از دانشکده ها متوسل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. artistic adviser
مشاور هنری

2. The duke was the king's most trusted adviser.
[ترجمه ramin] دوک مورد اعتماد ترین مشاور پادشاه بود.
|
[ترجمه گوگل]دوک مورد اعتمادترین مشاور پادشاه بود
[ترجمه ترگمان]دوک بیشتر مشاور مورد اعتماد پادشاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mr. Daniel is our financial adviser.
[ترجمه گوگل]آقای دانیال مشاور مالی ماست
[ترجمه ترگمان] آقای \"دنیل\" مشاور مالی ما هستن …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An independent adviser has been brought in to conciliate between the two sides involved in the conflict.
[ترجمه گوگل]یک مشاور مستقل برای مصالحه بین دو طرف درگیر در مناقشه وارد شده است
[ترجمه ترگمان]یک مشاور مستقل برای آشتی بین دو طرف درگیر در این مناقشه آورده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A financial adviser should be able to point you in the right direction .
[ترجمه گوگل]یک مشاور مالی باید بتواند شما را در مسیر درست راهنمایی کند
[ترجمه ترگمان]یک مشاور مالی باید بتواند شما را به سمت راست هدایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They employed me as an adviser.
[ترجمه گوگل]من را به عنوان مشاور استخدام کردند
[ترجمه ترگمان]اونا منو به عنوان مشاور استخدام کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had an important engagement with his financial adviser.
[ترجمه گوگل]او تعامل مهمی با مشاور مالی خود داشت
[ترجمه ترگمان]او نامزدی مهمی با مشاور مالی خود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The president retained her as his chief adviser.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور او را به عنوان مشاور ارشد خود ابقا کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور او را به عنوان مشاور اصلی خود ابقا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her financial adviser warned her against such a risky investment.
[ترجمه گوگل]مشاور مالی او به او نسبت به چنین سرمایه گذاری مخاطره آمیزی هشدار داد
[ترجمه ترگمان]مشاور مالی او به او در برابر چنین سرمایه گذاری پرمخاطره هشدار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Do you have a financial adviser?
[ترجمه گوگل]آیا مشاور مالی دارید؟
[ترجمه ترگمان]مشاور مالی دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She works as a special adviser to the President.
[ترجمه گوگل]او به عنوان مشاور ویژه رئیس جمهور کار می کند
[ترجمه ترگمان]او به عنوان مشاور ویژه رئیس جمهور کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He became her senior adviser her deputy, if you will.
[ترجمه گوگل]اگر بخواهید او مشاور ارشد او معاون او شد
[ترجمه ترگمان]اگر مایل باشی، مشاور ارشد او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An adviser said there was no reason why the two countries should remain at odds.
[ترجمه گوگل]یکی از مشاوران گفت هیچ دلیلی وجود ندارد که دو کشور در تضاد باقی بمانند
[ترجمه ترگمان]یک مشاور گفت هیچ دلیلی وجود ندارد که چرا دو کشور باید با هم اختلاف نظر داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'llgo and talk with my adviser.
[ترجمه گوگل]من می روم و با مشاورم صحبت می کنم
[ترجمه ترگمان]من با مشاور من حرف زدیم و با مشاور من حرف زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشاور (اسم)
adviser, consultant, counselor, advisor, councilor, solicitor

رایزن (اسم)
adviser, consultant, counselor, advisor, councilor, councillor

راهنما (اسم)
leader, guidance, adviser, advisor, guide, guideline, index, signal, clue, conductor, cicerone, key, usher, fingerpost, flagman, keynote, keyword, landmark, pacemaker, lead-up, loadstar, lodestar

رهنمون (اسم)
adviser, advisor, guideline

ناصح (اسم)
adviser, whipper

تخصصی

[ریاضیات] مشاور

انگلیسی به انگلیسی

• one who provides guidance, one who gives advice
an adviser is someone who gives help and information on a particular subject.

پیشنهاد کاربران

معاون، مستشار، مشاور، رایزن
adviser ( n ) ( ədˈvaɪzər ) ( also advisor ) =a person who gives advice, especially sb who knows a lot about a particular subject, e. g. a financial adviser.
adviser
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅️ فعل ( verb ) : advise
✅️ اسم ( noun ) : advice / advisement / advisability / adviser / advisor / advisory
✅️ صفت ( adjective ) : advisable / advisory
✅️ قید ( adverb ) : advisedly
مشاور حقوقی

بپرس