اسم ( noun )
• (1) تعریف: a person who provides advice.
• مترادف: counselor, guide
• مشابه: director
• مترادف: counselor, guide
• مشابه: director
- I'd like to help, but I'm not a very good adviser in matters like this.
[ترجمه نورا] دوست دارم کمک کنم، اما در مشکلات این چنینی مشاور خوبی نیستم.|
[ترجمه گوگل] من می خواهم کمک کنم، اما من مشاور خوبی در این قبیل مسائل نیستم[ترجمه ترگمان] من دوست دارم کمک کنم، اما من مشاور خوبی نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He went to a financial adviser to get some advice about investing his money.
[ترجمه گوگل] او نزد یک مشاور مالی رفت تا در مورد سرمایه گذاری پولش مشاوره بگیرد
[ترجمه ترگمان] او به سمت مشاور مالی رفت تا توصیه هایی در مورد سرمایه گذاری روی پول هایش به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به سمت مشاور مالی رفت تا توصیه هایی در مورد سرمایه گذاری روی پول هایش به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a teacher or other person in an official capacity who gives advice on certain matters, esp. those of an educational or vocational nature.
• مترادف: consultant, counselor, mentor
• مشابه: coach, counsel, expert, guide, mediator, professional, pundit, teacher, therapist, tutor
• مترادف: consultant, counselor, mentor
• مشابه: coach, counsel, expert, guide, mediator, professional, pundit, teacher, therapist, tutor
- His adviser at school told him he should apply to a number of colleges rather than just one.
[ترجمه گوگل] مشاور او در مدرسه به او گفت که باید به جای یک کالج، برای تعدادی کالج اپلای کند
[ترجمه ترگمان] مشاور او در مدرسه به او گفت که باید به جای یکی از آن ها به تعدادی از دانشکده ها متوسل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مشاور او در مدرسه به او گفت که باید به جای یکی از آن ها به تعدادی از دانشکده ها متوسل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید