gully

/ˈɡəli//ˈɡʌli/

معنی: مجرا، ابکند، کاریز، زه کشی، ساطور، اب گذر، دره کوچک، راه آب، کارد، کندن، درست کردن
معانی دیگر: دره ی باریک و ژرف (که در اثر سیلاب ایجاد شده)، سیلاب دره، آبکند، تنگ دره، تکاب، آبراهه، زهکش آب تاخت، سیلاب کند، کال، (انگلیس) چاقوی بزرگ، خنجر، راه اب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: gullies
(1) تعریف: a ravine or valley worn away by a watercourse or flooding and still serving as a drainage course for overflow.
مشابه: canyon, chasm, gorge, gulch, gulf, ravine, trough

- These gullies fill up with water in the spring, but they're dry all summer.
[ترجمه گوگل] این خندق ها در بهار پر از آب می شوند، اما در تمام تابستان خشک هستند
[ترجمه ترگمان] این ها در بهار پر از آب هستند، اما تمام تابستان خشک شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any gutter or ditch.
مترادف: conduit, ditch, gutter
مشابه: channel, culvert, drain, duct, watercourse
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gullies, gullying, gullied
• : تعریف: to form a gully or gullies in by erosion.
مشابه: erode, furrow, gouge, groove

جمله های نمونه

1. water flushed down the gully
آب به تندی در آبراه جاری شد.

2. The torrent scoured a gully down the hillside.
[ترجمه گوگل]سیلاب از دامنه تپه خندق را می شست
[ترجمه ترگمان]سیل در سراشیبی تپه سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The action of the rushing water cleans the gully.
[ترجمه گوگل]عمل جریان آب خندق را تمیز می کند
[ترجمه ترگمان]عمل آب سریع gully را تمیز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's unlikely that this gully was produced by nature.
[ترجمه گوگل]بعید است که این خندق توسط طبیعت تولید شده باشد
[ترجمه ترگمان]بعید است که این دره به وسیله طبیعت تولید شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The running water eroded a gully.
[ترجمه گوگل]آب روان یک خندق را فرسایش داد
[ترجمه ترگمان]آب جاری یک دره را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They went down a narrow lane called Smugglers' Gully, which led them on to a wild rocky headland.
[ترجمه گوگل]آنها از یک کوچه باریک به نام خندق قاچاقچیان پایین رفتند که آنها را به سمت یک کوهستان صخره ای وحشی هدایت می کرد
[ترجمه ترگمان]از کوچه ای باریک گذشتند به نام Smugglers gully که آن ها را به سوی دماغه سنگی وحشی هدایت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. First to go was Sidhu, another fine gully catch by Jones providing his fellow-Victorian Reiffel with his first Test wicket.
[ترجمه گوگل]اولین بار سیدو بود، صید خندقی دیگر توسط جونز که اولین ویکت آزمایشی خود را برای هموطنان ویکتوریا ریفل فراهم کرد
[ترجمه ترگمان]در ابتدا to با Sidhu آشنا شد و gully با اولین ویکت تست با providing آشنا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hartland took a fine gully catch to dismiss Russell.
[ترجمه گوگل]هارتلند برای اخراج راسل یک خندق خوب گرفت
[ترجمه ترگمان]Hartland توانست راسل را اخراج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. From the gully a pipe leads to an inspection chamber which may also have the soil stack connected to it.
[ترجمه گوگل]از خندق یک لوله به یک محفظه بازرسی منتهی می شود که ممکن است پشته خاک نیز به آن متصل باشد
[ترجمه ترگمان]از دهانه لوله، یک لوله به یک محفظه بازرسی منتهی می شود که ممکن است دسته خاکی متصل به آن داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. C Gully was much harder and received perhaps only three ascents.
[ترجمه گوگل]سی گالی بسیار سخت تر بود و شاید فقط سه صعود دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]سی Gully بیشتر از همه صعود کرد و شاید فقط سه قله صعود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The road now led down a gully so steep that Jim Yellow Earring was thrown forward.
[ترجمه گوگل]اکنون جاده از خندقی به قدری شیب دار می رسید که گوشواره جیم زرد به جلو پرتاب شد
[ترجمه ترگمان]جاده آن قدر پرشیب شد که جیم زرد پوش به جلو پرتاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The roar of the water coming down the gully drummed at my ears as I inched the Toyota into the bend.
[ترجمه گوگل]صدای غرش آبی که از خندق پایین می آمد در گوشم پیچید و تویوتا را در پیچ فرو بردم
[ترجمه ترگمان]صدای آب از میان دره به گوش من برخورد کرد و من تویوتا را به پایین خم کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Yet the moment they skidded into the gully they were trapped.
[ترجمه گوگل]با این حال، لحظه ای که آنها به داخل خندق لغزیدند، به دام افتادند
[ترجمه ترگمان]با این حال، لحظه ای که از کنار خندق بیرون امدند، آن ها در تله افتاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She lowered herself further down into the gully, and urinated on the ground.
[ترجمه گوگل]او خودش را پایین تر در خندق پایین آورد و روی زمین ادرار کرد
[ترجمه ترگمان]او خودش را پایین آورد و روی زمین شاشید و روی زمین شاشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجرا (اسم)
runway, aqueduct, flume, duct, conduit, channel, canal, tube, gully, strand, gullet, foramen, spiracle

ابکند (اسم)
arroyo, gully, ravine, gorge, kloof

کاریز (اسم)
flume, canal, gully, drainpipe

زه کشی (اسم)
gully, drainpipe, drain, canalization, drainage, sewerage

ساطور (اسم)
gully, chopper, whittle, case knife, cleaver

اب گذر (اسم)
conduit, dyke, dike, gully, drainpipe, drain, gullet, culvert, gulch

دره کوچک (اسم)
gully, dale

راه آب (اسم)
lead, scupper, gully, ditch, gargoyle

کارد (اسم)
gully, knife, stiletto

کندن (فعل)
gnaw, pluck, channel, pug, pick, gully, pull, peel, trench, gouge, mine, dig, incise, enucleate, cut out, rend, scoop, evulse

درست کردن (فعل)
right, clean, agree, make, adapt, address, fix, devise, trim, regulate, fettle, organize, gully, make up, weave, build, fashion, concoct, integrate, compose, indite, emend, mend, redd, straighten

تخصصی

[عمران و معماری] آب بریدگی - راه آب - جویواره - آبکند - آبریز - شیله
[زمین شناسی] آبراهه، آبکند دره ای بسیار کوچک، مانند یک دره تنگ در یک صخره، یا یک گودال باریک و دراز یا یک کانال فرسوده شده در زمین یا مواد تحکیم نیافته (مانند مواد روی یک دامنه پرشیب) حاصل از بارندگی یا ذوب یخ و برف؛ کوچکتر از یک تنگاب.
[] دهلیز
[خاک شناسی] خندق
[آب و خاک] آبکند، خندق

انگلیسی به انگلیسی

• trench, ditch; small ravine
a gully is a long, narrow valley with steep sides.

پیشنهاد کاربران

اولین طرح رسمی لباس های شرکت 021LDN به نظارت Reveal Poison با متن GULLY AND IRANI
خیابانی و ایرانی
لوتی و ایرونی
خاکی و ایرونی
( کلمه ش ریشه ی انگلیسی داره و بین ارازل جنوب لندن استفاده میشه که ماهک به خاطر اصالت تهرونی - لندنی ش این متن رو انتخاب کرده )
دشنه
آبکَند ( دره تنگ، کوچیک و عمیقی که توسط سیل و باران های سهمگین ایجاد شده ) .
gully ( جغرافیا )
واژه مصوب: آبکند
تعریف: درۀ کوچک و باریک و ژرفی که براثر عبور سیلاب بر روی رسوبات و خاک های سست سطحی به وجود می آید
a small valley or gulch
دره ی کوچک یا آبراهه
گاهی به معنی فرورفتگی کم عمق در سطح یک جسم هم استفاده می شه که اصطلاحا دارن به همون دره تشبیهش می کنن.
منابع• https://www.merriam-webster.com/dictionary/gully
سیلاب کند. [ س َ / س ِ ک َ ] ( ن مف مرکب، اِ مرکب ) زمینی را گویند در کوه و صحرا که آب و سیل آنرا کنده و رخنه ها در آن افکنده باشد و آن رخنه ها را نیز سیلاب کند خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) . زمینی که سیلاب آنرا کنده باشد. ( فرهنگ رشیدی ) . زمینی در کوه و صحرا که توجبه آنرا کنده و رخنه ها در وی افکنده باشد. ( ناظم الاطباء ) :
...
[مشاهده متن کامل]

چگونه راهی، راهی درازناک و عظیم
همه سراسر سیلابکند و خاره و خاک .
بهرامی.
لور و لر. [ رُ ل َ ] ( اِ مرکب، از اتباع ) زمین سیلاب کنده در گذر سیل :
گر سبکباری مترس از راه ناهموار از آنک
بهترین میدان تک خرگوش را لور و لر است.
امیرخسرو.
رجوع به لر و لور شود.

خیابانی

بپرس