snowy

/ˈsnoʊɪ//ˈsnəʊɪ/

معنی: سفید، برفی، پوشیده از برف، سفید همچون برف
معانی دیگر: وابسته به برف، برف مانند، برف سان، پربرف، برفگون، معصوم، بی گناه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: snowier, snowiest
مشتقات: snowily (adv.), snowiness (n.)
(1) تعریف: having snowfall.

- It was a snowy night, and we were happy to be inside.
[ترجمه hadi] آن یک شب برفی بود و ما خوشحال بودیم که در خانه هستیم
|
[ترجمه گوگل] شب برفی بود و ما خوشحال بودیم که داخل بودیم
[ترجمه ترگمان] ان شب یک شب برفی بود و ما خوشحال بودیم که داخل خانه هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- January and February are snowy months in this area of the country.
[ترجمه گوگل] دی و بهمن ماه های برفی در این منطقه از کشور است
[ترجمه ترگمان] ماه های ژانویه و فوریه روزه ای برفی در این منطقه از کشور هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: covered with or full of snow.

- They drove carefully over the snowy road.
[ترجمه گوگل] آنها با احتیاط از جاده برفی عبور کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها با احتیاط از کنار جاده برف گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: pure white; snow-colored.

- She lay her head against the soft, snowy pillowcase.
[ترجمه گوگل] سرش را روی روبالشی نرم و برفی گذاشته بود
[ترجمه ترگمان] سرش را روی روبالشی نرم و برف قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: clean; pure; untarnished.

- The journalist set out to blacken the politician's snowy reputation.
[ترجمه گوگل] روزنامه نگار به دنبال سیاه کردن آبروی برفی این سیاستمدار بود
[ترجمه ترگمان] خبرنگار روزنامه را بدنام کرد تا شهرت snowy سیاست مدار را بدنام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. snowy weather
هوای برفی

2. a snowy peak
قله ی پوشیده از برف

3. We strode across the snowy fields.
[ترجمه گوگل]در میان مزارع برفی قدم زدیم
[ترجمه ترگمان]با گام های بلند از روی چمن های پوشیده از برف عبور کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One snowy morning footprints and tyre marks were imprinted in the snow.
[ترجمه Baran] در یک صبح برفی ، رد پا و رد لاستیک ماشین روی برف ها افتاده بود
|
[ترجمه گوگل]یک صبح برفی رد پا و رد لاستیک در برف نقش بسته بود
[ترجمه ترگمان]رد پای یک صبح برف پوش و رد لاستیک در برف نقش بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The weather has been very snowy recently.
[ترجمه گوگل]هوا اخیرا بسیار برفی بوده است
[ترجمه ترگمان]اخیرا هوا خیلی برفی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Tom was inseparable from his dog, Snowy.
[ترجمه امیر] تام از سگشsnowy جدا نشدنی بود
|
[ترجمه Matin Hatami] تام از سگش برفی جدا نا پذیر بود
|
[ترجمه گوگل]تام از سگش اسنوی جدا نشدنی بود
[ترجمه ترگمان]تام از سگش جدا نشدنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was a dead-cold snowy afternoon with no signs of life outside.
[ترجمه گوگل]بعدازظهر برفی مرده و سردی بود بدون هیچ نشانه ای از زندگی بیرون
[ترجمه ترگمان]ان روز یک بعد از ظهر سرد و سرد بود و هیچ نشانه ای از زندگی در بیرون نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We've had a very snowy winter this year.
[ترجمه Matin Hatami] ما امسال زمستان برفی داشتیم
|
[ترجمه گوگل]امسال زمستان بسیار برفی داشتیم
[ترجمه ترگمان]امسال زمستون خیلی برفی داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The sleigh jingled along the snowy road.
[ترجمه گوگل]سورتمه در امتداد جاده برفی صدا می زد
[ترجمه ترگمان]سورتمه روی جاده برف به صدا در می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The weather in January is often cold and snowy.
[ترجمه گوگل]هوا در ژانویه اغلب سرد و برفی است
[ترجمه ترگمان]هوای ماه ژانویه اغلب سرد و برفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They often stood sentry on snowy nights.
[ترجمه گوگل]آنها اغلب در شب های برفی نگهبان می ایستادند
[ترجمه ترگمان]اغلب در شب های برفی نگهبانی می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And these are rare snowy white wallabies, thought to be the only flock in the World.
[ترجمه گوگل]و اینها والابی های سفید برفی کمیاب هستند که تصور می شود تنها گله در جهان هستند
[ترجمه ترگمان]و اینها wallabies سفید برفی هستند که فکر می کنند تنها گروه در دنیا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One late autumn afternoon Snowy failed to turn up for his meal, so his master went out to look for him.
[ترجمه گوگل]یک بعد از ظهر اواخر پاییز، اسنوی نتوانست برای غذای خود حاضر شود، بنابراین اربابش برای جستجوی او بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]یک روز بعد از ظهر فرا رسیده بود که سپید دندان برای غذا خوردن آماده بود، بنابراین اربابش به جستجوی او بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mira was there also, forlorn in the snowy courtyard as she contemplated Bicker leaving her yet again.
[ترجمه گوگل]میرا نیز آنجا بود، در حالی که در حیاط برفی مات و مبهوت فکر می کرد که بیکر دوباره او را ترک کند
[ترجمه ترگمان]میرا هم آنجا بود، درمانده در حیاط برفی، همان طور که قصد داشت او را دوباره ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سفید (صفت)
gray, hoary, blank, white, silvery, snowy

برفی (صفت)
snowy

پوشیده از برف (صفت)
snowy

سفید همچون برف (صفت)
snowy

انگلیسی به انگلیسی

• characterized by snow; covered in snow; pure as snow; white as snow
something that is snowy has a lot of snow.

پیشنهاد کاربران

🌐 کلماتی کاربردی برای بیان هوای سرد:
✅️ bleak – very cold and grey
✅️ biting – so cold that it makes you feel uncomfortable
✅️ brisk – fairly cold and a fairly strong wind is blowing
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ crisp – cold and dry
✅️ fresh – fairly cold and the wind is blowing
✅️ frosty – cold enough to produce frost
✅️ hard – a very cold winter
✅️ harsh – extremely cold and unpleasant
✅ icy – very cold, like ice
✅ raw – cold and unpleasant
✅ snowy – covered with snow
منبع: www. writerswrite. co. za

پوشیده از برف
برفی

بپرس