پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)
بزرگ نمایی. تجلیل، تکریم. بزرگداشت مثال: And magnify Him with a magnification [worthy of Him] و او را با بزرگداشتی که سزاوار اوست به بزرگی یاد کن. { ...
کجی، عوج. نادرستی مثال: All praise belongs to Allah who has sent down the Book to His servant and did not let any crookedness be in it. همه ستایش ها ...
به مخاطره انداختن مثال: You are liable to imperil your life تو مستعد هستی زندگی خود را به مخاطره بیاندازی. �فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ�
۱. {از هم} جدا کردن. تفکیک کردن. فرق قائل شدن بین ۲. {خود را} کنار کشیدن. دوری جستن از مثال: When you have dissociated yourselves from them وقتی شما ...
ظاهری. نمایان مثال: So do not dispute concerning them, except for a seeming dispute پس در مورد آنها بحث و جدل نکن، مگر برای یک بحث ظاهری و نمایان �فَ ...
اسراف. تبذیر. ریخت و پاش. ولخرجی مثال: And whose conduct is [mere] profligacy. و رفتار آنها یک اسراف و تبذیر محض است. �وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا�
به جای {کسی یا چیزی} مثال: Will you then take him and his offspring for friends in My stead آیا شما سپس او و فرزندانش را به جای من برای دوستی اتخاذ ...
اهل جر و بحث. اهل مشاجره. جدلی مثال: But man is the most disputatious of creatures. اما انسان اهل مشاجره ترین {و جدلی ترین} موجودات است. � وَکَانَ ...
بطور فریبنده، بطور مغالطه امیز. بطور گمراه کننده مثال: مثال: But those who are faithless dispute fallaciously to refute thereby the truth, اما کافر ...
۱. رد کردن. باطل کردن. نادرستی {چیزی را} ثابت کردن ۲. تکذیب کردن. مردود شمردن ۳. انکار کردن مثال: But those who are faithless dispute fallaciously to ...
محل تلاقی. نقطه تلاقی. تلاقی مثال: I will go on [journeying] until I have reached the confluence of the two seas من به سفر ادامه خواهم داد تا اینکه ...
درستی. صداقت. درستکاری مثال: Moses said to him, may I follow you for the purpose that you teach me some of the probity you have been taught? موسی به ...
{شیمی} پتاسیم مثال: Fruits have many vitamins and minerals including vitamin C, Vitamin E, and Potassium میوه ها ویتامین ها و مواد معدنی زیادی شامل و ...
ذوالقرنین {نام شخصیتی در قرآن که در آیه 83 سوره کهف به آن اشاره شده است که خداوند به او قدرت فراوانی عطا کرد که به جنگ با یاجوج و ماجوج می رود. در ای ...
یاجوج و ماجوج مثال: Indeed Gog and Magog are causing disaster in this land. براستی یاجوج و ماجوج در این سرزمین باعث مصیبت و بدبختی هستند. �إِنَّ یَ ...
۱. حصار. دیوار {برای دفاع یا حفاظت} ۳. حافظ. محافظ. سپر. نگهبان مثال: And I will make a bulwark between you and them و من میان شما و آنها دیوار ی خو ...
فردوس مثال: They will have the gardens of Firdaws for abode آنهایی باغهایی از فردوس برای سکنی گزیدن خواهند داشت. �کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَو ...
۱. دوباره پر کردن ۲. دوباره تهیه کردن ۳. جایگزین کردن مثال: Though We replenish it with another like it. هر چند ما آن را با یکی دیگر شبیه آن جایگزین ...
بی نوا مثال: Yet never have I, my lord, been unblessed in my supplications to you پروردگارا، تابحال هرگز در تقاضاهایم از تو بینوا نبوده ام. �وَلَمْ ...
خویشاوند {مرد} مثال: Indeed I fear my kinsmen, after me براستی من از خوشاوندان مرد بعد از خود بیم دارم. �وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِی�
مربوط به صورت. سیمایی، چهره ای، رخساری مثال: The twins had exactly the same facial features. دو قلوها دقیقا ترکیب چهره ای مشابهی داشتند.
هم اسم. هم نام مثال: Never before have We made anyone his namesake ما پیش از ان هیچ کس را هم نام او قرار ندادیم. �لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَ ...
نافرمان. سرکش. یکدنده. خودسر مثال: And good to his parents, not self - willed or disobedient. و نسبت به والدینش نیکو بود و خودسر یا نافرمان نبود. � ...
منزوی کردن. جدا کردن، گوشه انزوا اختیار کردن. از نظر پنهان کردن مثال: Thus did she seclude herself from them بدین سان او خود را از نظر آنها پنهان نمو ...
بی عفت، الوده دامن، بی عفاف مثال: No human being has ever touched me, nor have I been unchaste? هیچ بشری تا کنون با من تماس نداشته است و هرگز بی عفت ...
تبار. دودمان. خاندان ۲. {کتاب و غیره} شماره سطرها. تعداد سطور مثال: O sister of Aaron[‘s lineage]! ای خواهر ِ خاندان هارون
شریک جرم. همدست مثال: And you will become Satan’s accomplice. و شما همدست و شریک جرم شیطان خواهید شد.
۱. شهرت. اسم. ۲. حسن شهرت. نام نیک ۳. اعتبار ۴. مرغوبیت. کیفیت خوب مثال: And We gave them out of Our mercy, and conferred on them a worthy and lofty ...
حضرت ادریس نبی ( ع ) مثال: And mention in the Book Idris. و در این کتاب از ادریس یاد کن. �وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ�
۱. {خود را} بالا کشیدن از ۲. تقلا کردن. تلاش کردن. تو سر و کله هم زدن ۳. به هم ریختن. قاطی کردن ۴. {تخم مرغ} زدن و پختن ۵. {مکالمه تلفنی و غیره} به ر ...
۱. زشت. کریه. شنیع ۲. هولناک. دردناک. تلخ مثال: You have certainly advanced something hideous! شما قطعا چیزی زشت اقامه کرده اید.
مشاهده کردن. دیدن ( از راه دور ) مثال: Can you descry any one of them? می توانی هیچ کدام از آنها را مشاهده کنی؟ �هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ�
۱. بالا کشیدن ۲. بستن ۳. گره زدن. قلاب کردن ۴. مجانی سوار شدن. اتو استاپ زدن. اتو کردن ۵. تکان . هل 6. خفت. گره . اشکال. مشکل مثال: Remove the hitch ...
۱. عذاب ۲. ازمایش سخت. آزمون سخت. محک تجربه مثال: And We tried you with various ordeals. و ما شما را با آزمونهایِ سختِ گوناگونی می آزماییم. �وَفَت ...
۱. محو کردن. زدودن ۲. از میان بردن. نابود کردن مثال: Or He will obliterate you with a punishment. یا او شما را با عذابی نابود خواهد کرد. �فَیُسْحِ ...
۱. سبقت گرفتن از. گرفتن ۲. غافلگیر کردن ۳. مستولی شدن بر مثال: He pulled out to overtake a truck. او کنار کشید تا از کامیون سبقت بگیرد.
عصبانی. متغیر. براشفته. خشمگین مثال: Thereupon Moses returned to his people, indignant and grieved بی درنگ موسی برآشفته و محزون به سوی قوم خود بازگش ...
۱. شکاف. ۲. اختلاف. نفاق مثال: You have caused a rift among the children of Israel تو سبب شکاف و اختلاف در بین بنی اسرائیل شده ای. �فَرَّقْتَ بَیْن ...
۱. گوش دادن. توجه کردن. اعتنا کردن ۲. دقت. توجه. اعتنا مثال: And did not heed my word [of advice] و شما به نصیحت من گوش ندادید.
ناهمواری، تغییر پذیری، ناهمسانی مثال: You will not see any crookedness of unevenness in it. تو در آن هیچ اعوجاج و ناهمواری نخواهی دید. �لَا تَرَىٰ ...
تحقیر. انتقاد. بدگویی. مذمت مثال: Will fear neither injustice nor disparagement. ما نه از بی عدالتی و نه تحقیر و مذمت نمی ترسیم. �فَلَا یَخَافُ ظُ ...
مسئولیت. وظیفه. بار مثال: Each man among them bears [the onus for] his part in the sin هر مردی از میان آنها بار ِ سهم گناه خود را تحمل می کند. �لِک ...
زنا. زنای محصن. زنای محصنه مثال: As for those who accuse their wives [of adultery] در مورد آنهایی که همسرانشان را به زنای محصنه متهم می کنند. �وَال ...
زناکار زن. زنی که زنا می دهد. مثال: As for the fornicatress and the fornicator. و اما زن زناکار و مرد زناکار �الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی�
زانی. زناکار. مثال: As for the fornicatress and the fornicator. و اما زن زناکار و مرد زناکار �الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی�
سوره مثال: this is a surah which We have sent down این سوره ای است که ما آن نازل کردیم. �سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا�
بی هدف. سرگردان مثال: Did you suppose that We created you aimlessly? آیا گمان کرده اید که ما شما را بی هدف و سرگردان آفریدیم؟ �أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّ ...
اصرار. پافشاری. چانه. ۲. تلقین، اشاره. وسوسه مثال: I seek Your protection from the prompting of devils من به حمایت تو پناه می برم از تلقین {و وسوسه} ...
۱. مشتاق. علاقه مند. پر شور. با حرارت. دو آتشه ۲. استوار. خلل ناپذیر مثال: It is they who are zealous in [performing] good works, آنها کسانی هستند ...
قصه عامیانه مثال: And We turned them into folk - tales. و ما آنها را به قصه های عامیانه تبدیل کردیم. �وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ�