پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)
1. وحشتناک. افتضاح. مزخرف 2. نفرت انگیز. مهوع 3. هولناک. مخوف. فجیع 3. رنگ پریده. ناخوش. مریض 5. غمگین. ناراحت 6. فاحش. جدی. بزرگ مثال: she horrified ...
1. نعنا 2. آب نبات نعنایی / 1. ضراب خانه 2. ( پول ) یک عالمه. یک خروار 3. تمیز. نو. دست نخورده 2. ضرب کردن. ( سکه ) زدن 5. از خود درآوردن. ساختن مثال ...
1. بوکسور سبک وزن 2. ادم بی اهمیت. آدم بی عرضه 3. ( بوکسور ) سبک وزن 4. سبک. کم وزن 5. غیر جدی. بی اهمیت مثال: New، lightweight coins will be minted ...
از لحاظ سیاسی مثال: politically illiterate از لحاظِ سیاسی بی سواد و ( نادان )
1. طبقه کارگر 2. کارگری. از طبقه کارگر مثال: they were ignorant of working - class life آنها از زندگی طبقه کارگر بی خبر و غافل بودند.
1. داربست. چفته. شبکه 2. داربست بستن مثال: Anchor the bush to a trellis. بوته ها را به یک داربست ببند.
گودال ماسه بازی ( بچه ها ) مثال: she improvised a sandpit او فورا یک سندپیت ( محوطه ای محصور و کوچک که از ماسه پر شده برای بازی کودکان ) تهیه و تعبی ...
1. حرفهای خاله زنکی. غیبت. دری وری. شر و ور. اراجیف 2. شایعه. شایعات 3. گپ 4. آدم خاله زنک. وراج. شایعه پراکن / غیبت کردن. حرفهای خاله زنکی زدن. وراج ...
1. کار عظیم. شاهکار. کار 2. ( مجازی ) معجزه. اعجاز مثال: an incredible feat of engineering یک شاهکار عالی از {علم} مهندسی
1. شانه بالا انداختن 2. ( شانه ) بالا انداختن 3. بی اعتنایی نشان دادن. کم اهمیت جلوه دادن مثال: an indifferent shrug یک شانه بالا انداختنِ ( حاکی ا ...
1. شاهانه. عالی 2. مجلل. باشکوه 3. ( لباس ) فاخر مثال: a sumptuous buffet یک بوفه شاهانه و مجلل و باشکوه
1. شکری. شیرین 2. شیرین مثال: don't snack on sugary foods روی غذاهای شیرین، هله هوله نخور .
1. ( بچه ) نحس. نق نقو. 2. شکوه آمیز. گلایه آمیز مثال: a fretful infant یک نوزاد نق نقو
تابوت سنگی منقوش مثال: the inscription on the sarcophagus یک نوشته بر روی تابوت سنگی منقوش
وز وز مثال: an insistent buzzing یک وز وز ِمدام و یکریز
1. بازجویی 2. سین. جیم 3. سوالی. پرسشگرانه. کنجکاوانه 4. جستجوگر. کنجکاو مثال: Tony's insistent questioning بازجویی و سین جیمِ مدامِ تونی
رضای خاطر. رضامندی. رغبت. میل. تمایل مثال: the president indicated his willingness to use force رئیس جمهور تمایل خود را برای استفاده از زور خاطرنشان ...
1. بطور منفی. با دید منفی. از جنبه منفی 2. بطور ناخوشایندی. بطور نامطلوبی مثال: positive ions are attracted to the negatively charged terminal یونهای ...
یون مثال: positive ions are attracted to the negatively charged terminal یونهای مثبت، بسویِ ترمینالِ بطورِ منفی شارژ شده، جذب شده اند.
1. نرم چوب. چوب نرم 2. درخت نرم چوب مثال: softwood is prone to rotting چوب نرم مستعد و آماده ی پوسیدن است.
1. مدار 2. دور 3. محیط 4. گشت. گردش 5. میدان ( ورزشی ) 6. مسابقات دوره ای مثال: they build tiny circuits atom by atom آنها توسط ذرات، مدارهای اتم را ...
1. بیمار عشق. دلباخته. گرفتار غم فراق 3. عاشقانه مثال: an immoderate lovesick. یک دلباخته ی افراطی و زیاد از حد
ار لحاظ محیط زیستی. به محیط زیست مثال: we need to be more environmentally aware ما نیاز داریم که آگاهی بیشتری به محیط زیست داشته باشیم. ما نیاز دار ...
ارام. راحت. آسوده مثال: the hotel has a relaxed atmosphere این هتل فضای راحت و آرامی دارد.
حکم. داور مثال: the arbitrator shall appoint a date for the meeting داور/حکم یک تاریخ برای ملاقات تعیین خواهد کرد.
1. یک بار مصرف 2. ( گفته ) اتفاقی. تصادفی 3. دور انداختن مثال: don’t throw away a decent offer in pursuit of pie in the sky یک پیشنهاد مناسب را {برای ...
کانادایی مثال: modern Canadian authors نویسندگان جدید و متاخر کانادایی
هیکل. بدن. جثه مثال: his athletic physique هیکل و جثه ی ورزشی و خوش بنیه او
1. شنی. ماسه ای 2. پوشیده از شن 3. ( رنگ ) حنایی مثال: a sandy beach یک ساحل دریای ماسه ای و شنی
1. تجزیه. تلاشی. فروپاشی 2. بی نظمی. اختلال 3. آشوب. ناآرامی مثال: they grumbled about the disruption آنها بخاطر این بی نظمی و اختلال گله و شکایت کر ...
1. عکس. تصویر 2. شرح. توصیف مثال: an authentic depiction of the situation یک عکس معتبر و موثق از این موقعیت
( قله کوه، تپه و غیره ) پوشیده از ابر. ابرپوش مثال: one can imagine the cloud - capped castle کسی که می تواند قلعه پوشیده از ابر را تصور کند.
1. تازگی. طراوت. سرحالی 2. خوردنی و آشامیدنی مثال: refreshments will be available خوردنی و آشامیدنی ها در دسترس خواهد بود.
1. ظلم. تعدی. خشونت 2. اهانت. هتک حرمت 3. خشم. برآشفتگی 4. برآشفته کردن. خشمگین کردن. از کوره به در کردن 5. اهانت کردن. توهین کردن. هتک حرمت کردن 6. ...
با سرزندگی مثال: she greeted Hank cheerily او با سرزندگی به هنک سلام کرد.
رفتار. طرز رفتار مثال: the gravity of his demeanor متانت و وقارِ رفتارش
1. کاردان فنی. تکنسین 2. متخصص 3. استاد مثال: a technician explained the procedure یک تکنیسین و متخصص روش کار را شرح داد.
گذر. گذار. انتقال مثال: a gradual transition یک انتقال تدریجی
مثال: an ice hockey arena یک سالن هاکی روی یخ
کارامل ( یک جور شیرینی مرکب از قند و شیره و میوه ) مثال: Your caramel sauce will start to crystallize unless you add lemon juice. سس کارامل شما شرو ...
1. خلاصه 2. اختصاری 3. مختصر. موجز 4. فوری. بی درنگ. عجولانه. شتاب زده 5. غیر رسمی. سرخود. خارج از تشریفات و مقررات مثال: given the issue's complexit ...
1. تاجی. اکلیلی. ( مربوط به ) شریان های اکلیلی 2. قلبی 3. ( عامیانه ) سکته قلبی. سکته مثال: a coronary artery. یک شریان قلبی
قرآن مثال: in which verse of Quran the story of Mohamad’s ascension has been told. در کدام آیه از قرآن داستان معراج محمد بیان شده است.
چوب سیگار مثال: with his bow tie and cigarette holder, the picture is instantly recognizable. با پاپیون و چوب سیگاری که دارد عکس فورا قابل شناسایی ا ...
آبهای بین المللی مثال: piracy on the high seas دزدی دریایی در آبهای بین المللی
متفکر مثال: Daniel is a thinker more than a doer دانیال بیشتر متفکر است تا اهل کار و عمل
1. توجیه کردن . موجه جلوه دادن 2. دلیل موجه ( برای چیزی ) بودن 3. تبرئه کردن 4. ( چاپ ) فاصله بندی کردن مثال: he justified his boss's faith in him ا ...
قابل علاج. علاج پذیر. درمان شدنی مثال: most skin cancers are curable بیشتر سرطانهای پوست قابل علاج و درمان شدنی هستند.
1. پت پت کردن 2. پت پت کردن و رفتن 3. پت پت مثال: barges chugged up the canal
1. والان دار. چین دار 2. ( سبک ) مصنوع. پر تکلف مثال: a fussy, frilly bridal gown یک لباس زنانه عروسی چین دار و پر زرق و برق