پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٢)

بازدید
٦,٩٨٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. رهبری. هدایت. راهنمایی 2. مهم. عمده. اصلی 3. پیشرو. پیشقدم. پیشتاز مثال: a leading biblical scholar یک محققِ وابسته به کتاب مقدسِ پیشرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( مربوط به ) کتاب مقدس مثال: a leading biblical scholar یک محقق و دانشمندِ {مربوط به} کتاب مقدسِ پیشرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( زمین شناسی ) نارسنگ مثال: a garnet in a gold setting یک نارسنگ در یک جای نگین طلایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نابخشودنی. غیر قابل بخشش. غیر قابل چشم پوشی. غیر قابل گذشت مثال: In law, treason is an unforgivable crime مطابق با قانون خیانت و پیمان شکنی یک جزم ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. فرض کردن 2. مسلم فرض کردن 3. فکر کردن. گمان کردن. حدس زدن 4. جسارت کردن. به خود اجازه دادن. فضولی کردن 5. سوء استفاده کردن مثال: the accused is pr ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساده شده مثال: this is simplified for the sake of clarity این برای خاطر وضوح و روشنی ساده شده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

معلم مدرسه مثال: a retired schoolteacher یک معلم مدرسه بازنشسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. لایه. ورقه. پوشش. روکش 2. پارچه پالتویی. پارچه کت و شلواری مثال: a repellent coating یک روکش غیر قابل نفوذ و ضد آب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بوی تعفن. بوی گند. گند مثال: a repellent stench یک بوی تعفن مشمئز کننده و نفرت انگیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. تضمین کردن 2. حتمی کردن. مسلم کردن 3. تامین کردن. در اختیار گذاشتن. فراهم کردن. دادن 4. مجهز کردن در برابر. ( خود را ) آماده کردن برای 5. اطمینان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ته رنگ زدن 2. آمیختن 3. ته رنگ 4. رد. اثر. نشان مثال: optimism tinged with realism خوشبینی، با واقعیت گرایی آمیخت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. افرای چنار 2. چوب افرای چناری مثال: all the dead sycamores had to be felled تمام درختان چنار خشک شده باید قطع می شدند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به گوش ( کسی ) خوردن . اتفاقی شنیدن. شنیدن. مثال: they are fearful of being overheard آنها نگران هستند که کسی صدایشان را بشنود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی حوصلگی. کسالت. خستگی. دلتنگی مثال: an escape from boredom یک راه فرار از خستگی و کسالت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مهلک. کشنده مثال: lethal gas escaped گازِ مهلک و کشنده به بیرون نشت کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعقیب کننده مثال: he escaped his pursuers او از تعقیب کننده گانش نجات و رهایی یافت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. زیر بغل 2. ( پرتاب. ضربه و غیره ) پایین تر از سطح شانه مثال: an underarm deodorant یک اسپری بدن ( مخصوص ) زیر بغل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازگشت مثال: And ring me when you’ve found out more about your Grandfather’s reappearance too. و همچنین وقتی چیز بیشتری درباره بازگشت پدربزرگت بدست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دفتر اشیاء گمشده مثال: I am going to pick something up from the Lost Property Office. من می خواهم از دفتر اشیاء گم شده چیزی {که جا گذاشتم} را بردارم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( در بریتانیا ) وزارت امور خارجه مثال: The Foreign Office rang at lunch - time today. امروز موقع نهار از وزارت امور خارجه زنگ زدند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موقع نهار. ظهر مثال: The Foreign Office rang at lunch - time today. امروز موقع نهار از وزارت امور خارجه زنگ زدند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. اعجاز. معجزه. شگفتی 2. مایه شگفتی 3. مظهر. نمونه 4. تعجب کردن 5. مبهوت شدن. حیرت کردن مثال: She stood at the foot of the Matterhorn and marveled a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. ( برای منظور دیگری ) بکار گرفتن. ( در جهت دیگری ) به کار انداختن 2. به طرف دیگری هدایت کردن. در مسیر دیگری انداختن 3. به آدرس جدید فرستادن مثال: H ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. غذای بخر و ببر 2. رستوران بخر و ببر . رستوران بیرون بر 3. ( غذا و رستوران ) بخر و ببر. بیرون بر مثال: And we can pick up some takeaway pizzas on t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. با سردی. با بی اعتنایی. بدون شور و شوق 2. با خونسردی مثال: "I thought you might be pleased" said Androw rather coolly. اندرو نسبتا با سردی و بی ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ریاست طلب 2. رئیس مآب. 3. مستبد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عامه پسند. بازاری. بنجل مثال: That was the problem, Ever since the paper had been taken over by an American businessman, it had gone down market. مش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوبنده. تند. مثال: A bit hard - hitting I thought. من فکر کردم کمی کوبنده و تند بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. سخت. به سختی. زیاد. خیلی. بدجوری 2. با تلخ کامی. از روی تلخ کامی مثال: he Said rather bitterly. او نسبتا به سختی و با تلخ کامی گفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. معتمد. امین. امانت دار 2. قیم. وصی. سرپرست 3. متولی 4. عضو هیئت امنا 5. کشور قیم ( کشوری که قیمومیت کشور دیگری را به عهده دارد ) مثال: Everything ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میلیونر مثال: They believed they would become millionaire. آنها باور داشتند که میلیونر خواهند شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از روی دلسوزی مثال: "He ran out of money" Stef said helpfully. استف از روی دلسوزی گفت: او پولهایش تمام شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. فراخواندن. احضار کردن 2. به یاد آوردن 3. پس گرفتن. لغو کردن 4. احضار. فراخوانی 5. ( به ) یادآوری مثال: recall when we delivered you from Pharaoh’s ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. سنگی 2. سنگلاخ 3. سست. متزلزل. بی ثبات مثال: She couldn’t see the rocky hills. او نمی توانست تپه های سنگی را ببیند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. تعصب. پیش داوری. سوگیری. جبهه گیری 2. تمایل. گرایش. استعداد. آمادگی. زمینه 3. منحرف کردن 4. متمایل کردن. سوق دادن. جهت دادن به 5. به تعصب واداشتن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. تاتری . ( مربوط به ) تاتر 2. نمایشی 3. ساختگی. تصنعی. متظاهرانه 4. اغراق آمیز. مبالغه آمیز مثال: from the first, surrealism was theatrical در آغا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سوررآلیسم مثال: from the first, surrealism was theatrical در آغاز سورآلیسم {مربوط به} تاتر بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به ) شمال شرقی مثال: the northeastern sector of the town منطقه شمال شرقی شهر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( در ترکیب ) جوینده ی 2. ( هواپیما و غیره ) تجسسی مثال: spotter planes locate the shoals . هواپیماهای تجسسی {مناطق} کم عمق را تعیین کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( معماری ) اسکلت چوبی. الوار و گچی مثال: a half - timbered fa�ade یک نما و سر در ساخته شده از الوار و گچ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرداب کلیسا مثال: his ghost haunts the crypt روحش پیوسته به سرداب کلیسا می آمد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. عجول . بی حوصله 2. خشن. خشک 3. شتاب زده. عجولانه. سرسری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( خیابان . جاده ) مشجر مثال: tree - lined avenues خیابانهای مشجر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناتوانی مثال: his inability to cope with the situation ناتوانی او در روبرو شدن با موقعیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مربوط به ) آمریکای لاتین 2. اهل آمریکای لاتین مثال: tango is a ballroom dance of Latin American origin تانگو یک رقص داخل سالن است که سر منشاء آن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گدازه مثال: a river of molten lava یک رود از گدازه های گداخته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جلوآمده. برآمده. برجسته. مثال: A barracuda is a large tropical sea fish with a protruding lower jaw and sharp teeth. باراکودا یک ماهی بزرگ در دریاه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آهنگری مثال: The bellows and the whole equipment to do the blacksmithing just wasn’t there. دستگاه دم آهنگری و تمام تجهیزات برای آهنگری {کردن} اندکی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. جدی. با حالت جدی 2. عاقلانه. از سر عقل 3. سنگین. متین مثال: He is now more soberly dressed in a brown shirt and beige trousers. او الان با یک پیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. خوشایند. دلپذیر. مطبوع. دوست داشتنی 2. رضایت بخش مثال: Of a bright hue, pleasing to the onlookers. با یک رنگ روشن، {که} خوشایند و مطبوع ناظران با ...