پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٥٩)

بازدید
٦,٩٥٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. معاهده. عهدنامه. پیمان 2. مذاکره. توافق. قول و قرار مثال: the Lords will give the treaty the nod. لردها با معاهده و پیمان موافقت خواهند کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( در فوتبال ) {بازیکن} گوش مثال: the winger was given the nod بازیکن گوش انتخاب شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک بغل. بغل مثال: she scooped up armfuls of clothes او چندین بغل لباس برداشت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. وانیل 2. بستنی وانیلی 3. عادی. معمولی. بی بو و خاصیت مثال: a scoop of vanilla ice cream یک قاشق بستنی وانیلی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. گاز گرفتن 2. نیشگون گرفتن 3. ( لای چیزی ) گیر انداختن 4. زدن. بریدن. کندن 5. صدمه زدن. آسیب رساندن 6. تند رفتن. پریدن 7. ویراژ دادن 8. ( لباس ) در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. رنجش. ناخشنودی. نارضایتی. کدورت 2. عصبانیت. خشم. مثال: they signaled displeasure by refusing to cooperate آنها نارضایتی خود را با امتناع از همکار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. تجاوز کردن. تعدی کردن. دست درازی کردن به. زیرپا گذاشتن. غصب کردن 2. پیشروی کردن 3. ( وقت ) تلف کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به سرقت رفته مثال: Professors are always trying to sniff out plagiarized term papers. اساتید همیشه در حال تلاش هستند که برگه های امتحانی به سرقت رفت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. آب دهان ( کسی ) ریختن یا چکیدن. از گوشه لبان ( کسی ) آب چکیدن 2. چکیدن. چکه کردن 3. چکاندن. کم کم ریختن. چکه چکه ریختن 4. کم کم آمدن. یکی یکی آمدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کلسیم مثال: calcium strengthens growing bones کلسیم استخوانهای در حال رشد را تقویت می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( درخت ) راس. راج مثال: a spray of holly یک شاخه کوچکِ درخت راس یا راج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. شاخص 2. نمایه. نما. توان 3. فهرست راهنما. راهنمای موضوعی 4. فهرست 5. انگشت سبابه. انگشت اشاره 6. عقربه / ۱. ( کتابداری ) نمایه ساختن ۲. در نمایه و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. استان. ایالت. شهرستان 2. قلمرو. زمینه کار. تخصص مثال: a province under the sway of the Franks یک استان و ایالت تحت سلطه و نفوذ فرانکها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ( درخت ) بید 2. چوب بید مثال: a switch of willow یک شاخه و ترکه از درخت بید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. مالیات بندی 2. مالیات مثال: a switch from direct to indirect taxation یک تغییر از مالیات بندی مستقیم به مالیات بندی غیر مستقیم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( کارگاه ) ریخته گری 2. ( کارگاه ) شیشه گری مثال: a foundry business on its last legs یک حرفه و کارِ ریخته گری ناموفق و در حال ورشکست شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ورزشکار 2. ورزش دوست 3. ( فرد ) دارای روحیه ورزشکاری مثال: a great sportsman یک ورزشکار ماهر و چیره دست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. وسیله رفاه. وسیله اسایش 2. نطافت. خوشایندی مثال: in terms of these amenities, Britain is ahead of other European countries از لحاظ این امکانات و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

از لحاظ. بر حسب. در مورد، درباره ی، از نظر، از دیدگاه مثال: We try to do what is best for our customer in terms of the quality of our product. ما تل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. پر زحمت. سخت. شاق. دشوار. وقت گیر 2. پر توقع. متوقع مثال: we have a demanding trip ahead of us ما یک مسافرت وقت گیر و سخت و دشوار در پیش رو داریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. نظیر. همتا 2. هم سال. هم سن. هم سن و سال 3. هم سنخ. هم شان. هم تراز 4. اعیان زاده. اشراف زاده. عضو مجلس اعیان / 1. با دقت نگاه کردن. نگریستن 2. زل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. رشته. لا 2. مو. گیس 3. ساحل. کرانه 4. ( کشتی ) به گل نشستن 5. به گل نشاندن مثال: he fathered a strand of applied economics او یک رشته از علم اقتص ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. استقامت. پایداری. سرسختی 2. طاقت. توان 3. سفتی. سختی. چغرمگی مثال: his writings witness an inner toughness نوشته هایش گواه بر یک استقامت و پایدار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. گفتار یا کردار یا پندار قالبی 2. قالبی نگریستن به. تصویر کلیشه ای دادن از مثال: the stereotype of Soviet womanhood یک تصویر کلیشه ای دادن از زنان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. جزء. خرده پا 2. ناچیز. کم اهمیت مثال: a small - time crook یک دزد و کلاه بردار ناچیز و خرده پا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ( قیافه ) درهم کشیده. ناخرسند 2. ( تبسم ) شیطنت آمیز مثال: a wry take on gender issues یک {تبسم} شیطنت آمیز کردن به موضوعات جنسیتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. امیدبخش. نوید بخش. امیدوار کننده 2. دارای اینده روشن. اینده دار 3. ( هوا ) مساعد. خوب مثال: he was spoken of as a promising student از او به عنوا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. حقه. کلک. دروغ. شیطنت 2. دست انداختن. سر به سر گذاشتن. گول زدن. کلک زدن مثال: you were taken in by a hoax تو با یک حقه و کلک، فریب خورده بودی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( سینما ) کلاکت مثال: a clapperboard for the start of each take یک کلاکت برای شروع هر برداشت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. رنگ کردن 2. رنگ گرفتن. رنگ شدن 3. رنگین کردن 4. رنگ مثال: chemicals are used to fix the dye مواد شیمیایی برای ثابت کردن رنگ استفاده می شوند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فضانورد مثال: We see the other astronauts, already out for the count, in their sealed sleep bubbles ما سایر فضانوردان را می بینیم {که} پیش از این در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. پاسبان جنگل 2. ( در آمریکا ) پلیس سواره 3. ( در امریکا ) تکاور. کماندو 4. ( در بریتانیا ) دختر پیشاهنگ مثال: they hadn't counted on Rangers' indom ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. تسخیرناپذیر. شکست ناپذیر. تزلزل ناپذیر 2. راسخ. استوار مثال: they hadn't counted on Rangers' indomitable spirit آنها انتظار روحیه شکست ناپذیر تک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. خارجی 2. خارج از کشور. خارج مثال: a company with 250 overseas staff یک شرکت با 250 کارمند و پرسنل، خارجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برونشیت ( التهاب نایژه ها ) مثال: I went down with an attack of bronchitis من با یک حمله برونشیت مریض شدم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. مردد. دو دل 2. تردید امیز. دوگانه. ضد و نقیض 3. ( روانشناسی ) دوسوگرا. دوسویه مثال: you seem ambivalent in your attitude به نظر می رسد شما در نگرش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

1. چشم انداز. دورنما 2. امید. جای امیدواری 3. احتمال 4. فکر. تصور 5. مشتری احتمالی. برنده احتمالی. داوطلب مثال: they were excited about the prospect ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. حمله. هجوم. تهاجم 2. تجاوز. تعرض. تخطی 3. بروز. شیوع مثال: invasion would be too risky تهاجم و حمله بیش از حد پرمخاطره خواهد بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نمادگرایی. سمبولیسم مثال: the symbolism of this myth is transparent نمادگرایی در این اسطوره آشکار و واضح است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. دیوانسالاری 2. دستگاه اداری 3. مقامات اداری 4. تشریفات اداری. کاغذبازی مثال: a jungle of bureaucracy یک کلاف سر در گم از تشریفات اداری و کاغذبازی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. ارام کردن. فرو نشاندن 2. راضی کردن. ارضا کردن. خشنود کردن 4. تسکین دادن. تسلی دادن. دلداری دادن 5. برطرف کردن. رفع کردن مثال: sacrifices to appeas ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صورت جمع shelf ۱. تاقچه ها. رف ها. 2. قفسه ها. مثال: he began filling his shelves او شروع کرد به پر کردن قفسه هایش.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماشین ظرفشویی مثال: I emptied the dishwasher من ماشین ظرفشویی را خالی کردم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کتابچه. دفترچه 2. جزوه. رساله مثال: the booklet is written in simple, everyday language این کتابچه و جزوه به کلام ساده و هر روزی نوشته شده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. اسارت 2. قفس مثال: elephants breed readily in captivity فیلها به آسانی و سهولت در قفس جفتگیری کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ملافه و روبالشی مثال: crisp white bedlinen ملافه و روبالشیِ سفیدِ تازه و تر و تمیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. دیپلماسی 2. مذاکره 3. تدبیر. کاردانی. سیاست مثال: she used craft and diplomacy او حیله و نیرنگ و سیاست بکار برد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دکور. دکوراسیون مثال: floral designs coordinate with the decor طرح ها و زمینه های گلدار با دکوراسیون هماهنگ و متناسب است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. گلدار 2. با گل 3. ( مربوط به ) گل مثال: floral designs coordinate with the decor طرح ها و زمینه های گلدار با دکور هماهنگ و متناسب است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. کفایت. قابلیت. لیاقت. توانایی. شایستگی 2. مهارت. تبحر 3. ( حقوقی ) صلاحیت 4. ( زبانشناسی ) توانش