combatant

/kəmˈbætənt//ˈkɒmbətənt/

معنی: مبارز، جنگجو، محارب، محارب، مایل بجنگ، جنگجو، مبارز
معانی دیگر: جنگنده، رزمنده، پیکارگر، آوردجو، ستیزگر، رزمی، جنگی، آماده ی جنگ، رزم آماد، جنگ کننده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: someone or something that engages in combat.
مشابه: militant

- The battle was fierce, and many combatants on both sides were killed.
[ترجمه محمدرضا شریفی] نبرد سهمگین بود و بسیاری از رزمنده های هر دو طرف جنگ کشته شدند
|
[ترجمه گوگل] نبرد شدید بود و بسیاری از رزمندگان از هر دو طرف کشته شدند
[ترجمه ترگمان] نبرد درنده بود و هر دو طرف هر دو طرف کشته شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: fighting, or tending to fight.
متضاد: neutral
مشابه: belligerent

جمله های نمونه

1. They come from the combatant nations.
[ترجمه گوگل]آنها از کشورهای مبارز می آیند
[ترجمه ترگمان]اونا از سازمان ملل اومدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. No mean combatant, Mr Holdsworth dismissed two solicitors for not pursuing his case with sufficient vigour.
[ترجمه گوگل]آقای هولدزورث که جنگجوی بدی نبود، دو وکیل دادگستری را به دلیل عدم پیگیری پرونده او با قدرت کافی اخراج کرد
[ترجمه ترگمان]آقای Holdsworth دو مشاور حقوقی را اخراج کرد تا پرونده او را با قدرت کافی پی گیری نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If a woman combatant decides to have a child then her organization, helps her resolve the practical problems.
[ترجمه گوگل]اگر یک زن رزمنده تصمیم به بچه دار شدن داشته باشد، سازمان او به او کمک می کند تا مشکلات عملی را حل کند
[ترجمه ترگمان]اگر یک زن جنگجو تصمیم بگیرد که کودکی داشته باشد، به او کمک می کند تا مشکلات عملی را حل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The cost engineer is the fresh combatant of Chinese project cost management.
[ترجمه گوگل]مهندس هزینه، مبارز تازه مدیریت هزینه پروژه چینی است
[ترجمه ترگمان]مهندس هزینه، مبارز تازه مدیریت هزینه پروژه چین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Positively seeking, grasping and creating combatant chance is a must.
[ترجمه گوگل]جستجوی مثبت، درک و ایجاد فرصت های رزمی یک امر ضروری است
[ترجمه ترگمان]به طور مثبت جستجو، گرفتن و ایجاد فرصت جنگی یک ضرورت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Are you a strict non - combatant?
[ترجمه گوگل]آیا شما یک غیر رزمنده سختگیر هستید؟
[ترجمه ترگمان]تو یه دشمن سرسختی نیستی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In modern war both combatant and noncombatant are killed in air attack.
[ترجمه گوگل]در جنگ های مدرن، هم رزمنده و هم غیر رزمنده در حمله هوایی کشته می شوند
[ترجمه ترگمان]در جنگ مدرن هر دو جنگجو و هم noncombatant در حمله هوایی کشته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. USCENTCOM is a joint services Combatant Command responsible for Combat Operations within South West Asia (SWA), including Iraq and Afghanistan.
[ترجمه گوگل]USCENTCOM یک فرماندهی رزمی خدمات مشترک است که مسئول عملیات رزمی در جنوب غرب آسیا (SWA) از جمله عراق و افغانستان است
[ترجمه ترگمان]USCENTCOM خدمات مشترک و فرماندهی جنگی است که مسئول عملیات نظامی در جنوب غرب آسیا (SWA)، از جمله عراق و افغانستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For a combatant of the Battle of 73 Easting, simulations came as a trinity.
[ترجمه گوگل]برای یک مبارز در نبرد 73 ایستینگ، شبیه سازی ها به عنوان یک تثلیث مطرح شد
[ترجمه ترگمان]برای جنگ ۷۳ easting، شبیه سازی به عنوان یک ترینیتی به وجود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Boar - A fierce combatant when at bay, and ceases fighting only with its life, and therefore may be properly applied as the armorial bearing of a warrior.
[ترجمه گوگل]گراز - یک جنگجوی سرسخت هنگامی که در خلیج است، و فقط با جان خود از جنگ دست می کشد، بنابراین ممکن است به درستی به عنوان یاتاقان جنگجو به کار رود
[ترجمه ترگمان]جنگجویی شدید وقتی که در خلیج توقف می کند و تنها با زندگی اش مبارزه می کند، و به همین دلیل ممکن است به درستی به عنوان نشان ویژه یک جنگجو به کار رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The enemy combatant was delivered to the agents.
[ترجمه گوگل]رزمنده دشمن به ماموران تحویل داده شد
[ترجمه ترگمان]جنگ دشمن به ماموران تحویل داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the combatant grade the swords were positioned between the arms of the Cross pointing upward.
[ترجمه گوگل]در درجه رزمی شمشیرها بین بازوهای صلیب به سمت بالا قرار می گرفتند
[ترجمه ترگمان]در کلاس مبارز، شمشیرها بین بازوان صلیب که به سمت بالا اشاره داشت قرار گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This man could not have been a combatant.
[ترجمه گوگل]این مرد نمی توانست رزمنده باشد
[ترجمه ترگمان]این مرد نمی تونه جنگی باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Britain was probably the most efficiently and successfully mobilized combatant in the Second World War.
[ترجمه گوگل]بریتانیا احتمالاً مؤثرترین و موفق‌ترین مبارز در جنگ جهانی دوم بود
[ترجمه ترگمان]بریتانیا احتمالا موثرترین و successfully مبارز در جنگ جهانی دوم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبارز (اسم)
adversary, warrior, combatant, champion, hero

جنگجو (اسم)
warrior, combatant, kemp

محارب (اسم)
warrior, combatant, militant

محارب (صفت)
combatant, militant

مایل بجنگ (صفت)
combatant

جنگجو (صفت)
combatant, belligerent, combative, agonistic, bellicose, pugnacious, martial

مبارز (صفت)
adversary, combatant, fighting, defiant, combative

انگلیسی به انگلیسی

• warrior, fighter, opponent; contestant
tending to fight, combative
a combatant is someone who takes part in a fight or a war.

پیشنهاد کاربران

رزمنده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : combat
✅️ اسم ( noun ) : combat / combatant / combativeness
✅️ صفت ( adjective ) : combative
✅️ قید ( adverb ) : combatively
جنگجو
combatant ( علوم نظامی )
واژه مصوب: رزمنده
تعریف: فردی که در رزم شرکت می‏کند
مجاهد راه خدا، مجاهد فی سبیل الله، مجاهد فی طریقه ( ص ) [تاریخ اسلام، تاریخ عرب]
مجاهد، مبارز، اهل غزا، اهل غزوه، پیکارجو، جنگجو
محارب، حربی
واژه های �محارب� و �حربی� به کسانی اطلاق می شود که در صدر اسلام، علیه اسلام و پیامبر به جنگ می پرداختند و نه بالعکس. پس، محارب و حربی بار مفهومی بسیار منفی را در بافت دینی - اسلامی دارند. یعنی:
...
[مشاهده متن کامل]

Combatant
محارب، حربی، نامسلمانی که در غزوات صدر اسلام علیه پیامبر و مسلمانان می جنگیده است.
اما کسی که در راه اسلام و برای نشر اسلام و همراه پیامبر می جنگیده را با تاکید می گویند:
Combatant in the cause of Islam/faith/religion
مجاهدِ راه خدا، مجاهدِ سبیل الله، مجاهد فی طریقه ( ص )
پس برای معادل با بار مثبت، بهتر است از مجاهد راه خدا استفاده شود.
�مجاهد� انواع مختلف دارد.

بپرس