پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٧٩)

بازدید
٥,٣٨٥
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاریخچه شغلی. سوابق مثال: touch up your CV and improve your interview skills سوابق ات را اصلاح کن و مهارتهای مصاحبه ات را بهتر کن.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ماهر. چیره دست 2. خوش دست. راحت. اسان 3. مفید 4. در دسترس. نزدیک. دم دست مثال: these paints are handy for touching up small areas این رنگ ها برای ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واگذاری به بخش خصوصی. خصصوصی سازی مثال: state companies which have been touched by privatization شرکتهای دولتی که بواسطه ی واگذاری به بخش خصوصی آسیب ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بالغ شدن. به بلوغ رسیدن 2. رسیدن. جا افتادن. پخته شدن 3. سررسید ( پرداخت ) رسیدن 4. بالغ 5. عاقل. معقول 6. رسیده. پخته. جا افتاده 7. سنجیده. حساب ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. جایزه ( سهام ) 2. تخفیف ( حق بیمه ) 3. پاداش 4. کمک هزینه 5. امتیاز مثال: a terminal bonus may be payable when a policy matures وقتی که یک سیاست و ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ایده الیسم 2. آرمان گرایی. کمال گرایی مثال: their idealism is tempered with realism آرمانگرایی آنها با واقعگرایی تعدیل یافته.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در انتظار ماندن مثال: I feel that he is only biding his time من احساس می کنم که او فقط در انتظار فرصت است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی گمان. بی تردید. بطور یقین. مسلما مثال: The driver was unquestionably in the wrong. راننده مسلما تخلف کرده بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اصلاح ( مو ) 2. مدل مو مثال: Don’t get me wrong – I like your haircut, I’m just surprised you cut it so short. سوء تفاهم نشود! من مدل مو و اصلاح ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قفل 2. قفل زدن. قفل کردن. با قفل بستن مثال: he worked the blade into the padlock او شمشیر را به تدریج در یک قفل کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حالت جنون. حالت دیوانگی. جنون انی. از خود بیخود شدگی 2. رفتار دیوانه وار. حرکات جنون امیز 3. بحران. التهاب 4. اوج. نهایت مثال: he worked the crowd ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سر. نوک 2. خار 3. نیش. زخم زبان

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کافئین مثال: caffeine is found in coffee and tea کافئین در چای و قهوه یافت می شود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. حذف کردن. کنار گذاشتن. از دور خارج کردن 2. بر طرف کردن. رفع کردن 3. ریشه کن کردن. از بین بردن. 4. دفع کردن 5. سر به نیست کردن. کشتن مثال: We must ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٧

1. روند کلی. خط فکری. جریان غالب 2. شایع. رایج. جدید. روز مثال: he is in step with mainstream thinking او با جریانِ غالبِ تفکر موافق و هماهنگ بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. گاو نر 2. فیل نر ( و نرینه ی هر حیوان بزرگ دیگر ) 3. خال هدف 4. سلف خر سهام. کارگزار خوش بین 5. مزخرف. چرت و پرت 6. ( عامیانه ) پاسبان. اجان 7. نر ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به ) مدیریت مثال: the first step on the managerial ladder نخستین گام بر روی نردبان مدیریت

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

نیروی کار مثال: employers ran down their workforces gradually کارفرماها به تدریج نیروی کارشان را کم کردند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دزد تفریحی ماشین مثال: he was run down by joyriders او توسط دزدهای تفریحی ماشین به زیر گرفته شده بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. محل تولد. زادگاه 2. محل اقامت مثال: I ran across several old friends when I went back to my hometown من زمانی که به زادگاهم برگشتم بطور تصادفی چند ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. چوب اسکی 2. ( مربوط به ) اسکی 3. اسکی کردن مثال: a ski run یک مسیر و خط اسکی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لبه ی بام. رخبام مثال: water ran from the eaves آب از لبه ی بام جاری شد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مسابقه دوی ماراتون ( به طول 42 کیلومتر ) 2. آزمایش طاقت 3. بسیار طولانی مثال: he ran in the marathon او در یک مسابقه دوی ماراتون شرکت کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( سس ) مایونز مثال: There's no mayonnaise left, so you'll just have to do without. هیچ سس مایونزی باقی نمانده است. بنابراین باید با صرف نظر کردن از ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بند پوتین مثال: she did her bootlace up او بند پوتین اش را بست {محکم کرد. }

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دسته چک مثال: thieves broke in and took her checkbook. دزدها {در را} شکستند و به زور وارد شدند و دسته چک او را بردند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نمودار. منحنی. نگاره 2. به صورت نمودار نشان دادن. نمودار ( چیزی را ) رسم کردن مثال: graphs show how the information can be broken down نمودارها نش ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پسر مدرسه ای. بچه مدرسه ای 2. بچگانه. بچه مدرسه ای. مثل بچه مدرسه ای ها مثال: he'd been fooled by a schoolboy او بوسیله ی یک بچه مدرسه ای گول خورد ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیر دختری. در خانه ماندگی مثال: spinsterhood was the price of her career پیر دختری تاوانِ شغل او بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. آشپزی. پخت و پز. دست پخت 2. غذا مثال: You can buy the best of gourmet cuisine here, for a price. شما می توانید بهترین غذای عالی را اینجا با قیمت ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. غذاشناس. خبره در خوراک 2. ( رستوران ) با غذاهای عالی 3. ( غذا ) عالی مثال: You can buy the best of gourmet cuisine here, for a price. شما می توان ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کلاغ نوک گر. کلاغ زاغی 2. ( شطرنج ) رخ 3. ( کسی را ) چاپیدن. کلاه سر ( کسی ) گذاشتن مثال: a cloud of rooks یک خیل و ( دسته ) از کلاغ های سیاه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

حسابداری مثال: an accountancy firm یک شرکت حسابداری

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم غیر قابل شمارش مثال: You can’t use a or an in front of uncounted nouns شما نمی توانید �a� یا �an� را در مقابل اسامی غیر قابل شمارش بکار ببرید

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هنرپیشه ( زن ) . بازیگر ( زن ) مثال: The actress gave a phenomenal performance on opening night. بازیگر زن نمایش و اجرای فوق العاده ای را در شب افت ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( خانه و غیره ) زدن. دزدی کردن از. دستبرد زدن به. خالی کردن مثال: if I burgle again I'll be back inside اگر دوباره دزدی کنم بر می گردم هلفدونی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. به اختصار. بطور خلاصه 2. برای مدت کوتاهی. لحظه ای 3. خلاصه اینکه. خلاصه کلام اینکه مثال: the sky cleared briefly آسمان برای مدت کوتاهی باز و آفتا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کم قیمت گذاشتن 2. کم بها دادن به. کوچک شمردن. دست کم گرفتن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. قوی . قدرتمند. پر قدرت. مقتدر 2. موثر. بانفوذ 3. مهم 4. جذاب. گیرا 5. ( استدلال و غیره ) قانع کنند. مستدل. محکم 6. ( بو ) تند. زننده

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نسبتا. به نسبت مثال: relatively short distances, as Paris to Lyon مسافتهای نسبتا کوتاه، از قبیل پاریس تا لیون.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. آراستن. آرایش دادن. به نمایش گزاردن 2. بسیج کردن ( در مواضع خود ) مستقر کردن 3. ( لباس ) پوشاندن 4. صف. ردیف 5. آرایش. نظم 6. نمایش. عرضه 7. گروه. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خانه کشاورز. خانه زارع. خانه رعیتی مثال: the snipers holed up in a farmhouse تک تیراندازها در یک خانة رعیتی مخفی شدند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

باج گیر. اخاذ مثال: a blackmailer poisoning baby foods باجگیر غذاهای کودک را مسموم کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدون ابر مثال: the day broke fair and cloudless روز صاف و بدون ابر آغاز شد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خویشتنداری. خودداری مثال: her self - control finally broke خویشتنداری او بالاخره به پایان رسید.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. استراتژی. راه برد 2. رزم آرایی. راهبرد جنگ 3. تدبیر. سیاست. خط مشی 4. برنامه ریزی 5. برنامه. روش. شیوه 6. نقشه. ترفتند مثال: the strategies used t ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. گیشه. باجه 2. درامد فروش بلیط. گیشه مثال: the film broke box - office records فیلم رکوردهای گیشه فروش بلیط را شکست.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازرگان. تاجر. سوداگر. کاسب مثال: traders who break the law بازرگانانی که قانون را زیر پا گذاشتند. street traders reserved their pitches کاسبهای خیا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

نزدیکی. مجاورت. جوار مثال: he was obliged to suffer her intimate proximity

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

ایذا. اذیت. مزاحمت مثال: preserving him from harassment محافظت کردن او از اذیت و مزاحمت