پیشنهادهای آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)
۱. بی رحمانه. با بی رحمی. با سنگدلی ۲. با تندی. با پرخاشجویی ۳. شریرانه، تباه کارانه مثال: Indeed man desires to go on living viciously. براستی انسا ...
انتقاد کننده از خود. ملامت کننده خود مثال: And I swear by the self - critical soul! و من سوگند می خورم به روح های انتقاد کننده از خود. / قسم به نفس ل ...
۱. ( چیز لوله شده ) باز کردن. ۲. باز شدن ۳. پی در پی اتفاق افتادن. به ترتیب نمایان شدن. خود را نشان دادن مثال: But everyone of them desires to be giv ...
میانجی، شفیع، شفاعت کننده مثال: So that intercession of the intercessors will not avail them. پس شفاعتِ شفاعت کنندگان به حال آنان سود نبخشد. �فَمَ ...
۱. کفرآمیز ۲. دنیوی. غیر مذهبی ۳. زشت. قبیح. رکیک ۴. ( به مقدسات ) بی حرمتی کردن. توهین کردن مثال: We used to indulge in profane gossip along with th ...
شایعه پراکن مثال: We used to indulge in profane gossip along with the gossipers. ما در گذشته در اراجیف {گفتن} کفرآمیز ، همراه با شایعه پراکنان زیاده ...
بطور تحقیرآمیز. با حالت تحقیر مثال: Then he went away disdainfully. سپس او بطور تحقیرآمیز ی رفت.
۱. آلودگی. ناپاکی ۲. ناخالصی ۳. هرزگی مثال: And keep away from all impurity. و از هر گونه ناپاکی و آلودگی پرهیز کن. �وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ �
۱. کسوت. مقام. منصب ۲. پوشش ۳. ( زمین شناسی ) جبه ۴. پیش بخاری. سر بخاری ۵. شنل. ردا. خرقه ۶. توری چراغ ۷. پوشاندن مثال: O you wrapped up in your ma ...
شب زنده داری، احیا، دعای شب مثال: Indeed your lord knows that you stand vigil for nearly two thirds of the night براستی خدا می داند که تو نزدیک به د ...
۱. ملایم. با مدارا. با گذشت ۲. توام با ارفاق. خفیف ۳. آسان گیر مثال: He knows that you cannot calculate it [exactly] and so he was lenient towards yo ...
باگذشت. بخشنده. رحیم مثال: Indeed Allah is all - forgiving, all - merciful. براستی خداوند بسیار بخشنده و بسیار مهربان است. �إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ ...
دارای موی سفید. سفید موی ( پیر ) مثال: So if you disbelieve, how will you avoid the day which will make children white - headed? پس اگر شما باور ندا ...
۱. باور نکردن. حرفهای ( کسی را ) باور نکردن. دروغ پنداشتن ۲. عقیده نداشتن به. اعتقاد نداشتن به مثال: So if you disbelieve, how will you avoid the day ...
تصرف. ضبط، مصادره، قاپیدن. ربودن مثال: But Pharaoh disobeyed the apostle so we seized him with a terrible seizing. اما فرعون از رسول نافرمانی کرد پس ...
مشرک مثال: The faithless from among the People of the book and the polytheists were not set apart ( from the community of the faithful ) until the pr ...
۱. متغیر. ناپایدار. بی ثبات. متزلزل ۲. متحرک. مواج. روان. سیال مثال: The day when the earth and the mountains will quake, and the mountains will be ...
طولانی مثال: For indeed during the day you have drawn - out engagement. قطعا تو در طول روز کار و مشغله طولانی داری. �إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْ ...
۱. سنگین ۲. وزین. مهم. موثر مثال: Indeed soon we will cast on you a weighty discourse. محققا ما به زودی گفتاری سنگین بر تو خواهیم افکند. �إِنَّا سَ ...
۱. تحقیق کردن. پرس و جو کردن ۲. پی بردن. دریافتن. فهمیدن ۳. تعین کردن. محقق ساختن. معلوم کردن مثال: So that He may ascertain that they have delivered ...
قراول. پاسدار. نگهبان، مثال: Then he dispatches a sentinel before and behind him پس او نگهبانی در جلو و پشت سرش گسیل می دارد �فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِ ...
۱. آشکار کردن. نشان دادن. ۲. فاش کردن. افشا کردن. برملا کردن. پرده برداشتن از مثال: He does not disclose His [knowledge of the] Unseen to anyone خداو ...
۱. کثیف کردن. آلودن ۲. ( شهرت و غیره ) لکه دار کردن مثال: No! rather their heart have been sullied by what they have been earning. نه! بلکه قلبهایش ...
رقیب. رقابت کننده مثال: For such let the viers vie برای چنین {نعمتی} رقابت کنندگان باید رقابت کنند. �وَفِی ذَٰلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ�
با زحمت. با سختی مثال: You are laboring towards your Lord laboriously, and you will encounter him. تو با سختی در راه پروردگارت کوشش می کنی و با او ر ...
۱. انهدام. نابودی ۲. شکست مثال: He will pray for annihilation او برای نابودی به درگاه خدا استغاثه خواهد کرد. {آیه به سختی عذاب جهنم اشاره دارد که به ...
تکواندو مثال: What sport does she like? She likes swimming and taekwondo. او چه ورزشی را دوست دارد؟ او شنا و تکواندو دوست دارد.
مشهود. واضح. آشکار. ( و همچنین می تواند به معنی مورد شهود قرار گرفته هم باشد ) مثال: By the witness and the witnessed �وَ شَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ�
در خور تحسین. قابل ستایش. قابل تمجید. ستوده مثال: They were vindictive towards them only because they had faith in Allah, the All - mighty and the Al ...
۱. کینه توز. انتقام جو. ۲. انتقام جویانه مثال: They were vindictive towards them only because they had faith in Allah, the All - mighty and the All ...
۱. تنبیه ۲. مجازات. کیفر. جزا ۳. خشونت ۴. زیان. اسیب. خسارت. خرابی مثال: Indeed those who persecute the faithful men and women and do not repent ther ...
از آن پس. پس از آن، بعد از ان، بعدها مثال: Indeed those who persecute the faithful men and women and do not repent thereafter, there is for them the ...
جهنده. بیرون ریزنده مثال: He was created from an effusing fluid. او از مایعی جهنده آفریده شده. �خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ�
بیرون ریختن از، ریختن ( خون ) پاشیدن، پخش کردن، پراکنده و متفرق مثال: the gardens effuse spacious elegance. باغها زیبایی و قشنگی گسترده ای را پراکند ...
احیا شده. دوباره رایج شده. از نو باب شده
۱. چروک خورده. پر چین و چروک ۲. شیاربندی شده مثال: And by the furrowed earth. و قسم به زمین شیاربندی شده {کنایه از زمین آماده کشت است} �وَالْأَرْضِ ...
۱. شیار ۲. ( پیشانی ) چین. چین و چروک. خط ۳. شیار بندی کردن ۴. شیار انداختن. خط انداختن ۵. چین انداختن. چین و چروک انداختن ۶. چروک افتادن مثال: regul ...
قاطع. قطعی. مسلم مثال: It is indeed a conclusive discourse. آن براستی یک سخن قطعی و مسلم است. �إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ�
۱. شوخی ۲. مضحکه. مایه خنده ۳. شوخی کردن. مسخره بازی در آوردن ۴. مسخره کردن. دست انداختن مثال: And not jest و شوخی نیست �وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ�
غایب، پنهان، مخفی، پنهانی، مستور، مکنون مثال: Except what Allah may wish. Indeed He knows the overt and what is hidden. مگر آنچه خداوند بخواهد. براس ...
آشکار. علنی مثال: Except what Allah may wish. Indeed He knows the overt and what is hidden. مگر آنچه خداوند بخواهد. براستی او آشکار و پنهان را می د ...
حضرت ابراهیم ( ع ) مثال: The scriptures of Abraham and Moses. کتابهای مقدس حضرت ابراهیم ( ع ) و حضرت موسی ( ع ) �صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی�
( بسیار ) هیجان زده. منقلب. عصبی. مضطرب. پریشان مثال: Wrought - up and weary. {بسیار} پریشان و فرسوده
فرعون مثال: The cruel Pharaoh impaled his prisoners on sharp sticks. فرعون ظالم و ستمکار زندانیانش را با تکه چوبهای تیز به صلابه کشید.
۱. سوراخ کردن ۲. به ( میخ، چنگال یا هر چیز نوک تیز ) کشیدن. زدن ۳. به صلابه کشیدن مثال: The cruel Pharaoh impaled his prisoners on sharp sticks. فرع ...
خوراک. تغذیه. اطعام مثال: And do not urge the feeding of the needy. و {به} اطعام گرسنه و نیازمند ترغیب نمی کنید. �وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ ا ...
آزمندانه. طمع کارانه. حریصانه. مثال: You eat your inheritance rapaciously. و میراث خود را حریصانه و آزمندانه می خورید. �وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أ ...
۱. مصیبت. بلیه. بلا ۲. درد زایمان مثال: Certainly we created man in travail. قطعا ما انسان را در مصیبت و بلا خلق کردیم. �لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَ ...
تلف کردن. هدر دادن. ضایع کردن مثال: He says, ‘I have squandered immense wealth’. او می گوید ثروت عظیمی را ضایع و تلف کردم. �یَقُولُ أَهْلَکْتُ مَال ...
۱. ویرانی. خرابی ۲. بدبختی. بیچارگی. فلاکت ۳. حزن. غم. غصه مثال: Or a needy person in desolation یا شخص فقیری در خرابی و ویرانی �أَوْ مِسْکِینًا ذَا ...