affront

/əˈfrənt//əˈfrʌnt/

معنی: بی حرمتی، هتاکی، رودررویی، خفت، خوار کردن، اشکارا توهین کردن، روبرو دشنام دادن
معانی دیگر: توهین کردن، (عمدا) رنجاندن، تحقیر کردن، خوار و خفیف کردن، خوار سازی، آبروریزی، اهانت، جلو (کسی) ایستادن، به مبارزه طلبیدن، مقابله کردن، رو در رو شدن، مواجهه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an openly insulting deed or remark.
مترادف: aspersion, barb, indignity, insult, put-down, slur
مشابه: abuse, calumny, contumely, cut, dig, offense, ridicule, scorn, slight

- Being denied entrance to the party was an affront the celebrity would not soon forget.
[ترجمه گوگل] ممانعت از ورود به مهمانی توهینی بود که سلبریتی به زودی فراموش نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان] ورود به این مهمانی، توهین به شخص مشهور، به زودی فراموش نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an injury to one's dignity.
مترادف: indignity, injury, offense, slight, wound
مشابه: attack, blow, discourtesy, dishonor, disrespect, humiliation, ignominy, incivility, shame
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: affronts, affronting, affronted
(1) تعریف: to insult openly or intentionally.
مترادف: abuse, assault, calumniate, denigrate, disdain, insult, mortify, scorn, slur, vilify
مشابه: belittle, damage, decry, defame, degrade, denounce, depreciate, deride, discredit, disgrace, disoblige, disparage, harm, humiliate, hurt, injure, jeer, libel, malign, mock, offend, ridicule, slander, slight, wound, wrong

- His jealous ex-wife affronted his new girlfriend by purposely mispronouncing her name on every occasion.
[ترجمه گوگل] همسر سابق حسود او با تلفظ اشتباه نام دوست دختر جدیدش در هر مناسبت به او توهین می کرد
[ترجمه ترگمان] همسر سابق His به دوست دختر جدیدش که عمدا نامش را بر زبان آورده بود توهین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He affronted the committee by refusing to accept their award.
[ترجمه گوگل] او با امتناع از پذیرش جایزه آنها، کمیته را آزار داد
[ترجمه ترگمان] او با امتناع از قبول جایزه به کمیته توهین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to meet head-on; confront.
مترادف: confront, encounter, face, meet
مشابه: accost

- He would not answer her calls, so it was outside his house that she affronted him.
[ترجمه گوگل] او به تماس‌های او پاسخ نمی‌داد، بنابراین بیرون از خانه‌اش بود که با او توهین کرد
[ترجمه ترگمان] جواب تلفن او را نمی داد، بنابراین بیرون خانه اش بود که به او توهین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. this is a serious affront to our nation
این توهینی جدی به ملت ماست.

2. He regarded the comments as an affront to his dignity.
[ترجمه گوگل]او این اظهارات را توهین به حیثیت خود دانست
[ترجمه ترگمان]او این توضیحات را توهینی به حیثیت خود می شمرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His speech was an affront to all decent members of the community.
[ترجمه گوگل]سخنان او توهین به تمام افراد شایسته جامعه بود
[ترجمه ترگمان]سخنانش یک توهین به همه اعضای محترم جامعه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His refusal to see me was an affront.
[ترجمه گوگل]امتناع او از دیدن من توهین آمیز بود
[ترجمه ترگمان]امتناع او برای دیدن من یک توهین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He took his son's desertion as a personal affront.
[ترجمه گوگل]او فرار پسرش را توهین شخصی تلقی کرد
[ترجمه ترگمان]او ترک خدمت پسرش را به عنوان یک توهین شخصی تلقی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Your behaviour is an affront to public decency.
[ترجمه گوگل]رفتار شما توهین به عفت عمومی است
[ترجمه ترگمان]رفتار شما بی احترامی به شرافت عمومی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This remark caused affront to many people.
[ترجمه گوگل]این اظهار نظر باعث توهین بسیاری از مردم شد
[ترجمه ترگمان]این حرف سبب رنجش بسیاری از مردم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His speech was an affront to many in the local community.
[ترجمه گوگل]سخنرانی او برای بسیاری در جامعه محلی توهین آمیز بود
[ترجمه ترگمان]سخنرانی وی بی حرمتی به بسیاری از مردم محلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I will pouch up no such affront.
[ترجمه گوگل]من چنین توهینی را انجام نمی دهم
[ترجمه ترگمان]هرگز چنین اهانتی به خود نخواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The comments were an affront to his pride.
[ترجمه گوگل]کامنت ها توهین به غرور او بود
[ترجمه ترگمان]این اظهار نظر توهینی به غرور او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The play was considered an affront to public morals.
[ترجمه گوگل]این نمایشنامه توهین به اخلاق عمومی تلقی شد
[ترجمه ترگمان]این نمایشنامه اهانتی به اخلاق عمومی محسوب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That is an affront to people in temporary accommodation and in housing stress.
[ترجمه گوگل]این توهین به مردم در اسکان موقت و در استرس مسکن است
[ترجمه ترگمان]این یک توهین به مردم در اقامت موقت و استرس مسکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It would be an affront to the fundamental beliefs of many churchgoers and insensitive hypocrisy of the worst kind.
[ترجمه گوگل]این توهین به باورهای اساسی بسیاری از کلیساها و ریاکاری بی احساس از بدترین نوع خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این بی حرمتی به باورهای بنیادین بسیاری از churchgoers و ریاکاری insensitive از بدترین نوع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The officials saw their very existence as an affront to the creation of the master race.
[ترجمه گوگل]مقامات وجود آنها را توهین به ایجاد نژاد استاد می دانستند
[ترجمه ترگمان]مقامات وجود خود را اهانتی به خلق نژاد اصلی می دانستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This is both an affront and a challenge.
[ترجمه گوگل]این هم توهین است و هم چالش
[ترجمه ترگمان]این هم یک توهین و هم یک چالش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی حرمتی (اسم)
affront, contumely, profanation, violence, disrespect, desecration, irreverence

هتاکی (اسم)
affront

رودررویی (اسم)
affront

خفت (اسم)
abasement, abuse, affront, contumely, knot, loop, opprobrium, light-mindedness

خوار کردن (فعل)
debase, abuse, affront, insult, shame, reproach, dishonor, humiliate, disgrace, blemish, profane, attaint, asperse, defame, discredit, smirch, stigmatize

اشکارا توهین کردن (فعل)
affront

روبرو دشنام دادن (فعل)
affront

انگلیسی به انگلیسی

• insult, offense
insult, offend, slight, outrage
if you are affronted by something, you feel insulted and hurt by it.
if something is an affront to you, it is an obvious insult to you.

پیشنهاد کاربران

Insult
بی حرمتی، هتاکی، توهین ( در معنای اسم و فعل هر دو )
توهین
insult

بپرس