normality

/ˌnɔːrˈmæləti//nɔːˈmælɪti/

معنی: حالت عادی، هنجاری، به هنجاری
معانی دیگر: حالت عادی، به هنجاری

جمله های نمونه

1. normality or normalcy, n.
هنجاری،بهنجاری،حالت معمولی،وضع عادی،وضعیت طبیعی

2. We're hoping for a return to normality as soon as possible.
[ترجمه گوگل]امیدواریم هر چه زودتر به حالت عادی برگردیم
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم هر چه زودتر به زندگی عادی برگردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A complete return to normality may take weeks.
[ترجمه گوگل]بازگشت کامل به حالت عادی ممکن است هفته ها طول بکشد
[ترجمه ترگمان]بازگشت کامل به حالت عادی ممکن است هفته ها طول بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. By now any semblance of normality had disappeared.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر هر گونه ظاهر عادی ناپدید شده بود
[ترجمه ترگمان]تا آن زمان هر حالت عادی ناپدید شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At least a semblance of normality has been restored to parts of the country.
[ترجمه گوگل]حداقل ظاهری از حالت عادی به بخش هایی از کشور بازگردانده شده است
[ترجمه ترگمان]حداقل یک وضعیت عادی به بخش هایی از کشور بازگردانده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A semblance of normality has returned with people going to work and shops re-opening.
[ترجمه گوگل]با رفتن مردم به سر کار و بازگشایی مغازه ها، ظاهر عادی بازگشته است
[ترجمه ترگمان]زندگی عادی با افرادی بازگشته است که می خواهند کار کنند و مغازه ها دوباره باز شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They are hoping for a return to normality now that the war is over.
[ترجمه گوگل]اکنون که جنگ تمام شده است، امیدوارند که به حالت عادی بازگردند
[ترجمه ترگمان]آن ها امیدوارند که اکنون که جنگ تمام شده است، به حالت عادی باز گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He tried to restore some semblance of normality to their home life.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تا حدی ظاهر عادی را به زندگی خانگی آنها بازگرداند
[ترجمه ترگمان]او تلاش کرد تا زندگی عادی خود را به زندگی بازگرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We'll soon get back to some semblance of normality .
[ترجمه گوگل]ما به زودی به ظاهر عادی باز خواهیم گشت
[ترجمه ترگمان]به زودی به صورت ظاهری عادی بر می گردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Now that the civil war is over, relative normality has returned to the south of the country.
[ترجمه گوگل]اکنون که جنگ داخلی به پایان رسیده، وضعیت عادی نسبی به جنوب کشور بازگشته است
[ترجمه ترگمان]اکنون که جنگ داخلی تمام شده است، وضعیت عادی زندگی به جنوب کشور بازگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Of course, not all judgments about psychological normality whether by therapists or by other people-are based on the degree of expressiveness.
[ترجمه گوگل]البته، همه قضاوت‌ها در مورد بهنجار بودن روان‌شناختی، چه توسط درمانگران و چه توسط افراد دیگر، بر اساس میزان بیانی بودن نیست
[ترجمه ترگمان]البته، همه قضاوت ها در مورد شرایط روانی یا روانی یا توسط افراد دیگر - براساس درجه بیانگری نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The normality judgment task has an additional purpose.
[ترجمه گوگل]تکلیف قضاوت نرمال بودن یک هدف اضافی دارد
[ترجمه ترگمان]وظیفه داوری نرمال، یک هدف اضافی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The activity gave a normality to the scene which belied the extraordinary events that had taken place there just a few days before.
[ترجمه گوگل]این فعالیت به صحنه عادی می بخشید که اتفاقات خارق العاده ای را که چند روز قبل در آنجا رخ داده بود، تکذیب می کرد
[ترجمه ترگمان]این فعالیت به صحنه ای حالت عادی داد که به اتفاقات خارق العاده ای که چند روز قبل در آنجا رخ داده بود، خیانت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The normality of Highly dangerous cars crash violently in comparison with?
[ترجمه گوگل]طبیعی بودن تصادفات شدید خودروهای خطرناک در مقایسه با؟
[ترجمه ترگمان]شرایط عادی بودن ماشین های بسیار خطرناک در مقایسه با آن ها به شدت برخورد می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In this respect, the basic criterion for normality is not actual occurrence but contextual plausibility.
[ترجمه گوگل]از این نظر، معیار اصلی برای عادی بودن، وقوع واقعی نیست، بلکه معقول بودن زمینه است
[ترجمه ترگمان]در این رابطه، معیار پایه برای نرمال بودن، وقوع واقعی نیست، بلکه ممکن است قابل قبول باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حالت عادی (اسم)
normality

هنجاری (اسم)
normality

به هنجاری (اسم)
normality

تخصصی

[شیمی] نرمالیته
[نساجی] نرمالیته
[ریاضیات] نرمال بودن، هنجار بودن

انگلیسی به انگلیسی

• standard thing, normalcy, normal thing
normality is a situation in which everything is normal.

پیشنهاد کاربران

سلامت عقلی و جسمی
هنجارمندی
عادی سازی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : norm / normalize
✅️ اسم ( noun ) : norm / normality / normalization / normalcy
✅️ صفت ( adjective ) : normal / normative
✅️ قید ( adverb ) : normally / normatively
نرمالیته
نرمال بودگی
نرمال بودن
طبیعی بودن

بپرس