پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٧٨)
1. فرض 2. گمان. خیال. تصور 3. به دست گیری. اتخاذ 4. به عهده گرفتن. تقبل 5. تظاهر. وانمود مثال: there's no warrant for this assumption هیچ توجیهی برای ...
دستبند زدن مثال: he was handcuffed to a warden او در برابر یک رئیس زندان دستبند زده شده بود.
1. دیوانه وار. شتابزده. سراسیمه 2. از روی استیصال مثال: the dog's tail wagged frantically دم سگ سراسیمه و دیوانه وار می جنبید.
1. استعماری 2. مستعمراتی. ( مربوط به ) مستعمرات 3. ( مربوط به ) دوره استعمار 4. ( جانور و گیاه ) گروه زی 5. مهاجرنشین
بازگردانی به وطن مثال: forced repatriation برگرداندن به میهن اجباری
سرخس مثال: ferns flourish in the shade سرخس ها در سایه رشد می کنند.
1. فاشیسم 2. ارتجاع
لوله مثال: flexible tubing لوله ی خم شدنی و نرم
( مدل ) آرایش مو مثال: a hairstyle that flattered her یک مدل آرایش مو که او را بهتر نشان داد.
1. پاک کردن. 2. مالیدن 3. زدن. آهسته زدن. لمس کردن مثال: she dabbed her face with a flannel او صورتش را با یک فلانل پاک کرد.
1. ایستا. ساکن. ثابت. راکد 2. الکترسیته ساکن 3. ( رادیو و تلویزیون ) پارازیت مثال: the fizz of the static صدای فش فش پارازیت
1. ( فیزیک. کامپیوتر ) مبدل. واگردانگر 2. کوره مبدل مثال: the fitting of catalytic converters تاسیسات و نصب مبدلهای کاتالیزوری
کاتالیزوری مثال: the fitting of catalytic converters تاسیسات و نصب مبدلهای کاتالیزوری
1. گله. رمه 2. عوام الناس. مردم کوچه و بازار. ملت 3. ( در ترکیب ) –دار. –بان. –چران 4. جمع شدن. پیچیدن در. 5. راندن. بردن مثال: the bull is the pride ...
1. مغذی. مقوی 2. ماده غذایی مثال: the waters are poor in nutrients {این} آبها از نظر مواد غذایی دچار فقر و کمبود هستند.
1. انحطاط . سقوط. نابودی. زوال 2. موجب نابودی. علت سقوط. مایه شکست 3. بارش. رگبار مثال: he plotted their downfall او نقشه ی سقوط آنها را کشید.
1. ( نجاری ) روکش 2. لفافه. ظاهر. سرپوش 3. روکش کردن 4. سرپوش گذاشتن روی مثال: use a long knife to peel the veneer از یک چاقوی بلند برای ور آوردن روک ...
عضو فعال مثال: Jim Sinclair a prominent autism activist said, when parents say I wish my child did not have autism. ” What they’re really saying is “ ...
( لباس ) پنبه دوزی. ابردوزی مثال: a quilted jacket padded with duck feathers یک ژاکت پنبه دوزی شده که با پرهای مرغابی پر شده بود.
1. جاده کمربندی 2. لوله فرعی. مجرای فرعی 3. ( پزشکی ) بای پاس 4. ( کسی را ) دور زدن. ( کسی را ) در جریان نگذاشتن 5. از زیر ( چیزی ) در رفتن. از کنار ...
پرویی. اهل کشور پرو مثال: an obscure Peruvian painter یک نقاش اهل کشور پروی گمنام و ناشناخته
1. اصل و نسب. نسب. تبار. 2. پدر و مادر مثال: his origins and parentage remain obscure اصل و نسب و پدر و مادر او ناشناخته باقی مانده است.
1. زوزه 2. جیغ 3. ناله 4. زوزه کشیدن 5. نق نق کردن. زِق زِق کردن مثال: Stop whining. You’re getting on my nerves. جیغ و ناله نکن! داری من را عصبانی ...
پیشوند: ) پیش از. قبل از. پیش ) مثال: pre - wedding nerves تشویش ها و اضطرابهای قبل از عروسی Pre - recorded از پیش ضبط شده. از قبل ضبط شده Later a B ...
1. اعلام نشده. بدون اطلاع قبلی 2. بی خبر. ناگهانی مثال: she had the nasty habit of appearing unannounced او عادت زشت و زننده ای داشت که بی خبر و ناگ ...
1. ( مربوط به ) عضو حزب محافظه کار. محافظه کار 2. ( مربوط به ) حزب محافظه کار. محافظه کار مثال: there were murmurs in Tory ranks شایعاتی در طبقات واب ...
غر زدن. غر غر کردن. نق زدن. نالیدن از 1. غر غر. نق و نوق 2. بد اخلاقی. بد خلقی 3. گله. شکایت. اعتراض 4. آدم غرغرو. آدم نق نقو. آدم بداخلاق مثال: a mi ...
سگ اسپانیل مثال: the spaniel licked his face سگ اسپانیل ( سگ پشمالو و آویخته گوش ) صورتش را لیسید.
ضربان قلب مثال: an irregular heartbeat یک ضربان قلب غیر عادی و نامنظم.
1. تک گویی 2. سخن طولانی مثال: an interior monologue یک تک گویی درونی
1. تغییر شکل. کجی 2. تحریف. قلب 3. ( نورشناسی ) واپیچش. واپیچیدگی. اعوجاج مثال: a gross distortion of the truth یک تحریفِ از حقیقتِ فاحش و آشکار
عدسی چشمی مثال: the resulting light beams are brought to a focus at the eyepiece پرتوهای نور حاصل شده، بر روی کانونِ یک عدسی چشمی آورده شده اند.
1. حیوانی 2. وحشی. سبع. غیر انسانی 3. جسمانی. مادی. بدنی 4. بی شعور. فاقد شعور 5. حیوان 6. خوی حیوانی 7. زبان بسته. حیوان زبان بسته مثال: you filthy ...
1. کهنه. فرسوده 2. ( شوخی. عبارت و غیره ) تکراری. کلیشه ای. بی مزه مثال: a time - worn expression یک اصطلاح کهنه و تکراری و کلیشه ای
1. به ستوه آوردن. عاجز کردن. ایجاد مزاحمت کردن 2. دست به عملیات ایذایی زدن. حمله های مکرر کردن harassed به ستوه آورنده. عاجز کننده مثال: an expressi ...
جواهرات سلطنتی مثال: the Crown Jewels are displayed in London جواهرات سلطنتی در لندن به نمایش گذاشته شده اند.
جلو زدن از. پیشی گرفتن بر. پشت سر گذاشتن مثال: they vied to outdo each other in display آنها در جلو زدن از یکدیگر در تظاهر و نمایش رقابت کردند.
1. ( مربوط به ) پدر و مادر یا والدین 2. پدر و فرزندی. مادر و فرزندی مثال: a lack of proper parental discipline فقدانِ تربیت پدر و فرزندیِ صحیح
1. بالینی 2. درمانگاهی. ( در بریتانیا ) درمانگاه 3. آموزش بالینی 4. وقت کار درمانگاه مثال: the drug is undergoing clinical trials دارو دستخوش آزمایش ...
صنعتگری. مهارت هنری. هنرمندی. استادی. مهارت مثال: people are still willing to pay for true craftsmanship مردم همچنان خواهان هستند که برای مهارت هنر ی ...
1. فلج کننده. علیل کننده. زمین گیر کننده 2. کمرشکن مثال: a crippling defeat یک باخت کمر شکن
باکتر ی ها صورت جمع باکتری {bacterium} مثال: bacteria are voided in the urine باکتری ها در ادرار دفع شده است.
پیستون مثال: hold the piston with a wrench پیستون را با آچار نگهدار
1. افتاب 2. شادی. شور. نشاط مثال: the skies promised sunshine آسمانها نوید {تابشِ} آفتاب را می دادند.
ویلا. خانه ییلاقی مثال: they were quartered in a villa آنها در یک خانه ی ویلایی اسکان داده شده بودند.
پیش بینی نشده. غیر منتظره. غیر مترقبه مثال: help from an unexpected quarter کمک از طرف یک منبع پیش بینی نشده
1. کشتی رانی 2. ناوگان دریایی. کشتی ها 3. حمل با کشتی 4. هزینه حمل با کشتی مثال: they raided shipping in the harbor آنها به ناوگان دریایی در بندرگاه ...
1. رفاه. خیر. خوشی 2. سلامت مثال: your hands are a reflection of your well - being دستانت نشانگر سلامت تو هستند.
زندگی نامه ای. ( مربوط به ) زندگی نامه یا شرح حال مثال: What is the difference between technical dictionaries and biographical ones فرق بین فرهنگ لغت ...
1. خنده دار. بامزه. مضحک 2. ( مهمانی ) گرم. پر سر و صدا. شاد مثال: a hilarious sketch یک قطعه ی کمدی کوتاه مضحک و خنده دار