پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٥,٦٠٢)

بازدید
٢,٢٣٦
تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تبعیض نژادی. جدایی نژادی. آپارتاید مثال: He praised her role in the struggle against apartheid. او نقش او را در مبارزه علیه آپارتاید و تبعیض نژادی ت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نابود کردن. ریشه کن کردن. از صفحه روزگار محو کردن مثال: Hundreds of thousands of people were exterminated, slowly and painfully. صدها هزار نفر از مر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ارسال ۲. محموله. کالا مثال: we forwarded you the shipment two days ago ما دو ر روز دیگه کالا را برای شما ارسال می کنیم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سانسور نشده. بدون سانسور. بی کم و کاست مثال: I am a witness and I want my testimony to be honest and uncensored. من یک شاهد هستم و می خواهم بیانم صا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مثال آوردن. مثال زدن. با مثال روشن کردن ۲. نمونه ( چیزی ) بودن. ( چیزی را ) نشان دادن مثال: What happened last night exemplifies why people in thi ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قاطعانه. با قاطعیت. بطور قطعی مثال: The plan was decisively rejected by Congress three weeks ago. طرح سه هفته پیش با قاطعیت توسط کنگره رد شده بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( در شوروی سابق ) زندان سیاسی، زندان و بیگاری گاه سیبری مثال: Some researchers believe Wallenberg died in the Gulag penal system as late as the 1980s ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرطان زا مثال: This is hardly surprising: the two most carcinogenic compounds ever detected are produced by diesel engines. این به هیچ وجه تعجب آور ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خاکریز. پشته ۲. دیواره مثال: The car slid off the road and onto the embankment. ماشین از روی جاده به سوی خاکریز سر خورد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سم زدایی. سم زدایی کردن مثال: She went on a 48 - hour detox, eating nothing but grapes. او به یک سم زدایی ۴۸ ساعته رفت و چیزی جز انگور نمی خورد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دچار سوء تغذیه مثال: malnourished children with distended bellies بچه های دچار سوء تغذیه با شکم های بادکرده و متورم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تکمیلی. کمکی ۲. مکمل ۳. اضافی مثال: You'll probably be able to buy supplemental insurance at an extra cost. شما احتمالا با یک هزینه اضافه قادر به ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. متبلور کردن ۲. متبلور شدن. شکل گرفتن مثال: Your caramel sauce will start to crystallize unless you add lemon juice. سس کارامل شما شروع به متبلور ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به شدت. قویا. عمیقا ۲. مشتاقانه. با اشتیاق مثال: The nationalists believe fervently in independence for their country. ملی گراها به شدت و عمیقا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخت. دشوار. شاق. خسته کننده. طاقت فرسا. توان فرسا مثال: Her coach put her through grueling practice sessions before the competition. مربیش قبل از رق ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بری از اشتباه {معصوم} ۲ مطمئن. قابل اطمینان مثال: None of us are infallible. هیچ کدام از ما بری از اشتباه و معصوم نیستیم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

سوال انگیز. مشکوک مثال: His offer was generous and yet his motives were questionable. پیشنهاد او سخاوتمندانه بود ولی هنوز انگیزه هایش مشکوک و سوال ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی باکانه. با بی باکی. بدون ترس. بدون واهمه مثال: He gazed fearlessly at the gunman. او بدون ترس و واهمه و بی باکانه به مرد مسلح خیره شد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. اصلاح. تجدید نظر. تصحیح ۲. ( قانون ) متمم. اصلاحیه مثال: After the amendment of the contract, both sides agreed to sign. بعد از اصلاح قراداد هر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجاعانه. با شجاعت. با شهامت. دلیرانه. بی باکانه مثال: Happy are those who dare courageously to defend what they love. خوشحال کسانی هستند که با شهامت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بطور غیرعادی. عجیب مثال: She was dressed weirdly. او بطور غیرعادی و عجیبی لباس پوشیده بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدم نوع دوست. بشردوست. نیکوکار. خیر مثال: The philanthropist donated a great deal of money to the university as well as to several charities. این ان ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خط بریل. الفبای نابینایان مثال: He can read Braille though he isn't blind. او با اینکه نابینا نیست می تواند خط بریل را بخواند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ابتکار. خلاقیت ۲. استادی. هنرمندی مثال: the ingenuity of man in finding new solutions ابتکار و خلاقیت بشر در یافتن راه حل های جدید.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. متجانس کردن. همگن کردن ۲. هموژنیزه کردن ( شکستن مولکولهای چربی شیر ) مثال: We are not going to homogenize it. ما قصد ندارید آن را همگن و متجانس ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

حذف کردن مثال: It will be clearer if you delete the last paragraph. اگر پاراگراف آخر را حذف کنی واضح تر می شود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سخت کوش. کوشا. ساعی. با پشت کار. پشتکار دار ۲. مداوم. مستمر. پیگیر مثال: one diligent worker is better than two negligent ones یک کارگر سخت کوش و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فلج اطفال مثال: Can you get a woman to accept those polio drops in her child’s mouth? آیا تو می توانی یک زن را متوجه کنی که {ریخته شدن} قطره های فلج ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

اضطراب بشری. نگرانی از اوضاع جهان. احساس وحشت و نگرانی مثال: The idea of returning home filled the soldier with both happiness and angst. فکر بازگشت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوش دارو. داروی عام. داروی همه دردها مثال: Antibiotics are not a panacea, but they are a useful weapon in the fight against disease. آنتی بیوتیکها ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بحث. مذاکره. گفتگو. تبادل نظر مثال: We were uplifted by our group discussions. ما با بحث و گفتگوهای گروه مان بر سر شوق آمده بودیم.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. تعالی بخشیدن ۲. بهبود بخشیدن ۳. روحیه دادن. بر سر شوق آوردن. نشاط بخشیدن ۴. خوشبخت کردن مثال: We were uplifted by our group discussions. ما با بح ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خیرخواه. با حسن نیت ۲. خیرخواهانه. از روی حسن نیت مثال: There is some aid that is well - meaning یک مقداری کمک هست که خیرخواهانه و از روی حسن نیت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

گرفتار کردن. درگیر کردن. گیر انداختن مثال: He became embroiled in a dispute with his neighbors. او درگیر و گرفتار یک مشاجره با همسایه هاش شد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خارق العاده. چشمگیر. عظیم ۲. محسوس. حس شدنی. حسی ۳. پدیده ای . حادثه ای مثال: The actress gave a phenomenal performance on opening night. بازیگر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ساده لوحی. سادگی ۲. کار ساده لوحانه. رفتار ساده لوحانه مثال: he has the naivety of a child او سادگی یک بچه را دارد.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عامل تحریک. محرک. تشویق مثال: He was accused of being the main instigator of the coup. او متهم بود به اینکه عامل اصلی تحریک کودتا بوده است.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. علف زار استوایی. ساوانا مثال: The savanna is also the home of meat - eaters - the lion, leopard, and hyena - who feed on the grass - eaters. ساو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میدان مین. منطقه مین گذاری شده مثال: They realized they had wandered into a minefield. آنها متوجه شدند که در یک میدان مین پرسه می زده اند.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. نقطه ضعف. پاشنه آشیل ۲. ( جانور ) شکم ۳. زیر. ته مثال: They needed to find the soft underbelly of their opponents. آنها احتیاج داشتند نقطه ضعف و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. جبون. ترسو. بی شهامت ۲. بزدلانه. از روی ترس مثال: The craven spectators did nothing to help the defenseless victims. تماشاگران ترسو و بی شهامت ه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حمایت. طرفداری. دفاع مثال: As a politician, he is well known for his advocacy of women's rights. او به عنوان یک سیاستمدار برای حمایت و دفاع از حقوق ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. آشفته. نابسامان. درهم برهم، مغشوش ۲. نامنظم. نامرتب ۳. دعوایی. اهل کلنجار. مثل خروس جنگی مثال: I'm afraid your last essay was a very scrappy piec ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دموکراتیک کردن. مردمی کردن مثال: They could democratize the royal professions that lord it over our health, education, welfare and criminal justice b ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صفحة سویچ. صفحة گزینه مثال: The BBC switchboard was jammed with furious calls. صفحه سویچ بی بی سی با تماس های بی امان مختل شده بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

هولناک. وحشتناک. ترسناک. دلهره آور مثال: Some people find interview situations very intimidating. بعضی از مردم شرایط مصاحبه را خیلی دلهره آور و وحشت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جنگ میکروبی/ جنگ بیولوژیکی مثال: Biological warfare can cause far more damage than ordinary wars. جنگ بیولوژیک و میکروبی می تواند باعث خسارت بسیار ب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بزرگی ۲. اندازه. مقدار ۳. اهمیت. نفوذ. ۴. ( اخترشناسی ) قدر مثال: The magnitude of a galaxy is difficult to fathom. فهمیدن بزرگی و اندازه کهکشان ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تصویر کردن. نشان دادن ۲. شرح دادن. توصیف کردن مثال: The artist and the author both tried to depict the sunset's beauty. هنرمند و نویسنده هر دو تل ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. لانه سگ ۲. ( سگ ) به لانه بردن. در لانه نگهداشتن مثال: They keep their dog in an outdoor kennel. آنها سگشان را در یک لانه سگ خارج از ساختمان نگه ...