suburban

/səˈbɜːrbən//səˈbɜːbən/

معنی: اهل حومه شهر، برون شهری
معانی دیگر: وابسته به حومه یا شهرک، حومه ای، شهرکی، فراشهری، شهرکستانی، اهل حومه، حومه نشین، شهرک نشین
دارالترجمه ر.س.م.ی کاج

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, or characteristic of a suburb or suburbs.

- Suburban streets tend to have much less traffic than city streets.
[ترجمه گوگل] خیابان های حومه شهر نسبت به خیابان های شهر ترافیک بسیار کمتری دارند
[ترجمه ترگمان] خیابان های حومه شهری تمایل دارند ترافیک کمتری نسبت به خیابان های شهر داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: located or living in a suburb.

- the suburban population
[ترجمه گوگل] جمعیت حومه شهر
[ترجمه ترگمان] جمعیت حومه شهر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. They live in a suburban area of Shanghai.
[ترجمه گوگل]آنها در یک منطقه حومه شهر شانگهای زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در حومه شانگهای زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. From 8 a. m. to 4 a. m. the suburban buses leave every hour on the hour.
[ترجمه گوگل]از ساعت 8 صبح متر تا ساعت 4 متر اتوبوس های حومه شهر هر ساعت در ساعت حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]از ۸ تا ام به ۴ تا ام اتوبوس حومه هر ساعت را در ساعت ترک میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Suburban schools gleam with modern gadgetry, while inner city schools lack basic textbooks.
[ترجمه گوگل]مدارس حومه شهر با وسایل مدرن می درخشند، در حالی که مدارس داخل شهر فاقد کتاب های درسی اولیه هستند
[ترجمه ترگمان]مدارس برون شهری با gadgetry مدرن برق می زنند، در حالی که مدارس درونشهر فاقد کتاب های درسی پایه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The city or suburban dwellings of the new class were at first too small to accommodate the extended family.
[ترجمه گوگل]شهر یا خانه های حومه ای طبقه جدید در ابتدا برای پذیرایی از خانواده بزرگ بسیار کوچک بود
[ترجمه ترگمان]شهر یا خانه های حومه این طبقه، در ابتدا بیش از حد کوچک بود که بتواند خانواده بزرگ را در خود جای دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The station etiquette of the suburban commuter was quite distinctive.
[ترجمه گوگل]آداب ایستگاه مسافربری حومه شهر کاملاً متمایز بود
[ترجمه ترگمان]آداب و رسوم اشرافی حومه شهر کاملا متمایز و متمایز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. With the vast majority of suburban commuters unable to get to New York, brokerage firms were operating with skeleton staffs.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که اکثریت قریب به اتفاق مسافران حومه شهر نمی توانند به نیویورک بروند، شرکت های کارگزاری با کارکنان اسکلت کار می کردند
[ترجمه ترگمان]با اکثریت قریب به اتفاق ساکنان حومه حومه شهر که قادر به رسیدن به نیویورک نبودند، شرکت های کارگزاری با کارمندان اسکلت کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Now he is a radiologist in a suburban hospital of 650 beds.
[ترجمه گوگل]او اکنون در بیمارستان 650 تختی حومه شهر رادیولوژیست است
[ترجمه ترگمان]اکنون او a در یک بیمارستان حومه ۶۵۰ تخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The suburban housing estates were complete and the lawns were in.
[ترجمه گوگل]مجتمع های مسکونی حومه شهر کامل شده بود و چمن ها داخل آن بودند
[ترجمه ترگمان]املاک حومه شهر به پایان رسیده بود و چمن ها از هم جدا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Suburban Book of the Dead Your really classic science-fiction movie usually begins with the big pan across deep space.
[ترجمه گوگل]The Suburban Book of the Dead فیلم علمی-تخیلی واقعا کلاسیک شما معمولاً با یک تابه بزرگ در اعماق فضا شروع می شود
[ترجمه ترگمان]کتاب Suburban مردگان فیلم علمی تخیلی واقعا کلاسیک شما معمولا با یک ماهی تابه بزرگ در سرتاسر فضای عمیق آغاز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Bennett is the all-American suburban mom.
[ترجمه گوگل]بنت مادر حومه شهر کاملا آمریکایی است
[ترجمه ترگمان]بنت مادر ساکن حومه شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Generally speaking, though, suburban gentility has seeped across the map.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، با این حال، اقوام حومه شهر در سراسر نقشه نفوذ کرده است
[ترجمه ترگمان]با این حال، به طور کلی، اصالت خانوادگی در حومه شهر نفوذ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In Tehelka's suburban office in Delhi, they devised a false logo for West End and printed off phoney business cards.
[ترجمه گوگل]در دفتر حومه Tehelka در دهلی، آنها یک لوگوی جعلی برای West End طراحی کردند و کارت های ویزیت ساختگی را چاپ کردند
[ترجمه ترگمان]در دفتر حومه شهر Tehelka در دهلی، آن ها یک لوگوی کاذب برای End غربی ابداع کردند و کارت های تجاری phoney را چاپ کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They rarely leave their home in suburban San Diego, but did visit children over Christmas.
[ترجمه گوگل]آنها به ندرت خانه خود را در حومه سن دیگو ترک می کنند، اما در کریسمس به دیدار کودکان می روند
[ترجمه ترگمان]آن ها به ندرت خانه خود را در حومه سن دیگو ترک می کنند، اما در کریسمس از بچه ها دیدن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Yet despite her palpable alienation from suburban stay-at-home motherhood, she is determined to make the best of it.
[ترجمه گوگل]با این حال، علی‌رغم بیگانگی محسوس او از مادری در خانه‌نشینی حومه شهر، او مصمم است بهترین استفاده را از آن ببرد
[ترجمه ترگمان]با این حال، علی رغم بیگانگی ملموس او از مادری بودن در حومه شهر، او مصمم است که بهترین کار را بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Walk through any suburban neighborhood at dinner time on any weekend evening this time of year.
[ترجمه گوگل]در هر عصر آخر هفته در این زمان از سال، هنگام صرف شام، در هر محله حومه شهر قدم بزنید
[ترجمه ترگمان]در هر شب آخر هفته در هر محله حومه شهر راه بروید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اهل حومه شهر (اسم)
suburban

برون شهری (صفت)
suburban

تخصصی

[عمران و معماری] حومه نشین

به انگلیسی

• one who lives in the suburbs, one who lives in a residential area on the outskirts of a city
of or pertaining to a suburb or suburbs; living or located in a suburb
suburban means relating to a suburb.
if you describe something as suburban, you mean that it is dull, conventional, and not exciting at all.

پیشنهاد کاربران

کنار شهری

پیراشهری ، پیرامون شهری ، دُور شهری
این کلمه از کلمه های ترکیبی است که پیوستن دو کلمهsub urbanاستفاده می شود که sub به معنی کناره یا بیرون است و urban به معنای شهری یا شهرنشین است.
و همانطور که عزیزان اشاره کردند به معنای اطراف شهر است.
توجه کنید که این کلمه را به معنی روستایی یا روستا در جملات استفاده و ترجمه نکنید!!!!
Limit of the city
حومه نشینی یا شهرک نشیینی
در اینجا بیشتر به معنی ییلاقی نشین است که افراد ثروتمند در مناطق خوش و آب و هوای اطراف شهر اقامت پیدا می کنند - حومه نشینی با زاغه نشینی متفاوت است
حومه شهری

– the suburban population
– They live in a suburban area of Shanghai
– Suburban streets tend to have much less traffic than city streets
ماشین شرولت سابربن
عادی و کسل کننده
مشاهده پیشنهاد های امروز

معنی یا پیشنهاد شما